خواندنی

نیم قرن پس از گنج قارون

پرویز نوری که در آن سال معاون ادارۀ روابط سینمایی در وزارت فرهنگ و هنر بود، در یادداشتی که ماهنامه سینمایی «فیلم» به مناسبت پنجاه سالگی «گنج قارون» منتشر کرده، نوشته است: «روال دربارۀ فیلم‌های فارسی این بود که اگر فیلمی سطحی و مبتذل باشد به هیچ وجه نمی‌تواند اجازۀ نمایش بگیرد؛ به خصوص با پروانه‌ای که بالایش نوشته شده بود «فرهنگ و هنر». بنابراین سختگیری دربارۀ فیلم‌های فارسی شدت گرفت و حتی باعث شد کارگردان یکی از فیلم‌هایی که اجازه نگرفته بود و ظاهرا توقیف شده بود با پیت بنزین مقابل وزارتخانه حاضر شود و اعلام کند که می‌خواهد خودش را آتش بزند.

به هر جهت در چنین حال و هوایی گنج قارون را در جلسه‌ای تماشا کردیم. پس از پایان فیلم، سکوت در سالن برقرار شده بود. تقریبا هیچ کدام از ما فیلم را نپسندیده بودیم و آن را کپی یک فیلم هندی یا ترکی می‌دانستیم. اما آنچه غیرقابل تصور بود کشف ایده‌های مخرب در آن بود و چیزهایی که نمی‌شد به سادگی از کنار آن‌ها گذشت. مثلا در صحنه‌ای از فیلم، فردین و ظهوری، قارون (آرمان) را از غرق شدن نجات می‌دادند و به خانۀ محقر خود می‌آورند و در حالی که می‌دانستند مبتلا به زخم معده است به او آبگوشت با تیلیت نان می‌دادند (بعد هم می‌گفتند: «خوب میشی!») عملی که نتیجه‌اش معلوم بود. همچنین روابط نامعقول جوانک فقیر با یک دختر از طبقۀ ثروتمند و همین‌طور خصومت میان پدر و پسر با صحنه‌هایی آبکی و بی‌منطق، سبب شد که به اتفاق آرا فیلم را مردود اعلام کنیم. دلایل رد فیلم در صورت‌جلسه ثبت شد و اعضا آن را امضا کردند.»

با این وجود چند روز بعد از تشکیل این جلسه و در حالی که به نوشته نوری «تاریخ اکران گنج قارون از قبل تعیین شده بود»، اعلام شد که این فیلم اجازۀ نمایش گرفته است. «همگی به حیرت افتادیم. آقای هوشنگ کاوسی (رئیس ادارۀ نظارت و بازبینی وزارت فرهنگ و هنر) هم مات و مبهوت بی‌آنکه دلیلش را بداند، فقط گفت: «گفته‌اند پروانه‌اش را بدهید.» گفتم: «صحنه آبگوشت‌خوری چی؟ درش آوردند؟» و جواب البته معلوم بود: نه. این جوری گنج قارون به نمایش درآمد. نه تنها ما، هیچ کس دیگر هم فکرش را نمی‌کرد که این فیلم در حقیقت گنجی بشود برای سازندگانش و در دوره‌ای – چه خوب و چه بد – مسیر سینمای ما را هم تغییر دهد.»

«گنج قارون» که اکرانش روز ۲۶ آبان ۱۳۴۴ در سینماهای اونیورسال، میامی، ایران، تهران، سیلوانا و آستارا آغاز شد، اثر سیامک یاسمی بود. هزینه تقریبی تولید فیلم، ۲۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان بود و فروش اکران اول آن در تهران یک میلیون تومان. آنونس فیلم خبر از «فیلمی باشکوه با هنرمندی هنرمندان بزرگ سینمای ایران» می‌داد: فردین، فروزان، ظهوری، شباویز و آرمان در نقش قارون ثروتمند مشهور. با آغاز هفتۀ پنجم نمایش گنج قارون در آگهی منتشر شده در اطلاعات و کیهان بین این فیلم و سایر آثار سینمای جهان قیاس کردند: «بن هورها، ده فرمان‌ها، سنگام‌ها در مقابل گنج قارون، این اثر جاودان سینمای ایران به زانو درآمدند.»

علی‌اکبر قاضی‌زاده، روزنامه‌نگار باسابقه که در زمان اکران این فیلم ۱۶ سال داشت، در مجله «فیلم» از «روزگار گنج قارونی» نوشته است: «نزدیک به دو و نیم میلیون تومان بلیت‌فروشی در سینماهای تهران در عرض یک سال و نیم! این فروش، گرچه هواداران سینمای اصیل نپسندند و گرچه امروز چندان رقمی به نظر نیاید، برای یک فیلم بازاری و کم‌هزینه، باید حادثه‌ای به حساب آید. تصور کنید که تهران آن روزها نزدیک به یک و نیم میلیون جمعیت داشت و قیمت بلیت از ده تا بیست و پنج ریال بود.

از این گذشته، فروش فیلم در شهرهای دیگر و در نوبت‌های پرتعداد نمایش بعدی در این برآورد محاسبه نشده است. از یاد نبریم که یک سال پیش از آن، فیلم هندی سنگام هر دو رکورد (تعداد بینندگان و رقم فروش) را تا آن هنگام شکسته بود. این دو فیلم از یک نظر دیگر هم قابل مقایسه هستند، بسیاری را آن روزها می‌دیدم که با افتخار می‌گفتند: گنج قارون یا سنگام را ده، بیست و حتی پنجاه بار دیده‌اند. در مدرسۀ ما کسانی بودند که دو به دو روبه‌روی هم نشستند و آهنگ‌های سنگام را باز می‌خواندند. سنگام و گنج قارون بسیاری از مردم فرودست جامعه را سینمارو کردند.»

به عقیده جواد طوسی، منتقد سینما، سیامک یاسمی و فیلم‌نامه‌نویس پشت پرده‌اش (ابراهیم زمانی آشتیانی) خمیرمایۀ گنج قارون را مبتنی بر یک روان‌شناسی عمومی بنا کرده‌اند. در شرایطی که یکی از اصول «انقلاب سفید» فرمایشی سال ۱۳۴۱ سهیم کردن کارگران در منافع کارگاه‌های تولیدی و صنعتی بود، علی بی غم (با شمایل تیپیک فردین) الگوی طبقۀ کارگر و قشر محروم جامعه می‌شود و این فرصت را در مقام یک قهرمان پیدا می‌کند که میاندار مجلس شود و راه به راه با آواز خواندن و اعتراض حق‌طلبانۀ فردی شعار پیام‌های اخلاقی و عدالت‌خواهانه‌ای از این دست بدهد: «ما کم می‌خوریم و گرد می‌خوابیم، از همۀ پولدارا هم آقاتریم.» / «من یکی زندگی فقیرانه‌ مو به تمام گنج قارون نمی‌دم.» / «یکی از زور سیری داره می‌میره، یکی پاورچین پاورچین میره گشنه‌اش نشه.» / «گنج قارون نمی‌خوام، مال فراوون نمی‌خوام…بهر ما یه گوشه کوچیک این دنیا بسه، لقمه‌ای نام و گلیم پاره‌ای ما را بسه…»

اما «گنج قارون» برای مخاطب امروزی چه جاذبه‌ای دارد؟ آن جامعه‌ای بود که ۱۲ سال بعد از کودتای ۲۸ مرداد و ۲ سال پس از سرکوب قیام ۱۵ خرداد به نوشتۀ تهماسب صلح‌جو، حرف و حضور علی بی غم که از رندی و آزادگی می‌گفت، بر دلش می‌نشست، اما جامعۀ سال ۱۳۹۴ چه؟ امیرحسین جلالی، روان‌پزشک پیشنهاد داده اگر کسی هوس کرد گنج قارون را بازسازی کند باید بداند که آن را در «گروه هنر و تجربه» اکران کند! چون «بعید است سینماداری زیر بار نمایش این فیلم در سال ۱۳۹۴ برود. شاید هم باید همراه با حذف برخی صحنه‌ها و جایگزینی آن با چیزهای دیگر، دیالوگ‌ها و ترانه‌ها را به روز کرد. تصور کنید علی بی غم را که می‌خواند: «گنج قارون رو می‌خوام/ مال فراوون رو می‌خوام!»

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا