فید

خاطره یک غواص نجات یافته «کربلای 4»

مسعود سفیدگر از جمله جانبازان و رزمندگان عملیات کربلای 4 است. او در روایتی به بیان رفتار عراقی‌ها و اعدام دست‌جمعی غواصان پرداخته است و می‌گوید:من از غواصان گردان کربلا از لشکر 7 ولیعصر(عج) استان خوزستان هستم. با تعدادی از دوستانم در جزیره مینو از سوی نیروهای عراقی در جریان عملیات کربلای 4 قیچی شدیم و میان دسته غواصان فاصله ایجاد شد.

پس از اینکه به اسارت درآمدیم در طول مسیر،عراقی‌ها هر رفتاری را که دوست داشتند با ما انجام می‌دادند. به عنوان مثال چندین مرتبه من را به زمین انداختند و سرنیزه را بر روی گردنم قرار دادند و تهدید ‌کردند که سرت را می‌بریم. یا اینکه با اسلحه ما را تهدید به شلیک تیر خلاص می‌کردند. در آخر نیز ما را در جایی نشاندند و رگباری از گلوله به سمت‌مان نشانه رفتند. خوشبختانه در این تیراندازی هیچ یک از رزمندگان ما آسیب ندیدند.

اما تیری به پای من اصابت کرد که از بدنم خارج شد. به دلیل اینکه لباس غواصی به تن داشتیم کسی متوجه این جراحت نشد و من نیز از خودم چیزی بروز ندادم تا روحیه دوستانم از بین نرود اما بعد از اینکه خون زیادی از من رفته بود دوستانم متوجه بی‌حالی من شدند و بعد از آن فهمیدند که من مجروح شده‌ام. عراقی‌ها بعد از اینکه ما را به عقب بازگرداندند در مکانی که شبیه کلاس بود من را به همین صورت رها کردند تا اینکه بعد از حدود 15 روز رفته رفته حالم بهتر شد. نکته‌ای که باید در اینجا یادآور بشوم این است که نیروهای خودی از این محلی که ما در آن اسیر بودیم بی‌اطلاع بودند و همین موجب می‌شد که گاهی این منطقه را با خمپاره هدف بگیرند.

بعد از گذشت چند روز من را به اسارتگاه «تکریت11» منتقل کردند. رزمندگان عملیات‌های«کربلای 4 و 5» نخستین اسرایی بودند که به این مجموعه آورده شدند. از ویژگی‌های تکریت 11 این بود که صدام اجازه ثبت اسامی اسرای آن را به صلیب سرخ نداده بود و آنها می‌توانستند هر بلایی که می‌خواستند سر ما بیاورند. از سوی دیگر این اسارتگاه در زادگاه صدام بنا شده بود.با همه سختی‌ها و حوادثی که داشتیم گویا مصلحت در این بود که زنده بمانم تا آنچه را که بر رزمندگان ایرانی و شهدای غواص گذشته است، روایت کنم.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا