خواندنی

تحلیل جریان اصلاحات در جمهوری اسلامی

موبنا– در دهه شصت که مصادف با اقتدار نسبی چپی‌ها، همان اصلاح طلبان امروزی بود، فرصت چندانی به راستی‌ها، یعنی اصولگران امروزی داده نمی‌شد. وقتی حضرت امام خمینی رحمه‌الله علیه صحبت از اسلام ناب محمدی (ص) واسلام آمریکایی می‌کردند، فردا تندروهای چپی که امکانات در دست داشتند وارد معرکه می‌شدند و با سخنرانی، مقالات و متینگ، رقبای سیاسی خود را مصداق اسلام آمریکایی و گروه خود را نمونه کامل اسلام ناب معرفی وتبلیغ می‌کردند.

در ماجرای انتخاب دوباره مهندس میر حسین موسوی به نخست‌وزیری که اختلاف میان نمایندگان مجلس پیش آمد، نمایندگان به دو گروه اقلیت 99نفره واکثریت مطلق تقسیم شده بودند و اکثریت از دولت وقت حمایت می‌کردند وامام هم همین نظر را داشتند. با اینکه این تنها یک اختلاف نظری بیش نبود اما تندروهای چپی، آن 99 نفر را « محافظه کار ومروجان اسلام آمریکایی» قلمداد می‌کردند.

در ادامه این تندروی‌ها سخنرانی قبل ازخطبه‌های نماز جمعه مرحوم آیت‌الله آذری قمی در قم به تشنج کشیده واز ادامه آن جلو گیری شد و همین‌طور تدریس درس خارج ایشان در مدرسه فیضیه توسط طلاب تعطیل گردید. سخنرانی آیت‌الله محمد یزدی نیز در مهدیه تهران نا تمام ماند.

فشار تبلیغاتی تندروهای چپی به قدری کارساز شد که در انتخابات بعدی این دو بزرگوار نتوانستند رای بیاورند و از راه‌یابی به مجلس ماندند. در این هنگام حضرت امام در مقابل تندروهای چپ ایستادند وآقای یزدی را به عضویت شورای نگهبان منصوب کردند واز آقای آذری با کمک مالی دلجویی نمودند تا موسسه علمی – فقهی در قم تشکیل دهند.

آن ایام در پی فضا سازی تندروهای چپ، جامعه مدرسین از مصادیق مروجان اسلام آمریکایی شمرده می‌شد به طوری که طلاب جوان زیر بار مصوبات جامعه نمی‌رفتند وخواستار تشکیل مجمع مستقل به غیر از جامعه مدرسین شدند. حضرت امام خمینی طی نامه‌ای به مرحوم آیت‌الله مشکینی با خواسته طلاب مبنی بر تشکیل« مجمع نمایندگان طلاب» موافقت کردند در عین حال به طلاب نصیحت و توصیه فرموده و هشدار دادند که اگر جذب جامعه مدرسین نشوند گرفتار اسلام آمریکایی خواهند شد ودر واقع با این برخورد‌های پدرانه فضای درگیری وتنش را در میان دو جناح تا حدود زیادی مهار وتعدیل کردند.

دردوم خرداد سال 1376 وقتی چپی‌ها در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری پیروز شدند، تندرو‌ها‌ی مغرور، این بار عقده‌ای تراز گذشته ظاهر گشتند به طوری که عقلا وخردمندان قوم شان هم قادر به کنترل ومهار آنان نشدند ومیدان کاملا در اختیارآنها قرار گرفت والبته دسته گل‌هایی به آب دادند که در اینجا به عنوان آسیب شناسی به بخشی از آن اشاره می‌شود:

1 – ترویج فرهنگ غرب گرایی و سکولاریسم. شکی نیست در میان اصلاح طلبان کسانی بودند وهستند که به نام مقدس اصلاح طلبی به آن سوی مرزها چشم دوخته و تمام آمال وآرزوهای خود را در قاموس غرب جستجو می‌کنند. بعضی از این افراد در آن زمان با نگارش مقالاتی در روزنامه‌های زنجیره‌ای سعی می‌کردند نظام جمهوری اسلامی را ناکارآمد جلوه داده وبه جای آن نظام سکولار وغیر دینی مانند « جمهوری سوسیالیستی» پیشنهاد دهند، همان حرفی که حسن نزیه در دهه شصت می‌گفت وآ قای مشائی هم در دهه هشتاد آن را تکرار می‌کرد که: « عصر اسلام گرائی سپری شده چنان که ازعصراسب سواری خیلی گذشته است» در حالی که اصلاح طلبی در نظام اسلامی از فرهنگ نهضت حسینی الهام گرفته وهیچ سنخیتی با این گرایش‌ها نداشت و ندارد.

2 – رواج ولنگاری، سست عنصری وبی تفاوتی. این مهم نیز کم وبیش در بعضی لایه‌ها و زیر مجموعه‌های جناح فوق هرازچند گاهی مشاهده می‌شود ونباید از آن غافل شد. بعضی از آنها آزادی را به معنای ولنگاری و تقلید از مراجع را عقب ماندگی تلقی می‌کردند و…

3 – هتک حرمت احکام اسلامی و بزرگان نظام. اولین بار این ساختار شکنی از سوی تندرو‌های دوم خردادی آغاز شد. هر روز در روزنامه‌های زنجیره ای، حوزه و روحانیت و بعضی از احکام اسلامی وحتی اصول دین را به استهزاء می‌گرفتند. آقای اکبر گنجی که در جوانی یک آدم مقدس ومذهبی بود و درواحد ایدئولوژی سپاه فعالیت داشت، به خاطر همین تندروی‌هایش به « اکبرپونز» شهرت یافته بود چرا که در گشت زنی‌ها بر پیشانی دخترانی که حجاب کامل نداشتند پونز می‌چسبانید ومعتقد بود اینها هرگز حق حیات ندارند.

او در سال 1363 از سپاه خارج یا اخراج شد. اوائل سال 1373، کلی تغییر موضع داد و به جمع چپی‌ها پیوست. بعد به نظام سکولار معتقد شد و چون در این راه بزرگترین مانع را آیت‌الله هاشمی رفسنجانی می‌دید با تالیف کتاب « عالیجناب سرخپوش» به تخریب ایشان پرداخت. او در طرح مدعیات بی‌سند، ید طولایی داشت فلذا تا حدودی در کارش موفق شد.

گنجی هم اینک در خارج به سر می‌برد و طبق بعضی نقل‌ها سر از انکاروجود امام زمان (عج) درآورده ومنکر الهی بودن قرآن شده وازپدیده شوم وشنیع همجنس بازی نیز دفاع می‌کند که البته طبیعی است نتیجه آن گونه مقدس بازی‌ها و افراط‌ها، این چنین تفریط ودین ستیزی باشد.

4 – عدم عبرت گیری از گذشته ها. متاسفانه بعد از این همه خطا واشتباه بازمشاهده می‌شود بعضی باصطلاح اصلاح طلبان با اظهارات نسنجیده خود فضای مثبت اخیررا آلوده ومسموم ساخته ودوباره تنش‌هایی را به وجود می‌آورند. معلوم می‌شود این آقایان محترم هنوز هم نمی‌خواهند از گذشته‌های خود عبرت بگیرند وهمچنان علاقمندند فقط نوک دماغشان را ببینند. انتظار از بزرگان وعقلای این تشکل آن است، دوباره به افراد مغرور و کله شق فرصت ومیدان ندهند، اصلاح طلبی را به جایگاه واقعی و والای خود بازگردانند واز بروز اکبر گنجی‌ها وطبرزدی‌های دیگر جلوگیری کنند.
پیشنهاد ما به تندروهای اصلاح طلب همان پیشنهاد به افراطیون اصولگرا است، در رفتار، کردار و گفتارهای گذشته خود تجدید نظر کنند؛ واقعا به اصول اسلام ناب، فرهنگ تعادل تشیع، مبانی فقهی امام خمینی و توصیه‌های رهبری برگردند و به آنها عمل نمایند. به موضوع تقلید که برمبنای عقلی« رجوع جاهل به عالم» استوار است تن بدهند.

به آثار مکتوب و افکار و اندیشه‌ها‌ی شاگردان درجه یک امام، مثل شهید مطهری، شهید بهشتی و امام موسی صدر و… اهتمام ویژه داشته باشند. بخصوص سیره سیاسی، تربیتی و اخلاقی امام موسی صدر در طول دودهه فعالیت در لبنان را با دقت مطالعه وتحقیق کرده و آن را الگو قراردهند.

بدانند، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی شخصیت دوم انقلاب اسلامی ایران در کنار رهبری است، همان طوری که ایشان در زمان حیات حضرت امام هم بودند. برغم اختلاف نظرها که طبیعی هم هست ایشان تنها یار صادق رهبری وشناسنامه انقلاب اسلامی هستند وتوصیه می‌شود جهت رهایی ازهر گونه افراط وتفریط درراستای رشد عقل نظری و عقل عملی به تفسیر « فرهنگ قرآن» در 33 جلد و « تفسیر راهنما»ی ایشان در 20جلد پناه ببرند و به قدر ظرفیت واستعداد خود ازبرداشت‌های قرآنی و سیره اعتدالی معظم له در زندگی فردی، سیاسی واجتماعی خود بهره‌مند شوند و باورکنند که راه علاج ودوای درد شان رجوع به عقلای قوم و عبرت از گذشته است و بس.

منبع:خبرآنلاین

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا