موج گستره چپ گرایی در کشورهای آمریکای لاتین که در دهه های پیش و با محوریت مبارزه با امپریالیسم و سرمایه داری در کشورهای مهمی از این حوزه آغاز شده بود با به قدرت رسیدن دولت های برخوردار از آراء گسترده مردمی در این کشورها آن چنان قوت گرفت که پیکره عظیم و یکپارچه ای را علیه نفوذ حامیان سرمایه داریِ محض به سرکردگی آمریکا به وجود آورد به گونه ای که کشورهایی که زمانی تحت سلطه نظامیان به عنوان حیات خلوت آمریکا تلقی شده و برای این کشور حاشیه امنی را مهیا ساخته بودند، دیگر سرسپردگی دوران سلطه و استعمار را ابراز نداشته و حافظ منافع کارتل های اقتصادی و سیاسی آمریکا به شمار نمی آمدند.
روند تکوینی این مسیر را می توان در نمونه های زیر به خوبی اثبات کرد: «فیدل کاسترو» از ۱۹۵۹ تا ۲۰۰۸ در کوبا، «سالوادور آلنده» در سال ۱۹۷۰ در شیلی؛ «هوگو چاوز» در سال ۱۹۹۹، به قدرت رسیدن حزب چپ گرای «ساندنیست» های نیکاراگوئه در سال ۱۹۷۹، «لولا داسیلوا» در سال های ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ و سپس «دیلما روسف» از ۲۰۱۱ تاکنون در برزیل، «نستور کرچنر» از ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۷ و سپس همسرش «کریستینا کرچنر» از ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۵ در آرژانتین، «تاباره واسکز» در اروگوئه از ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۰ و از ماه مارس ۲۰۱۵ تا کنون، «خوزه موخیکا» در اروگوئه از ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۵، «میشله باشلت» در شیلی از ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ و از ماه مارس ۲۰۱۴ تاکنون، «فرناندو لوگو مندز» رئیس جمهور پاراگوئه از ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲، «اوو مورالس» در بولیوی از۲۰۰۶ تاکنون و «رافائل کوره آ» در اکوادور از سال ۲۰۰۶ تا کنون. همه و همه دارای وجه مشترکی به نام گرایشات چپ گرایانه و سوسیالیستی بوده و پرچم مبارزه با رؤیای سلطه بلامنازع آمریکا بر کشورهای خود در آمریکای لاتین را آشفته ساخته اند.
اما آمریکا نیر در این میان بی کار ننشست و به شیوه معمول این کشور در رویه مقابله با حاکمیت های استقلال طلب، دسیسه های گوناگونی را در مبارزه با آن ها طراحی و آزمایش کرد. در کودتای موفق آمریکا علیه سالوادور آلنده رئیس جمهور شیلی که تنها سه سال پس از به قدرت رسیدن وی با آراء چشم گیر مردمی به اجرا درآمد، ژنرال «آگوستو پینوشه» در سال ۱۹۷۳ و در جریان یک کودتای نظامی خونین به قدرت رسید و سالوادور آلنده را نیز به قتل رساند.
براندازی آلنده زمانی محقق شد که آمریکا مجال هیچگونه استقلال طلبی را به کشورهای این حوزه نمی داد و سیل چپ گرایان هنوز مانند زمان حال، گریبان آمریکا را نفشرده بود. لذا پس از براندازی دولت منتخب سالوادور آلنده در شیلی، عملیات مشترکی با همکاری عوامل دست نشانده آمریکا در کشورهای شیلی، آرژانتین، برزیل و اوروگوئه با عنوان «عملیات کندور» در دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی تحت فرماندهی آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا «سیا» آغاز گردید و در نتیجه ده ها تن از فعالان چپ در کشورهای مختلف منطقه از جمله در برزیل، آرژانیتین، بولیوی، اروگوئه و پاراگوئه توسط دولت های تحت حمایت آمریکا، به زندان افتاده و یا به قتل رسیدند.
در ادامه این خط سیر، نباید کودتای آمریکایی سال ۲۰۰۳ علیه هوگو چاوز رئیس جمهور پیشین ونزوئلا را از یاد برد. «جیمی کارتر» رئیس جمهور اسبق آمریکا در ۳۰ شهریور سال ۱۳۸۸ در گفتگو با روزنامه کلمبیایی «ال تیمپو» در این باره اذعان کرد: فکر می کنم هیچ شکی وجود ندارد که آمریکا در کودتای سال ۲۰۰۳ در ونزوئلا نقش داشته است؛ کودتایی که دوام آن تنها به مدت ۴۸ ساعت بود.
اما پس از تداوم روند به قدرت رسیدن رهبران استقلال طلب چپ گرا و تشدید آن پس از سال ۲۰۰۰ میلادی، دیگر آمریکا نمی توانست با تمسک به دسیسه های قدیمی از قبیل کودتا به براندازی آن ها اقدام نماید؛ چرا که تعداد این کشورها افزایش یافته و همچنین برخی کشورهای مهم در آمریکای لاتین مانند ونزوئلا با استفاده از تفوق منابع درآمدی حاصل از منابع غنی انرژی به اتحاد دولت های چپگرا در این حوزه اهتمام می ورزیدند؛ شکستی که علیرغم اثبات آن به آمریکا متعاقب کودتای ۴۸ ساعته ونزوئلا با بهانه درگیر شدن در جنگ افروزی های خاورمیانه ای مورد توجیه واشنگتن قرار گرفت تا به صورت موقت توجهات را از دسیسه چینی های جدید تر سردمداران آمریکایی منحرف نماید.
از عوامل دیگر استمرار روند پیروزی های مخالفان لیبرالیسم آمریکایی می توان به رشد سریع اقتصاد چین و نیازمندی شدید این کشور به مواد اولیه و گسترش مناسبات آن ها در حوزه تسلیحاتی و انرژی با روسیه و همچنین ایران به عنوان کشور مبارز با سلطه طلبی آمریکا نام برد؛ اقداماتی که در نهایت قریب به سه چهارم از جمعیت ۳۵۰ میلیون نفری آمریکای لاتین را تحت پوشش دولت های چپ گرا قرار داد و از سویی آن ها را به سمت توسعه مناسبات گسترده ای پیش برد تا جاییکه توانستند به حدی از رشد اقتصادی برسند که سیاست های حمایت اجتماعی را با موفقیت به اجرا درآورده و از همه مهمتر اینکه در سال های اخیر، آن ها را در زمره کشورهایی قرار دهد که کمترین آسیب پذیری را از بحران جهانی اقتصاد داشته اند.
آمریکا با حصول اطمینان از ناتوانی در استفاده از ابزارهای سنتی خود برای متلاشی کردن محور چپ گرایان در آمریکای لاتین، آرام آرام روند خزنده ای را برای مقابله با آن ها به کار برد. آمریکا این بار به شکلی کاملاً حساب شده به توطئه چینی علیه چپ گرایان در آمریکای لاتین پرداخت. نقشه جدید واشنگتن بر اساس ایجاد محدودیت های اقتصادی در این کشورها و دامن زدن به نارضایتی های عمومی علیه حکام منتخب خودشان سازماندهی شده است.
قرار است با ایجاد سونامی مشکلات متعدد به ویژه در حوزه رفاهی و اقتصادی، مردم را به اعتراضات وسیع علیه دولت های خود ترغیب کنند تا این دولت ها آرام آرام حمایت های منشعب از آراء مردمی را در فرایند انتخابات از دست دهند. آمریکا نیز با استفاده از فضای موجود خواهد توانست کاملاً به صورت عادی حامیان خود را به قدرت برساند. برخی از کارشناسان حوزه بین الملل این کودتای خاموش را «نتیجه حاصل از آراء انتخابات» نامگذاری و ابزارهای تبلیغاتی رسیدن آمریکا به اهداف خود در این مسیر را دموکراسی، آراء مردم، اقتصاد باز، گسترش همکاری با قدرت ها، رفاه اقتصادی و اجتماعی بیشتر و … بیان کرده اند.
تحقق توطئه جدید آمریکا مستلزم فراهم آوردن بسترهایی بود که به مرور زمان زیرساخت های لازم برای کاهش حمایت های مردمی از دولت های چپ گرا را به گونه ای مهیا کند که نتایج انتخابات در کشورهای آمریکای لاتین گویای شکست دولت های ضد امپریالیستی باشد؛ به این شکل تردید کمتری نیز به ادامه نقش آفرینی های مختلف و وسیع آمریکا به وجود خواهد آمد. بسترسازی آمریکایی ها در این مسیر شوم طیف عظیمی از ابزارها را به خدمت گرفته است؛ از دستور به برخی مرتجعین عربی برای کاهش شدید قیمت نفت با هدف تأثیرگذاری بر اقتصاد این حوزه تا تزریق مبالغ هنگفتی پول و سرمایه گذاری رسانه ای هدفمند برای القاء مضامین لیبرالیسم را تنها نمونه هایی از سیل گسترده هجمه آرام و خاموش غرب می توان برشمرد.
اما در این میان برخی از سران کشورهای آمریکای لاتین که در شناسایی دسیسه چینی های آمریکا در این مسیر از تجربه کافی در ادبیات پیشین استعماری ایالات متحده برخوردار بودند، نسبت به خیزش آرام توطئه لیبرالیسم برای تحت الشعاع قرار دادن دست آوردهای آزادیخواهانه کشورهای این حوزه هشدارهای لازم را داده بودند.
«رافائل کورهآ» رئیسجمهور اکوادور ۱۶ مرداد ماه سال جاری در جریان یک سخنرانی از وقوع جنگ سرد جدیدی علیه چپگرایان آمریکای لاتین برای براندازی آنها خبر داده و با هشدار در این باره گفته بود: هدف این جنگ، احیای محافظهکاران و از بین بردن دولتهای چپگرا در آمریکای لاتین است.
«دیلما روسف» رئیسجمهوری برزیل نیز ضمن ابراز تأسف از اقدامات بیثباتکننده راست گرایان افراطی این کشور علیه دولتش تأکید کرده بود: این افراد به جای تلاش برای رفاه مردم برزیل، تمام وقت خود را صرف انتقاد از دولت میکنند.
«اوو مورالس» رئیس جمهوری بولیوی هم در ۲۴ ژوئن سال میلادی گذشته درباره پشتیبانی آمریکا از جنبش های حامی سرمایه داری در اظهار نظری تصریح کرده بود: آمریکا همواره کوشیده است با سیاستهای مخرب خود، به کشورهای آمریکای لاتین آسیب برساند و تا زمانی که به هدف خود نرسد آرام نخواهد نشست. آمریکا درتلاش است به وسیله آنها بر منطقه چیره شود و داراییهای آن را غارت کند.
«کریستینا فرناندز» رئیسجمهور پیشین آرژانتین در اوایل ژوئن ۲۰۱۵ و در مراسم بزرگداشت سالگرد استقلال این کشور با هشدار درباره تلاشهای جدید برای بازگشت سیاستهای نئولیبرالیستی در آمریکای لاتین داد گفته بود: میخواهند آمریکای لاتین را به سوی بحران سوق دهند و مردم منطقه را به سیاستهای نئولیبرالیستی سابق بازگردانند .
مهمترین عوال تأثیرگذار بر تحولات کنونی آمریکای لاتین و افول کنونی چپ گرایان در این حوزه را می توان در موارد زیر ارزیابی کرد:
*فقدان مدیریت مؤثر برای مبارزه با نبرد اقتصادی آمریکا علیه این کشورها که به مرور به افزایش بیکاری، کاهش رتبه اقتصادی و افزایش تورم در این کشورها مبدل شده است.
*عدم نهادینه کردن اهداف جنبش چگرایانه با هدف استمرار و تسری آن به ویژه در نسل دوم جمعیت این کشورها
*کافی نبودن تلاش هایی منسجم در راستای مهار فسار اقتصادی برجای مانده از دوران قبل از شکوفایی و اوج گرفتن اتحاد دولت های چپگرایان
*فقدان مبارزه کافی و هدفمند با تغییر نگرش و ذائقه عمومی متأثر از اهتمام هماهنگ رسانه های تحت سلطه آمریکا و … .
مؤلفه های مهمی مانند عوامل فوق باعث شدند تا چپگرایان استقلال گرا در برخی از کشورهای آمریکای لاتین بخشی از کامیابی های خود را در انتخابات اخیر از دست داده و ناخواسته در دور باطل جنگ خاموش آمریکا که این بار با اسم رمز «نتیجه حاصل از آراء انتخابات» علیه این حوزه طراحی شده است قرار بگیرند.