خواندنی

بیهوشی مردان ثروتمند در انباری زوج جنایتکار

موبنا – زوج تبهکار با ربودن رانندگان خودروهای لوکس، آنها را بیهوش کرده و دو روز تمام دست و پا بسته در انباری خانه حبس می‌کردند. ٤ روز خوراندن ماده بیهوشی به یکی از طعمه‌ها درنهایت سناریوی تلخ یک جنایت را رقم زد و زن و شوهر به همراه پسر جوان مجبور به اعتراف در مقابل کارآگاهان پلیس شدند. این زن و شوهر صبح دیروز در دادگاه کیفری، هر کدام روایتی تازه از ماجرای سرقت‌های سیاه‌شان پیش روی دو قاضی جنایی قرار دادند.
کشف جسد
٢٧ شهریور ‌سال ٩١ جسد دست و پا بسته مردی جوان در یکی از کوچه‌های خیابان مطهری پایتخت کشف شد. بلافاصله موضوع به پلیس اطلاع داده شد و همزمان کارآگاهان و بازپرس جنایی برای بررسی موضوع راهی محل حادثه شدند. کارآگاهان جنایی هنوز نمی‌دانستند که با یک پرونده پیچیده روبه‌رو هستند. آنها جسد را برای بررسی علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی فرستادند و تحقیقات خود را در این‌باره آغاز کردند. در حالی‌که کمیسیون پزشکی قانونی پس از معاینات تخصصی اعلام کرد که این مرد بر اثر خوردن داروی بیهوشی بیش از حد جان باخته است، ماموران پلیس نیز دریافتند که چند روز پیش از کشف جسد، مشخصات مرد ناپدید شده‌ای از سوی خانواده‌اش به پلیس اعلام شده است؛ بنابراین مشخص شد که جسد متعلق به همین مرد پولدار است. خانواده این مرد به پلیس آگاهی دعوت شدند و پسر وی در تحقیقات به ماموران گفت: «پدرم مرد ثروتمندی بود؛ ولی با کسی دشمنی نداشت. او چند روز پیش از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت. اصلا تصورش را هم نمی‌کردیم که چنین بلایی سرش آمده باشد؛ برای همین به کسی شک نداریم.»
بازداشت متهمان
با این اظهارات تجسس‌های پلیسی در رابطه با شناسایی عامل یا عاملان جنایت ادامه یافت تا این‌که کارآگاهان دریافتند، پسر جوانی دو روز پیش از کشف جسد، از کارت عابر بانک مقتول پول برداشت کرده و به دلیل شک یکی از مشتریان بانک دستگیر شده بود؛ ولی به‌خاطر نبود مدارک کافی علیه وی آزاد شده است؛ بنابراین دستور بازداشت این پسر صادر شد و درنهایت پس از دستگیری او راز این جنایت هولناک فاش شد. این پسر در بازجویی‌ها ماجرای قتل این مرد را تشریح کرد و گفت: «مادرم به همراه شوهر صیغه‌ای‌اش برای این‌که خودروی مقتول را سرقت کند، با خوراندن ماده بیهوشی او را ربود و به داخل خانه‌مان آورد. این مرد ٤ روز دست و پا بسته در خانه ما بیهوش بود تا این‌که جان خود را از دست داد. من و ناپدری‌ام هم جسد را به بیرون از خانه منتقل کردیم.»
فاش شدن راز سرقت‌های سریالی
با اعترافات این پسر جوان، مادر و ناپدری‌اش هم در عملیات‌های جداگانه شناسایی و دستگیر شدند. پس از دستگیری این زن و شوهر بود که راز سرقت‌های سریالی این خانواده فاش شد و ماموران دریافتند که آنها با شکایت چند مرد پولدار تحت تعقیب پلیس قرار دارند. این زوج با به دام انداختن مردان پولدار، آنها را بیهوش کرده و به داخل خانه‌شان می‌کشاندند. پس از آن خودروهای لوکس‌شان را سرقت کرده و پیکر نیمه‌بیهوش طعمه‌های‌شان را در خیابان رها می‌کردند که آخرین طعمه آنها پس از خوردن بیش از حد ماده بیهوشی جان باخته بود. یکی از طعمه‌ها با مراجعه به پلیس آگاهی به ماموران گفت: «یک روز که می‌خواستم سوار خودروام شوم، روی برف‌پاک‌کن خودرو با شماره تلفنی روبه‌رو شدم. وقتی تماس گرفتم، زنی بود که از من خواست همدیگر را ملاقات کنیم. من هم با او قرار گذاشتم؛ وقتی سر قرار رفتم با هم به پارکی رفتیم و مشغول صحبت شدیم. این زن فلاکس چایی آورد و گفت داخلش نسکافه است. او برایم نسکافه ریخت و من هم آن را خوردم. بعد از آن بلند شدم که داخل خودرو بروم، اما دیدم که خودروی پرادوی من پنچر شده است. می‌خواستم پنچری آن را بگیرم که ناگهان بیهوش شدم. وقتی به هوش آمدم دو روز گذشته بود و من در بیمارستان بودم. بعد از آن متوجه شدم که خودرو و تمام پول‌ها و حتی ساعتم سرقت شده است.» در ادامه ٤ شاکی دیگر نیز یکی پس از دیگری به پلیس مراجعه کردند و در تحقیق از آنها مشخص شد که همگی با همین شگرد مورد سرقت از سوی این زن و شوهر قرار گرفته‌اند.
اعترافات هولناک
زن میانسال در بازجویی‌های پلیسی به ماموران گفت: «من به پیشنهاد شوهر صیغه‌ای‌ام شماره خود را روی برف‌پاک‌کن خودرو مردان پولدار می‌گذاشتم. بعد از آشنایی هم آبمیوه یا نسکافه مسموم به آنها می‌خوراندم و بعد از بیهوشي‌شان با شوهرم آنها را به انباری خانه‌مان منتقل می‌کردیم. شوهرم هم خودرو آنها را به زاهدان می‌برد و به فروش می‌رساند. در مدتی هم که او در زاهدان بود، طعمه‌ها داخل انباری دست و پا بسته می‌ماندند و اگر به هوش می‌آمدند، باز هم ماده بیهوشی به آنها می‌دادم تا شوهرم برسد و آنها را در خیابان رها کند. اما در آخرین سرقت‌مان شوهرم دیر رسید و من از ترسم مرتب ماده بیهوشی را به مقتول می‌خوراندم تا به هوش نیاید؛ برای همین او جان باخت.» در ادامه شوهر این زن نیز اعتراف کرد و پس از دستگیری مالخری که در زاهدان خودروهای سرقتی را از متهمان خریداری می‌کرد، پرونده برای رسیدگی به شعبه دوم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد. این درحالی بود که بر اساس کیفرخواست زن جوان به اتهام مباشرت در قتل و شوهر و پسرش نیز به اتهام معاونت در قتل محاکمه شدند.
اشتباه کردم
صبح دیروز جلسه محاکمه این زن و شوهر به همراه پسر جوان و مرد مالخر در شعبه دوم برگزار شد. در ابتدای این جلسه پسر مقتول به قضات دادگاه گفت: «نه تنها از این زن، بلکه از شوهر و پسرش هم شکایت دارم و برای هر سه متهم تقاضای قصاص می‌کنم. همین‌طور به خاطر سرقت خودروی پرادوی پدرم، یک ساعت، یک انگشتر و مقداری پول از عابربانکش نیز شکایت دارم.» بعد از آن یکی از شکات نیز شکایت خود را مطرح کرد. در ادامه زن ٥٤ ساله پشت تریبون ایستاد و به قضات گفت: «تمام اتهاماتم را قبول دارم. ٦‌ سال پیش بود که با محسن، شوهرم آشنا شدم. آن زمان من با شوهر اولم زندگی می‌کردم و محسن هم همسایه ما بود. از آنجا که با شوهرم اختلافات شدیدی داشتم، محسن به من کمک مالی می‌کرد. تا این‌که شوهرم فهمید و با محسن قرار گذاشت. این مرد نخستین‌بار شوهرم را قربانی این شگرد سیاهش کرد. او با نسکافه مسموم شوهرم را بیهوش کرد و با انداختن مواد مخدر در جیبش، با ماموران پلیس تماس گرفت. پلیس هم وقتی آمد، تصور کرد شوهرم مواد‌فروش است و به خاطر مصرف مواد بیهوش شده است. برای همین او را دستگیر کرد و محسن هم گفت از این فرصت استفاده کنم تا بتوانم از او جدا شوم. بعد از طلاق هم به صورت موقت با محسن ازدواج کردم؛ اما درست پس از ازدواج بود که محسن گفت با یکی از دوستانش اختلافات مالی دارد و می‌خواهد از او انتقام بگیرد. نخستين‌بار به همین بهانه مرا مجبور کرد دست به چنین کاری بزنم. ولی بعد از آن خودم هم می‌دانستم که به هدف سرقت خودرو این کار را انجام می‌دهم.» او ادامه داد: «همیشه وقتی سوار خودروهای طعمه‌ها می‌شدم، محسن با من تماس می‌گرفت و درحالی‌که با موتور تعقیب‌مان می‌کرد، با هندزفری مرتب به من می‌گفت که کجا بروم و چه بگویم. تمام دستورات را تلفنی به من می‌داد. ما از ٥ مرد به همین شیوه سرقت کردیم که در آخرین سرقت هرچه منتظر شدم محسن به خانه نیامد. من هم مجبور بودم ماده بیهوشی بیشتری به مقتول بدهم که درنهایت جان باخت. پسرم هم تنها در آخرین سرقت با ما همراه بود و از سرقت‌های دیگر خبر نداشت.» پس از صحبت‌های این زن، شوهرش نیز به قضات گفت: «من تنها سرقت را قبول دارم. نه آدم‌ربایی و نه قتل و نه حتی خوراندن ماده بیهوشی کار من نبود. این زن به همراه پسرش تمام این نقشه‌ها را می‌کشید و اجرا می‌کرد. پسرش عطار است و او می‌گفت که مادرش چه مقدار ماده بیهوشی و قرص خواب‌آور به طعمه‌ها بدهد. حتی قرص‌ها را هم خودش تأمین می‌کرد. من فقط خودروها را از همسرم می‌گرفتم، به زاهدان می‌بردم و به فروش می‌رساندم.» در ادامه نیز پسر جوان به قضات گفت: «فقط در آخرین سرقت جسد قربانی را به همراه ناپدری‌ام جابه‌جا کردم؛ نه در سرقت‌ها و نه در قتل هیچ نقشی نداشتم.» در پایان نیز هیأت قضائی وارد شور شدند تا رأی نهایی درباره این پرونده را صادر کنند.

منبع:روزنامه شهروند

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا