خواندنی

زندانی نیستند اما در بندند

بهناز مقدسی: زندگی در محله‌ای که کمترین جرمش اعتیاد باشد، می‌شود همان راهی که باید کج‌دار و مریز مثل ساکنانش باشی. در هر خانه‌ای را که بزنی یک زن چشم‌انتظار آزادی مردش از زندان است. سر هر کوی و برزن پای هر جور معامله‌ای جور است! جعفر بچه همین کوچه‌ها بود کوچه‌هایی که فساد از در و دیوارش بالا می‌رفت و رشد می‌کرد در کنار کودکانی که ناخواسته پایشان به دنیا و به آن محله باز شد. سن اعتیاد در محله‌شان بالا و بالاتر می‌رفت  و جعفر در این روزگار همپای اتمسفر محله‌شان بزرگ شد. قصه زندگی جعفر اینجاست؛ ٤٨‌سال زندگی، چیز دیگری در چنته‌اش نگذاشت به جز اعتیاد. غیر از او و چند معتاد دیگر که سال‌های طلایی عمرشان را پای این جمع گذاشتند و سر آخر مرده و زنده‌شان فرقی ندارد برای دیگران، خیلی‌ها عین خانه‌تکانی؛ عین دور ریختن زباله؛ عین شستن چشم‌ها، رفتند تا زندگی را جور دیگری ببینند. درست عکس جعفر که هنوز نه خانه‌اش را تکانده نه زندگی‌اش را و روزگارش دایره‌وار می‌چرخد و دود می‌شود و هی فکر می‌کند که از فردا؛ خیلی‌ها آمدند و رفتند. به کجا؟ میانه عمر پاتوق‌شان بود که چو افتاد گروهی از معتادان خواستار ترک اعتیاد شده‌اند. دور هم جمع می‌شوند برای این‌که مواد را زمین بگذارند و به مسیر زندگی‌شان، هندسه‌وار تن دهند. دردهای مشترک‌شان را تقسیم کنند و آن‌قدر با هم  بگویند و بگریند تا پاک شوند، خلاص شوند از هر آنچه معتادشان کرد.
این گروه‌های داوطلب که به شکل نهادهای مدنی در گوشه و کنار شهرهای ایران فعالیت می‌کردند درست از ٢٩ خردادماه ‌سال ٨٤  و بنا به پیشنهاد وزارت اطلاعات و به استناد اصل ۱۳۸ قانون اساسی تصویب و شناخته شدند. گروه‌هایی که با عناوینی چون «ان‌جی‌او»، «جمعیت»، «انجمن»، «کانون»، «مرکز»، «گروه»، «مجمع»، «خانه» و «مؤسسه» حالا دواطلبان زیادی در حوزه فعالیت‌های‌شان دارند. بسياري از معتادان به خاطر هزينه‌هاي بالا و متغیر مواد، طرد شدن از خانواده و اجتماع و انگیزه‌های متفاوت دیگری دور هم جمع می‌شوند تا با انتقال تجربیات دوران اعتیادشان، تلاش کنند پاک شوند. «ما باور داشتیم که می‌توانستیم و توانستیم» این شعار اصلی یکی از انجمن‌های معتادان بهبودیافته و درحال بهبودی معتادان در تهران است که مریم صبوری و همسرش آن را اداره می‌کنند. صبوری که سال‌ها خودش نیز قربانی اعتیاد شوهرش بود پس از ترک دادن همسرش حالا به معتادان دیگر کمک می‌کند تا به زندگی عادی‌شان برگردند و در این‌باره به «شهروند» می‌گوید: «باید در جمع باشید تا شوروشوق‌شان را ببینید. ویژگی بارز انجمن داوطلبانه این است که به‌صورت خودجوش شکل می‌گیرد. خیلی‌ها از طریق دوستان‌شان، یا تبلیغات با انجمن ما آشنا شده‌اند و هرکس که اینجاست با پای خودش می‌آید. هیچ اجباری وجود ندارد و همین موضوع یکی از نقاط قوت جلسات است. به‌طور نسبی چهره جمعیت انجمن ما جوان است، خیلی‌هایشان از سن نوجوانی مواد مصرف می‌کرده‌اند و حالا آمده‌اند که ادامه راه زندگی‌شان را بدون موادمخدر بگذرانند.»
٢٨سالگی هنوز دوران جوانی است. چهره آشوب‌زده جعفر اما بیشتر از سن و سالش  به نظر می‌رسد. شنیده است که دوستانش رفته‌اند به انجمن معتادان تا مواد را کنار بگذارند اما باز هم راهش را کج کرد و شنیده‌ها را ناشنیده گرفت و خواست گم باشد در دود و دم خماری.
مقایسه آماری معتادان و ترک‌کنندگان مواد
چقدر خوب بود که هزاران معتاد مثل جعفر، یک روز درحال کشیدن مواد، گذرشان به این انجمن‌ها می‌افتاد. می‌آمدند و حرف می‌زدند. سرشان را می‌آوردند بالا، بیرون از آن پاتوق؛ تا همه بدانند گنده‌ترین‌شان هم زمینگیر شد و حالا به کمک دیگران نیازمند است. اما ظاهرا در کشور ما گروه درمانی برای مردم شناخته شده نیست و  بیشتر معتادان بر این باورند که این درد را باید محرمانه حل کرد. از طرف دیگر مافیای موادمخدر از هر سمت و سو درحال گسترش است، ‌طوری که تیرماه امسال دکتر علی‌هاشمی رئیس کمیته مستقل مبارزه با موادمخدر مجمع تشخیص مصلحت نظام با بیان این‌که سه نگرانی اصلی مردم را «بیکاری»، «تورم» و «اعتیاد» تشکیل می‌دهند، اعلام کرد: «در ‌سال ٩٠، یک شیوع‌شناسی اعتیاد انجام شد ولی رئیس‌جمهوری وقت اجازه اعلام نتایج آن را نداد. این شیوع‌شناسی حکایت از وجود «٤‌میلیون مصرف‌کننده» با احتساب تفننی‌ها در کشور را داشت.» این آمار در مقایسه با آمار انجمن‌های خرد معتادان نشان می‌دهد فرهنگ استفاده از موادمخدر متقاضی بیشتری، نسبت به فرهنگ درمان و ترک‌کردن اعتیاد دارد.
بهبود نیافته‌ها
دلیلی ندارد که حتما ترک کرده باشی. می‌توانی مصرف‌کننده باشی، معتاد باشی، هنوز شب و روز وول بخوری در مواد، اما بخواهی که این‌گونه نباشد. خیلی از داوطلبان انجمن‌های معتادان هنوز معتادند اما در جلسات شرکت می‌کنند،  قصه اعتیاد دیگران را می‌شنوند، داستان اعتیاد خودشان را می‌گویند تا شاید از میان همه این دردهای مشترک یک گام برای خواسته‌شان بردارند. «رئیس‌مون خودش هنوز معتاده» این را پسری می‌گوید که برای کنار گذاشتن شیشه به یک کلینیک ترک اعتیاد مراجعه کرده و در یکی از انجمن‌های معتادان شهر تهران هم عضو است. «ش.م»، می‌گوید خانواده‌اش سرشناس‌اند و آبروی خانواده‌اش را برده و می‌خواهد حداقل برای خوانندگان روزنامه، گمنام بماند. درست مثل اعضای انجمن معتادان گمنام. «ش.م» در ادامه حرفش تاکید می‌کند که هنوز اعتیاد را کنار نگذاشته اما سعی می‌کند از هر روشی برای ترک اعتیادش کمک بگیرد: «ماده‌ای مثل شیشه‌ را که نمی‌شه یک‌شبه ترک کرد. من از طریق یکی از دوستانم با یک انجمن کوچک که در محله‌مان شروع به کار کرده بود، آشنا شدم. چهره‌ام تابلو شده و خیلی‌ها تو محله‌مون می‌دونند که معتادم. به خاطر همین رفتم عضو انجمن محله‌مون شدم تا به همه ثابت کنم که بچه همون حاج آقایی هستم که یک روزی معتمد محله‌شون بود اما پسرش این‌قدر آبروریزی راه انداخت که  باباش از دستش دق کرد و مرد. می‌خوام به همه ثابت کنم که منم می‌تونم معتمد بشم و جای آقام‌رو بگیرم، من اراده دارم. درسته که هنوز نتونستم موادرو به‌طور کامل کنار بگذارم و پاک شم اما این فقط مشکل من نیست. خیلی از اعضای انجمن، حتی یکی از رئیس‌های اصلی هم هنوز مصرف‌کننده است. اصلا به نظرم اگه یک آدم عادی رئیس‌مون بود و از سر شکم سیری، بدون این‌که ذره‌ای از دردمون رو حس کرده باشه واسمون سخنرانی می‌کرد، قطعا تاثیرگذار نبود و بهش می‌گفتم بی‌خیال بابا.»
بی‌نام‌ونشان‌ها با سرگذشتی مشترک
زندانی نیستند اما دربندند، بیمار نیستند اما هم‌دردند. یک معتاد در برابر یک معتاد. به ازای هر کدام‌شان یکی هست. یکی در برابر دیگری؛ برای جنگیدن در برابر چیزی که تا دیروز داشتند و حالا آن را نمی‌خواهند. مردان و زنانی که دیروز پای بساط دود و دم یکدیگر می‌نشستند، حالا دور هم نشسته‌اند و برچیدن این بساط را به یکدیگر سفارش می‌کنند. «سلام منم …. یک معتاد» معروف‌ترین جمله‌ای است که ما را یاد جلسات انجمن‌ها می‌اندازد. اعضای گروه دور تا دور یکدیگر می‌نشینند و یک مصرف‌کننده مواد از تجربه‌‌هایش برای آنها حرف می‌زند: «٢ دهه از عمرم را وارد بازی اعتیاد شدم، تریاک بر من فرمانروایی می‌کرد. شخصیتم را از دست داده بودم، اراده‌ای برای انتخاب شرایط زندگی‌ام نداشتم و کم‌کم نصیبم از زندگی تنهایی و تنهاتربودن، شد، تا این‌که یکی از دوستانم  مصرف شیشه را به من پیشنهاد داد. گفت توهم می‌زنی و از تنهایی درمیای! اما اتفاقات عجیب‌تری افتاد، مصرف شیشه پای من را به زندان باز کرد. چرا؟ چون ماشین همسایه‌مان را دزدیدم و با سرعت سرسام‌آور کوبیدمش به دیوار. پایم که به زندان باز شد، دیگه موادی نبود که بدن دستم. دیگه اون همدم خیالی‌ام نبود و من با واقعیت زندگی روبه‌رو شدم تا این‌که در زندان با پیام انجمن معتادان گمنام آشنا شدم. تصمیم گرفتم بعد از آزادی بیام و به همه هم‌دردام بگم من امروز ٤‌سال است که هیچ موادی مصرف نکردم و پاک پاکم.»
میکروفن کنار می‌رود. همه دست می‌زنند و حالا نوبت نفر بعدی است که نامش را نگفته می‌رود سراغ اصل مطلب. هیچ‌کس نمی‌داند کیست و از کدام محله آمده و تنها چیزی که برای تقسیم کردن دارد سرگذشتی است مشابه یکدیگر. انجمن معتادان گمنام معروف به(NA)  نهادی مردمی و خودجوش است که از ‌سال ١٩٥٣ میلادی مطابق با ١٣٣٢ هجری شمسی، توسط افرادی که خود در چنگال اعتیاد گرفتار بودند، بنیانگذاری شد. این انجمن در بیشتر کشورهای جهان، ازجمله کشورهای مسلمان، با هدف کمک و نجات معتادان فعالیت می‌کند. انجمن معتادان گمنام مراکز درمانی ترک اعتیاد یا کمپ سم‌زدایی نیستند و تنها از طریق برگزاری جلسات گروهی و حمایت دایمی معتادان درحال بهبود است. سرنوشت جعفر را هنوز کسی نمی‌داند. بعضی‌ها می‌گویند در حاشیه شهر، جایی که مرز خانه‌ها تمام می‌شود، پاتوقی به راه انداخته و معتاد پرورش می‌دهد!  برای رفت‌وآمد به پاتوقش مردم دوتادوتا می‌روند و تنهای تنها بر می‌گردند؛ می‌گویند مواد جعفر، نمک‌گیرشان می‌کند و این چرخه عجیب مافیایی، سازش کوک‌کوک است. اما به راستی  اگر یک روز جعفر یا هزاران نفر مثل او، پشت میکروفن انجمن معتادان بایستند، چه دارند برای گفتن؟ روی گفتن همه واقعیت‌ها را دارند؟ معتادان هرچه می‌گویند و می‌گریند درد خودشان است اما خیلی‌ها نه‌تنها معتادند، بلکه به تنهایی، خیلی‌ها را به درد مبتلا کردند. معتادان همچنان دور هم حلقه زده‌اند، میکروفن باز است، «سلام من «ج.ر» هستم، یک معتاد».

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا