خواندنی

ملاقات با جيگر يك اتفاق جذاب بود

خيلي دوست دارم مداوم تئاتر كار كنم و مداوم روي صحنه باشم و در كارهاي خوب و با گروه‌هاي خوب كار كنم  اما چيزي كه باعث مي‌شود گاهي از اين فضا فاصله بگيرم و كارهاي كمتري انجام دهم، وضعيت اقتصادي تئاتر است. شما چند ماه درگير تمرين يك تئاتر هستيد و بعد از آن براي مدت دو هفته يا يك ماه روي صحنه مي‌رويد؛ ضمن آنكه گاهي ممكن است بهترين اثر تئاتري – حتي با حضور بازيگران چهره- هم با استقبال مخاطبان روبه‌رو نشود  بنابراين با توجه به طول اين مدتي كه بازيگر روي صحنه است، دستمزد آن كفاف زندگي را واقعا نمي‌دهد. اين شغل است و بايد هزينه‌هاي زندگي را تامين كند. با همه اينها علاقه‌ام همچنان فعاليت در اين عرصه است. حسي كه يك بازيگر روي صحنه تئاتر دارد و ارتباطي كه با مخاطب برقرار مي‌شود در هيچ كجاي ديگر اتفاق نمي‌افتد
كاظم سياحي صداپيشه، عروسك‌گردان و بازيگر تئاتر و سينما است. وي متولد۱۳۵۷ در تهران و فارغ‌التحصيل بازيگري از دانشكده هنر و معماري دانشگاه آزاد است. سياحي سال‌هاست به عنوان يك بازيگر قابل اعتنا در عرصه تئاتر فعاليت مي‌كند ولي شهرتش را مديون صداپيشگي شخصيت جيگر در مجموعه تلويزيوني كلاه قرمزي است. سياحي همچنين در فيلم سينمايي شهر موش‌هاي ۲ صداپيشگي دو شخصيت را برعهده داشته است. با اين حال بازيگري تئاتر را بيشتر از هر فعاليت ديگري دوست مي‌دارد. در اين گفت‌وگو پاي صحبت كاظم سياحي  نشسته‌ايم.

«تئاتر، تلويزيون و سينما» شما در هر سه حوزه فعاليت داريد؛ در اين ميان نگاه‌تان به فعاليت‌هاي تئاتري چگونه است؟ اصلا خودتان را متعلق به كدام ژانر مي‌دانيد؟‌
قبل از اينكه بگويم خودم را متعلق به كدام ژانر مي‌دانم مي‌گويم كه بازيگري خوانده‌ام و اين شغل من است و در هر مديومي بايد بتوانم بازي كنم. اما اگر قرار باشد درباره علايقم صحبت كنم، چون بازيگري تئاتر خوانده‌ام، اين حوزه جزو علايق اوليه من است؛ خيلي دوست دارم مداوم تئاتر كار كنم و مداوم روي صحنه باشم و در كارهاي خوب و با گروه‌هاي خوب كار كنم اما چيزي كه باعث مي‌شود گاهي از اين فضا فاصله بگيرم و كارهاي كمتري انجام دهم، وضعيت اقتصادي تئاتر است. شما چند ماه درگير تمرين يك تئاتر هستيد و بعد از آن براي مدت دو هفته يا يك ماه روي صحنه مي‌رويد؛ ضمن آنكه گاهي ممكن است بهترين اثر تئاتري – حتي با حضور بازيگران چهره- هم با استقبال مخاطبان روبه‌رو نشود بنابراين با توجه به طول اين مدتي كه بازيگر روي صحنه است، دستمزد آن كفاف زندگي را واقعا نمي‌دهد. اين شغل است و بايد هزينه‌هاي زندگي را تامين كند. با همه اينها علاقه‌ام همچنان فعاليت در اين عرصه است. حسي كه يك بازيگر روي صحنه تئاتر دارد و ارتباطي كه با مخاطب برقرار مي‌شود در هيچ كجاي ديگر اتفاق نمي‌افتد. در سينما و تلويزيون اين اتفاق غيرملموس‌تر است و تو با واسطه درگير هستي و هيجاني كه در صحنه تئاتر وجود دارد، اتفاق نمي‌افتد. هر چند كه آنها هم مديوم‌هاي خاص خودشان را دارند و شيوه بازي خاصِ خودشان را مي‌طلبند.
اما شما بيشترين موفقيت را در صداپيشگي داشته‌ايد و اتفاقي كه همراه با عروسك «جيگر» رقم زده‌ايد. در نظرسنجي‌ها هم معمولا اين عروسك، جزو محبوب‌ترين‌هاست. اينكه سال‌ها در عرصه تئاتر فعاليت كرديد و حالا با اين عروسك شناخته مي‌شويد، براي‌تان عجيب نيست؟
به هيچ‌وجه. به هر حال مديوم‌هاي اين دو با يكديگر فرق مي‌كند. تلويزيون مخاطبي سراسري دارد و آدم‌ها راحت‌تر به آن دسترسي دارند.
اصلا چه شد كه به گروه كلاه قرمزي پيوستيد؟
بهادر مالكي (فاميل دور)، و محمد بحراني (ببعي) و به همراه ديگران، از دوستانم در تئاتر عروسكي بودند و بعد از اينكه آقاي طهماسب و جبلي، تصميم مي‌گيرند كاراكترهاي جديد اضافه كنند، از اين دوستان نظر مي‌خواهند و آنها نيز مرا معرفي مي‌كنند. حدود دو ماه تمرين‌ها طول مي‌كشد تا بالاخره جيگر وارد مي‌شود.
‌ايده اوليه «جيگر» چگونه شكل گرفت؟ اين عروسك چقدر ساخته شماست و چه اندازه براي كارگردانان اثر است؟
مثل تمام عروسك‌هاي ديگر، ايده اوليه براي خود آقاي طهماسب و جبلي است. در پروسه تمرين، به اين صدا و لحن جميعاً دست پيدا كرديم.
الان نگاه‌تان به اين عروسك چيست؟ چقدر از اين لحن و شخصيت راضي هستيد؟‌
الان مردم دوستش دارند و فكر مي‌كنم كه جواب داده است. يك اتفاقي كه دوست دارم درباره اين عروسك بگويم، اين است كه اين شخصيت تنها براي من نيست؛ افراد بسياري در آن دخيل بودند كه علاوه بر آقاي طهماسب و جبلي، مي‌توان به خانم مرضيه محبوب كه اين عروسك را ساخت؛ اشاره كنم. اولين مواجهه من با اين عروسك جذاب بود. عيسي يوسفي‌پور هم عروسك‌گردان آن است. همه اين آدم‌ها كمك كردند تا اين شخصيت شكل بگيرد و سهم همه حتي بيشتر از من است. نتيجه همكاري و كار گروهي و تيمي بوده است و بسيار خوشحالم كه حالا مردم از آن راضي هستند و توانسته‌اند با آن ارتباط برقرار كنند.
در طول سال هم به اين عروسك فكر مي‌كنيد؟‌
در موقعيت‌هايي به ذهنم مي‌آيد و به آن فكر مي‌كنم. وقتي در ذهنم مي‌آيد با آن درگير مي‌شوم. يك‌سري ايده‌هايي به ذهنم مي‌آيد كه سعي مي‌كنم آنها را حفظ كنم تا بعد از شروع كار از آنها استفاده كنم.
واقعا فكر مي‌كنيد يك مجموعه مثل كلاه‌قرمزي چه ويژگي‌اي دارد كه مي‌تواند اين اندازه محبوب باشد و اصلا هيچ نمونه مشابهي براي آن وجود ندارد.
اتفاقي كه به نظر من در اين مجموعه افتاده است؛ كارگرداني و شكل‌دهنده كار است. خلاقيت و هوش آقايان طهماسب و جبلي در اين ميان بسيار موثر بوده است. يك چيزي در پروسه زماني روي ‌مي‌دهد، تجربه‌اي انجام مي‌دهيم كه موفق است؛ اين تجربه را ما هر سال با شرايط همان سال هماهنگ مي‌كنيم، بنابراين هيچ‌وقت از فضاي جامعه دور نمي‌شويم و تنها به گذشته تكيه نمي‌كنيم. طهماسب و جبلي خود مي‌دانند كه مخاطبان‌شان آدم ١٠ سال پيش نيستند؛ راز موفقيت آنان اين است كه دارند به روز جلو مي‌روند.
انگار خودشان را وقف اين كار كرده‌اند.
بله، آقاي طهماسب و جبلي مدام درگير اين شخصيت‌ها هستند. هوش و ذكاوت كارگردانان اثر در اين ميان بسيار مهم است.
اگر موافق باشيد برگرديم به حوزه تئاتر. به نظر مي‌رسد در شرايط كنوني وضعيت تئاتر تا حد زيادي شبيه سينما شده است. بيشتر از آنچه بيان و بازي و مسائلي از اين دست اهميت داشته باشد، كارگردانان باز هم به چهره و ستاره بودن بازيگران اهميت مي‌دهند و اين خب اتفاق خوبي نيست. شما خودتان نگاه‌تان به تئاتر به عنوان يك حرفه چگونه است؟
فقط مي‌توانم نظر شخصي خودم را بيان كنم، چون تحقيق جامعي در اين خصوص انجام نداده‌ام اما نبايد فراموش كرد كه به هر حال «گيشه» بسيار مهم است. وقتي هيچ كمكي از هيچ ارگاني به نمايش‌هاي روي صحنه نمي‌شود و اتفاقي در اين خصوص رخ نمي‌دهد، طبيعي است كه تئاترها به سمت راهكارهايي مي‌روند كه بتوانند هزينه‌هاي‌شان را تامين كنند. وقتي گيشه مهم مي‌شود، همه ناخودآگاه به اين فكر مي‌كنند كه چه كاري مي‌توانند انجام دهند تا تماشاگر كارشان را ببيند. اولين و ساده‌ترين راهكاري هم كه در اين زمينه وجود دارد، استفاده از بازيگران چهره است تا به واسطه‌ آنان مردم به ديدنِ تئاتر بيايند تا يك اثر بتواند پول عواملش را دربياورد؛ اگرچه در اين سال‌ها، آثاري روي صحنه رفته‌اند كه بازيگر چهره‌اي نداشتند، اما خود كار باعث شده تا آدم‌ها آن را ببينند. در اين ميان يك واقعيتِ غيرقابل انكار وجود دارد مساله اقتصادي از همه‌چيز مهم‌تر است و تئاتر هم از اين موقعيت مستثني نيست؛ قبلا مركز هنرهاي نمايشي، كمك‌هايي را به گروه‌ها مي‌كرد كه به طور كامل حذف شده است. حتي هم‌اكنون سالن‌ها مبلغي را از گروه‌ها مي‌گيرند، يعني گروه از همان ابتدا بايد به فكر تامين اجاره سالن از گيشه باشد. پس رويكرد به گيشه يك اتفاق طبيعي است؛ هر چند اصلا اتفاق خوبي نيست ولي در اين فضاي اقتصادي كه وجود دارد اين اتفاق طبيعي است.
من هم به شكل يك ماجراي منفي به آن نگاه نمي‌كنم. اما تجربه نشان داده كه تئاتر خوب هميشه مخاطبِ خودش را دارد.
بله. اما حضور بازيگر چهره براي تعدادي از كارها مهم است تا خيال همه عوامل راحت باشد كه مردم آن را مي‌بينند. از طرف ديگر كارگردانان به خصوص آنهايي كه كارشان را تازه آغاز مي‌كنند، دوست دارند كارشان ديده شود. استفاده از بازيگر چهره مي‌تواند فرصت خوبي باشد براي اينكه اين اتفاق رخ دهد.
اما در بسياري مواقع كارها را تنزل مي‌دهد، نمونه‌هاي‌شان هم وجود دارد.
من نمي‌توانم از جانب كسي حرف بزنم. شايد كارگردان اعتقاد داشته باشد كه همان بازيگر مناسب نقش و حتي بهترين انتخاب بوده است اما اگر كارگرداني تنها دليلش براي استفاده از بازيگر چهره، فروش بيشتر باشد، حيف است اين كار را انجام دهد. ضمن آنكه حضور بازيگران چهره ممكن است باعث شود يك‌سري از استعدادها و به خصوص جواناني كه به تازگي وارد دانشگاه مي‌شوند، ديرتر جذب فضاي تئاتر شوند و ديرتر بتوانند تجربه حرفه‌اي انجام دهند. اين مشكل هم تنها با كمك‌ مركز هنرهاي نمايشي حل مي‌شود، براي مثال اقدامي انجام دهند تا گروه‌ها لااقل دغدغه درآمد سالن را نداشته باشند و بروند كاري را انجام دهند كه دوست دارند و كار با كيفيت عرضه كنند. بدون اينكه به اين فكر كنند چطوري مي‌توانيم در حد ١٠ يا ١٥ شب فلان ميزان هزينه را تامين كنيم.
اين محدوديت تعداد اجراها غم‌انگيز نيست؟
قطعا هست. شما بايد دو تا سه ماه براي يك نمايش تمرين كنيد و بعد تنها امكان به صحنه‌بردن آن را در ١٥ يا ٣٠ شب داريد، طبيعي است كه اين اتفاق خوشايندي نيست. اما از طرف ديگر اگر به شكل واقع‌بينانه‌اي به ماجرا نگاه كنيم، در چنين شرايطي گريزي از آن وجود ندارد، به هر حال هم‌اكنون گروه‌هاي زيادي در ايران مشغول فعاليت هستند كه بايد نمايش‌هاي‌شان را روي صحنه ببرند.
واقعا اين شرايط قرار نيست روزگاري بهبود پيدا كند؟‌
امكانِ اين اتفاق وجود دارد؛ اما نياز به يك عزم راسخ دارد. بايد تعداد سالن‌ها اضافه شود؛ با توجه به افزايش جمعيت تئاتري حتما اين اتفاق بايد رخ دهد. البته در اين مدت تعداد سالن‌ها افزايش پيدا كرده است اما استاندارد اهميت بسيار زيادي دارد. تماشاگر در سالن غيراستاندارد، كم مي‌آيد و مي‌رود. خيلي‌ها در آرزوي اجرا در سالن‌هايي هستند كه استاندارد لازم و تماشاگران خاص خود را داشته باشد. كمتر تماشاگري حاضر است به سالني برود كه جاي مناسب براي پار كينگ ندارد، دسترسي به آن سخت است يا صندلي‌هاي مناسبي ندارد، طبيعي است كه در اين شرايط حاضر نيست از نمايشي كه در آن سالن اجرا مي‌شود، ديدن كند. به همين خاطر است معدود سالن‌هايي كه از گذشته متقاضيانِ خودشان را داشته‌اند، همچنان هم همان تعداد متقاضي را دارند و در اين مساله تغييري ايجاد نشده است. براي همين است كه مثلا در سالني كه بد نبود اما به خاطر مسافت، خيلي از كساني كه مي‌خواستند كار را ببينند، نمي‌آمدند. به همين خاطر است كه اگر كارگرداني قصد داشته باشد نمايشي را در اين نوع سالن‌ها روي صحنه ببرد، انگار گريزي ندارد جز اينكه از بازيگران چهره استفاده كند.
آيا الان درگير كار نمايشي هستيد؟
در حال حاضر درگير دو تمرين تئاتر هستم. يكي كار رامين سياردشتي است كه در جشنواره بين‌المللي تئاتر عروسكي – مبارك- اجرا كرديم و براي اجراي آن به روسيه دعوت شديم. اين كار تركيبي از كار بازيگر و عروسك است. شيوه كار عروسكي‌اش هم «سايه» است. كار ديگري هم به كارگرداني كمال هاشمي است كه اجراي آن خردادماه در سوييس است. البته پيشنهادهاي ديگري هم در زمينه تئاتر داشته‌ام كه به خاطر اين دو كار نتوانستم به آنها پاسخ بدهم؛ به خصوص اينكه براي اجراي اين نمايش‌ها، مجبورم براي مدتي در خارج از كشور باشم.
چند تئاتر در طول سال مي‌توانيد اجرا كنيد؟
فكر مي‌كنم توانايي اين را دارم كه تئاترهاي بسياري را اجرا كنم اما ايده‌آلم اين است كه در سال، سه تئاتر خوب داشته باشم. خيلي خوشحال مي‌شوم و مي‌توانم از عهده آن بربيايم. سه نمايش را دوست دارم و حالا بيشتر از آن ديگر به جذابيتِ نقش بستگي دارد.
شما در اين سال‌ها بازيگري در تئاتر را تجربه كرده‌ايد، وضعيت تئاتر را در اين سال‌ها چطور مي‌بينيد؟ به نظر خودم در سال‌هاي گذشته تعداد كارهاي تئاتري قابل تامل شايد از اين روزها بيشتر بود.
در تئاتر ما، همان اتفاقي مي‌افتد كه در سينما و تلويزيون. يعني زماني كه يك كار با استقبال مخاطبان روبه‌رو مي‌شود، مدام از ايده‌ و فكر آن استفاده مي‌كنيم و كارهاي ديگري را بر اساس آن پرورش مي‌دهيم. البته اين لزوما اتفاق بدي نيست كه اگر بود، نمايشي مثل «هملت» در اين قرن‌هاي متمادي اجرا نمي‌شد؛ اما از طرف ديگر سينما، تئاتر و تلويزيون به اين سمت مي‌رود كه ما يك سري تجربه‌ها را مدام تكرار ‌كنيم. تاكيد مي‌كنم كه اين لزوما نمي‌تواند اتفاق بدي باشد؛ اما معمولا نتيجه نمي‌دهد. در اين ميان همان‌طور كه گفتم يك چيز مهم در جريان تئاتر ايران، وضعيت اقتصادي آن است. من خودم يادم مي‌آيد در سال‌هايي، هر كاري را كه مي‌ديديد، شگفت‌زده مي‌شديد، چون گروه دغدغه مالي نداشت. واقعا مي‌آمدند تا كار جديدي را به تماشاگر عرضه كنند. اين مساله هم در حوزه بازيگري ديده مي‌شد و هم كارگرداني. از آن طرف مدام متقاضي زياد شد و يك سري از آدم‌ها به اين خاطر كه سال‌ها در نوبت اجرا بودند، ديگر كار نكردند. عده‌اي هم به خاطر مميزي‌ها و سانسورها عطاي كار را به لقايش بخشيدند و به همين خاطر ديگر شور و حال آن روزها ديده نمي‌شود؛ يادم مي‌آيد آن زمان يك شور و حال عجيبي در تئاتر شهر وجود داشت و همه مشغول انجام كاري بودند. كسي هم چندان به مسائل مالي كاري نداشت؛ هرچند كه الان هم نمي‌خواهم با نگاهي بدبينانه به ماجرا نگاه كنم. الان كارهاي شبيه به هم زياد ديده مي‌شود.
البته مشكل همچنان نمايشنامه است؛ مثل سناريو در سينما.
سوژه‌ها به هر حال محدود است اما نوع پرداخت هر موضوع مهم است. هنوز هم در دنيا دارد هملت روي صحنه مي‌رود؛ بعد از اين هم خواهد رفت ولي پرداخت و نگاهي كه به اين نمايشنامه مي‌شود مهم است. شما مي‌توانيد در يك موضوع خاص، ٢٠ متن مختلف را بخوانيد اما در اين ميان دوتا از آنها ممكن است نگاهي متفاوت به ماجرا داشته باشند. اين مساله در سينما هم وجود دارد؛ نگاه و تحليل جذاب به موضوعات كمتر وجود دارد.
به عنوان يك بازيگر چقدر در يك نقش دخالت داريد؟
اين ماجرا كاملا به كارگردان بستگي دارد. اولين ماجرايي كه در بازيگري اهميت دارد، نزديكي با ايده كارگردان است. اين مساله براي خود من هم مهم است تا درك كنم نگاه او به بازي در يك نقش چگونه است. وقتي آن نگاه را فهميدم و توانستم با او ارتباط برقرار كنم، تازه كارم شروع مي‌شود. در آن پروسه است كه درمي‌يابم چه چيزي را مي‌توانم اضافه يا كم كنم. من هر وقت نگاه و تحليل كارگردان را درك و با آن ارتباط برقرار كرده باشم، ذهنم بيشتر كار مي‌كند تا نقش را چگونه پيش ببرم. البته گاهي اوقات كارگردانان نگاه خاصي نسبت به نقش ندارند؛ آن زمان است كه پيشنهادها از جانب من ارايه مي‌شود، البته در اين صورت باز هم بايد كارگردان نقش را تاييد كند.
در همين دو، سه سال كدام يك از نقش‌هاي تئاتري براي‌تان به يادماندني‌تر بوده است؟
پلنگِ صورتي به كارگرداني «آروند دشت ‌آراي» و باغ‌ آلبالو به كارگرداني «حسن معجوني»، تجربه‌هاي فوق‌العاده‌اي بوده‌اند؛ البته در ابتدا فكر نمي‌كردم كه اين اتفاق براي آن نقش‌ها رخ دهد؛ هميشه سعي كرده‌ام اگر قرار است روي صحنه بروم و كاري را انجام دهم، چيزي به نقش اضافه كنم تا اتفاقي براي آن رخ دهد. اين تلاش را هميشه داشته‌ام.
برسيم به كار سينمايي‌تان.
درگير كاري هستم كه نمي‌توانم توضيحي درباره آن بدهم. (خنده)
بازيگري سينما را چطور مي‌بينيد؟
چندان تجربه‌اي در اين خصوص ندارم اما اتفاقي است كه آن را متمايز از ژانرهاي ديگر مي‌كند، شيوه مخصوص به خودش است. من دوست دارم در اين حوزه هم تجربيات زيادي داشته باشم تا به بازيگري خاص آن دست پيدا كنم و ببينم حرفي براي گفتن در اين حوزه دارم يا خير. به هر حال مديوم‌هاي مختلف، بازي‌هاي متفاوتي مي‌طلبند. من به عنوان بازيگر تجربه كردن در اين حوزه‌هاي مختلف را دوست دارم و به چيزهاي ديگر مثلا شهرت و اينها هم كاري ندارم. من بازيگري خوانده‌ام و وظيفه‌ام اين است كه در مديوم‌هاي مختلف بازي خوبي ارايه كنم.
و اين همه تجربه‌هاي متفاوت قلقلك‌تان نمي‌دهد كه در زمينه كارگرداني هم فعاليت داشته باشيد؟‌
البته پيش از اين يك كاري را كارگرداني كرده‌ام. يك گروهي با نام قصه داشتيم كه شايد بار ديگر با هم جمع شويم. با خانم ساناز بيان «خواب‌هاي خاموش» را به صورت مشترك كارگرداني كرديم. اين كار را دوست دارم اما خودم را كارگردان نمي‌دانم. به هر حال گاهي چيزهايي در ذهن آدم است كه بازيگري كفاف نمي‌دهد و شايد كارگرداني راهي براي آن باشد.

برش – ١

سوژه‌ها به هر حال محدود است اما نوع پرداخت هر موضوع مهم است. هنوز هم در دنيا دارد هملت روي صحنه مي‌رود؛ بعد از اين هم خواهد رفت ولي پرداخت و نگاهي كه به اين نمايشنامه مي‌شود مهم است. شما مي‌توانيد در يك موضوع خاص، ٢٠ متن مختلف را بخوانيد اما در اين ميان دوتا از آنها ممكن است نگاهي متفاوت به ماجرا داشته باشند. اين مساله در سينما هم وجود دارد؛ نگاه و تحليل جذاب به موضوعات كمتر وجود دارد

برش – ٢

اولين ماجرايي كه در بازيگري اهميت دارد، نزديكي با ايده كارگردان است. اين مساله براي خود من هم مهم است تا درك كنم نگاه او به بازي در يك نقش چگونه است. وقتي آن نگاه را فهميدم و توانستم با او ارتباط برقرار كنم، تازه كارم شروع مي‌شود. در آن پروسه است كه درمي‌يابم چه چيزي را مي‌توانم اضافه يا كم كنم. من هر وقت نگاه و تحليل كارگردان را درك و با آن ارتباط برقرار كرده باشم، ذهنم بيشتر كار مي‌كند تا نقش را چگونه پيش ببرم

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا