خواندنی

درباره جمع‌آوری درهای بطری به نفع معلولان

موبنا – دوهفته‌نامه جامعه‌پویا نوشت: «فاطمه» ۲۰‌ساله است. شوخ‌طبع است و سنجیده سخن می‌گوید. انگار با یک آدم میان‌سالِ سرد و گرم چشیده روبه‌رو باشیم. دیپلم ادبیات گرفته و دو سالی است که بیشتر خانه‌نشین شده و گاهی در نشست‌های ادبی شرکت می‌کند. البته با شرایط سخت و آن‌ هم نه در هر جلسه‌ای. کتاب‌ خواندن و گلیم‌ بافتن تمامِ وقت فاطمه را پر می‌کند. پدرش از اهالی یکی از شهرهای آذربایجان شرقی است. فاطمه هم متولد آنجاست و بزرگ‌شده تهران اما موضوع مهاجرت‌شان به تهران خوشایند نیست. فاطمه سه‌ ساله بود که علائم معلولیت پای راستش نمایان شد. پزشکان درباره علت این اتفاق اختلاف نظر داشتند. پدر فاطمه تصمیم گرفت برای مداوای دخترش به تهران بیاید. فاطمه سال‌هاست که از ناحیه پای راست معلول است و این معلولیت در سال‌های اخیر تشدید هم شده. پدر او در شهر خودش کشاورز قابلی بود اما چند سالی است که به‌ اجبار کشاورزی را رها کرده و به پایتخت آمده تا شاید پزشکان برای دخترش کاری کنند. او اکنون باغبان یک خانه در غرب تهران است. در این مدت وضع فاطمه بهتر نشده که هیچ، دشواری‌های زندگی موجب شده آنها به‌ سختی روزگار بگذرانند.

«دکتر گفت دیر شده. چند تا آزمایش نخاع هم گرفتن ولی گفتن دیگه نمی‌شه کاری کرد. اسم مریضی‌ام یاد نیست. سخت بود اسمش» اینها را فاطمه می‌گوید. ویلچر فاطمه سه سال پیش خراب شد و از آن‌ موقع تا همین شش ماه قبل کاملا خانه‌نشین بود: «پدرم پول خرید ویلچر جدید رو نداشت. هرچی درمی‌آورد یا می‌ریخت به حساب صاحبخونه یا خرج درمون من می‌شد. الانم همین‌ طوره. برادرم هم که می‌ره مدرسه خرج خودش رو داره.» البته از شش ماه پیش ورق برگشت. اکنون مدتی است به لطف یک دوست ناشناس، فاطمه توانسته از خانه بیرون بزند و کمی به علایقش برسد. «نمی‌دونم دقیق چه اتفاقی افتاد ولی یکی از اهالی محل ما که دانشجوست، متوجه شده بود من معلول هستم و ویلچر ندارم. از همکلاسی‌هاش کمک جمع کرده بود و برام یه ویلچر خریدند. خیلی هم با نقشه‌کشیدن ویلچر رو آوردن که کسی متوجه نشه. اولش پدرم عصبانی شد و بدوبیراه گفت. بهش برخورده بود ولی بعدش آروم شد. فکر کنم همین دانشجوی بنده خدا باهاش حرف زده بود و خیالش رو راحت کرده بود که کسی متوجه نمی‌شه.»

آن دانشجو «حمید» نام دارد. حمید اسم قراردادی من و اوست برای استفاده در گزارش. شرط می‌گذارد نوشتن نام دانشگاه، رشته و… ممنوع است. «من کار خاصی نکردم. تازه مگه من کردم؟ ۲۰، ۳۰ نفر از بچه‌های دانشگاه کمک کردن یه ویلچر ناقابل خریدیم» اما این نقطه آغاز بوده برای حمید. او یکی از جوانان فعالی است که کافه یکی از رفقایش در مرکز شهر را تبدیل کرده به محلی برای مهیا کردن زمینه خرید ویلچرهای بیشتر برای معلولان؛ آن‌ هم از طریق یک کمپین آشنا. کمپین جمع‌آوری درهای بطری و فروش آنها با هدف خرید ویلچر.

سپیده جلالی، دختر اهل تبریز، آغازگر این راه بود. او چند سال قبل در سفری به ترکیه با کمپینی مشابه آشنا شده بود و این ایده را در تبریز اجرایی کرد. حاصل اقدام اولیه کمپین تبریز در گام نخست خرید شش ویلچر برای معلولان بود. کمپینی که دو بُعد دارد: هم حافظ محیط زیست، زیرا درهای بطری به مراکز بازیافت فروخته می‌شوند و هم این که گامی است عملی برای حمایت از معلولانی که توان خرید ویلچر را ندارند. کمپین جمع‌آوری درِ بطری به شکل شگفت‌انگیزی در بسیاری از شهرها تکثیر شده. مهم‌ترین مشخصه کمپین هم این است که گروه‌های مردمی‌، محور فعالیت هستند و سازمان‌های دولتی و شبه‌دولتی دخالتی در کار ندارند.

برای نمونه در تهران دو گروه مستقل این کار را دنبال می‌کنند. یکی کمپین «هستمت» نام دارد که برای مدیریت جمع‌آوری درهای بطری سایت اینترنتی راه‌اندازی کرده و نمایندگی هم گرفته‌اند. یکی دیگر از گروه‌های مستقل هم «بازیافت امید» نام دارد. نسرین بهتاش، روان‌شناس فعال در سرای محله حسن‌آباد زرگنده، مسئولیت کمپین بازیافت امید را بر عهده دارد. او می‌گوید برای شروع کار از سپیده جلالی به‌عنوان مبدع کمپین اجازه گرفته و بعدا کار را شروع کرده: «اوایل تنها بودم، بیشتر از طریق شبکه‌های اجتماعی کار را جلو بردیم و تبلیغ کردیم. کم‌کم علاقه‌مندان دیگری هم اضافه شدند و جمع ما شکل گرفت.» جمعی که البته به گفته بهتاش اصلا سروشکل سازمان‌یافته‌ای ندارند و دور هم جمع نمی‌شوند بلکه هر کسی مسئولیت خودش را انجام می‌دهد.

«بازیافت امید» رسما از ۱۳ اردیبهشت ۹۴ اعلام موجودیت کرده و در اولین گام هم موفق شده هزینه خرید ۲۰ ویلچر را تأمین کند. بازیافت امید اکنون چهار مرکز در تهران دارد و از طریق سایت اینترنتی و شبکه‌های اجتماعی به مخاطبانش گزارش عملکردش را ارائه می‌دهد. بهتاش می‌گوید شاید کسی باور نکند اما در همین تهران بسیاری از خانواده‌ها امکان تهیه ویلچر برای فرزندان معلول‌شان را ندارند و بسیاری از مدارس استثنائی با مشکل تأمین ویلچر روبه‌رو هستند. «مدرسه‌ای در تهران هست که با ۱۶۰ دانش‌آموز ۸۰ ویلچر دارد. سایر بچه‌ها باید ویلچر همراه خودشان بیاورند که بسیار سخت است. بچه‌هایی هم هستند که اصلا ویلچر شخصی هم ندارند. من چون در زمینه روان‌شناسی کودکان استثنائی کار می‌کنم، این مسائل را از نزدیک لمس کرده‌ام.»

تمرکز بازیافت امید، فعالیت در شهر تهران است اما سیل تقاضاها از سراسر کشور موجب شده بهتاش و همراهانش برنامه تأمین تعدادی ویلچر برای استان مرکزی، سیستان‌ و بلوچستان و خوزستان را هم در برنامه‌شان بگنجانند. او از همه مردم دعوت می‌کند به این کمپین بپیوندند اما در عین‌ حال توضیحاتی هم دارد و تأکید می‌کند مردم باید به آنها توجه کنند: «اول این که مردم نباید تصور کنند با جمع‌آوری تعدادی درِ بطری مسئولیت اجتماعی‌شان را انجام داده‌اند. ما مشکلات فراوانی داریم. این‌ هم یک نوع از عمل به مسئولیت اجتماعی است. مردم نباید فریب برخی شایعات را بخورند که مثلا با ۱۰۰ تا و ۲۰۰ تا درِ بطری می‌توان یک ویلچر خرید یا این که در مقابل تحویل‌ دادن این مقدار درِ بطری یک ویلچر تحویل می‌گیرند. این حرف‌ها شایعاتی است که ممکن است به کار لطمه بزند. همه باید درهای بطری جمع‌آوری شده را به مراکز شناخته‌ شده تحویل دهند و ما هم همیشه گزارش فروش درها و خرید ویلچر را با فاکتور به مردم اطلاع‌رسانی می‌کنیم تا جایی که می‌دانم سایر گروه‌های مستقل هم همین کار را می‌کنند.»

این کمپین البته محدود به تبریز و تهران نبوده، محسن رضوانی یکی از خبرنگاران فعال حوزه محیط زیست در استان کرمان است که به اتفاق همکارانش در هفته‌نامه «پاسارگاد»، کمپین را در آنجا راه انداخته‌اند. او برای «جامعه پویا» خبری خوش دارد: «بعد از یک سال کار و حمایت خوب مردمی، حالا در پاییز، اولین جشن‌مان را برپا می‌کنیم و با فروش درهای بطری به تعدادی از معلولان ویلچر هدیه می‌دهیم.»

حرکت شروع شده؛ از گوشه‌ گوشه سرزمین‌مان می‌توان صدای امیدبخش این کمپین را شنید. به این امید که شاید دیگر معلولی نباشد که ویلچر بخواهد.»

 منبع: ايسنا 

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا