قتل شوهر برای نجات از رفتار غیراخلاقی
وقتی پلیس برای تحقیقات بیشتر و کشف واقعیت به محل اعزام شد، ضمن کشف جسد، زن جوان را هم بازداشت کرد. این زن که خودش را نرگس معرفی کرد، به مأموران گفت: شوهرم را به قتل رساندم و قبول دارم این کار را کردم اما از کارهای او خسته شده بودم. شوهرم میخواست من را به مردان غریبه اجاره دهد و من هم برای دفاع از خودم این کار را کردم.
با توجه به اعتراف این زن و شواهدی که مأموران به دست آورده بودند، کیفرخواست علیه زن جوان صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه ٧١ وقت دادگاه کیفری استان تهران ارسال شد. در جلسه محاکمه بعد از اینکه نماینده دادستان تهران کیفرخواست را خواند و خواستار مجازات قانونی این زن شد، اولیایدم در جایگاه حاضر و خواستار صدور حکم قصاص شدند.
نوبت به نرگس که رسید، او زندگی پردردش را شرح داد و گفت: وقتی ١٨سالم بود به خاطر اتفاق تلخی که در مورد من توسط یکی از اعضای خانوادهام افتاد، خانه پدری را ترک کردم و به تهران آمدم. مدتی زندگی بدی داشتم و در پارک میخوابیدم تا اینکه با شاهرخ آشنا شدم. ما با هم در پارک آشنا شدیم. او اول خیلی با من مهربان رفتار میکرد و همین هم باعث شد به او اعتماد کنم و داستان زندگیام را گفتم. شاهرخ به من گفت با من ازدواج میکند تا از این وضعیت بیرون بیایم، بعد من را به صورت صیغهای عقد کرد و زندگی فقیرانهمان را شروع کردیم.
در دماوند زندگی میکردیم. یک روز شوهرم سه مرد را به خانه آورد، فکر کردم از دوستان شوهرم هستند اما وقتی شاهرخ خانه را ترک کرد آنها به من حمله کرده و مرا مورد تعرض قرار دادند، خیلی سعی کردم مقاومت کنم اما گفتند به شوهرم پول دادهاند و من حق ندارم مقاومت کنم و در نهایت زورم به سه مرد نرسید. وقتی رفتند و شاهرخ برگشت، به او اعتراض کردم و گفتم تو را میکشم، جواب داد تو فکر کردی که هستی که چنین کاری بکنی، مگر انسان شرافتمندی بودی، اگر شرف داشتی که اینجا زندگی نمیکردی و خانهات را ترک نمیکردی.
شاهرخ وقتی مواد مصرف میکرد آدم دیگری میشد. هرروز میزان استفاده از موادش بیشتر و رفتارهایی که با من میکرد هم بدتر میشد. او از طریق من امرارمعاش میکرد و زندگیای که برایم درست کرده بود از مرگ بدتر بود. متهم گفت: شب حادثه به من گفت باید آماده باشم. به او گفتم از این کارهایش دست بردارد، گفت با تو ازدواج کردم، جای خواب میدهم و در خانه من غذا میخوری باید درآمدی هم داشته باشی.
با هم جروبحث کردیم و من که بهشدت از دستش ناراحت بودم و نمیخواستم تن به خواستههای بدش بدهم وقتی به سمتم حمله کرد، با چاقو او را زدم. آنقدر عصبانی بودم که نمیتوانستم خودم را کنترل کنم. متهم گفت: من از کاری که کردم پشیمان نیستم چون کاری که شاهرخ با من میکرد مرگ هرروزه بود. حالا هم کسی را ندارم، فقط یک برادرم به سراغم آمده که او هم بعد از سالها دنبالم آمده است و تنها کسی است که در زندان به دیدارم میآید.
قضات بعد از پایان جلسه رسیدگی، با توجه به مدارکی که در پرونده وجود داشت و سابقه مقتول، او را مهدورالدم تشخیص داده و متهم را به هشتسال حبس و پرداخت دیه محکوم کردند. رأی صادره مورد اعتراض اولیایدم قرار گرفت و در شعبه ٢٤ دیوانعالی کشور بررسی شد اما قضات اعتراض را وارد ندانستند و رأی صادره مورد تأیید قرار گرفت.