طوری بازی می کنم، انگار آخرین بار است

روزبه آرش
از دیروز بیش از 500 فوتبالیست، در رقابت‌های جام جهانی زنان در کانادا شرکت کردند، اما شاید تعداد کمی از آن‌ها داستاني غیرمعمولی همچون سرگذشت «ماتیلدا ویلیامز» دروازه بان تیم استرالیا را تجربه کرده باشند. تاریخچه خانوادگی لیدا را می‌توان در یک کلمه خلاصه کرد؛ سرگردانی. پدر آلبانیایی اش فرزند رئیس قبیله ای از کولی‌ها بود، لیدا نیز کولی وار زندگی کرد، او دختری است نیمه استرالیایی – نیمه آمریکایی که در شهر معدنی کالیگورلی بزرگ شد و بخش اعظم کودکی اش را به مسافرت از شهری به شهر دیگر در غرب استرالیا گذراند و حیوان خانگی اش یک کانگورو بود.
استرالیا در قرعه کشی ماه دسامبر در دشوارترین گروه ممکن قرارگرفت. این تیم به همراه سوئد تیم سختکوش فوتبال بانوان اروپا، نیجریه قهرمان آفریقا و آمریکا یکی از قدرت‌های سنتی فوتبال زنان، در گروه D جام جهانی زنان قرار دارد. این بدین معنی است که حداقل روی کاغذ، لحظات سخت و پرکاری از زمانی که تیم استرالیا پا به زمین مسابقه بگذارد در انتظار ویلیامز خواهد بود و سایه تهدیدآمیز بازیکنان بزرگی روی دروازه او خواهد افتاد.
ویلیامز بازیکن مهمی برای استرالیاست و بازگشت سریع او از مصدومیت خبرخوشحال کننده‌ای برای این تیم بود. زانوی پای چپ او در جولای گذشته در یکی از دیدارهای تیمش -نیویورک وسترن- در لیگ حرفه ای فوتبال زنان آمریکا مصدوم شد، او دو سال پیش نیز از همین ناحیه مصدوم شده بود. گفته می شد این مصدومیت ممکن است به فوتبال او پایان دهد، اما طی یک عمل جراحی سخت و طولانی کادر پزشکی تیم از موفقیت‌آمیز بودن این جراحی خبر داد و اعلام کرد که او برای حداقل 12ماه از میادین دور خواهد بود. ویلیامز با یکی از سخت‌ترین مصدومیت‌های دنیای فوتبال کنار آمد و خیلی سریع و در کمتر از 9 ماه پس از آنکه از زیرتیغ جراحان بیرون آمد، به فوتبال بازگشت. سختکوشی در خون اوست، ویلیامز انتظارات و دستورالعمل‌ها را با مخلوطی از سرکشی و بردباری ذهنی به مبارزه طلبید، ماتیلدا در این راه ریسک زیادی کرده و ممکن است بهای سختی بپردازد اما او پا پس نمی کشد.
ماتیلدا بدون شک یکی از بهترین شوت‌گیرهای دنیای فوتبال است و بعضی از کارشناسان دروازه‌بانی، او را در این بخش با مردان برابر می دانند. قابلیت‌های جسمانی اش، رفلکس‌هایی سریع و بی‌نقص به او بخشیده که حتی گاهی بهتر از مردان است، و نقطه ضعفش توپ‌های هوایی است هرچند این یک ایراد عمده در تمام دروازه بانان دنیای فوتبال زنان به حساب می آید.
او در کاتانینگ، 700 کیلومتر دورتر از تنها شهر مهم آن‌ منطقه، به دنیا آمد. خانواده اش چندسال بعد از به دنیا آمدن ویلیامز به شمال شرقی و خیابان‌های غبارگرفته کالیگورلی نقل مکان کردند، حتی با استانداردهای کالیگورلی نیز روش‌های تربیتی خانواده ویلیامز عجیب و غریب بود، تحت تاثیر ترکیبی از فرهنگ‌های محلی، زیر نظر مادری اوکلاهامایی و پدری که رئیس یک قبیله بومی بود. ویلیامز درباره کودکی اش می گوید: «ما هفته‌ها در بیابان‌ سرگردان بودیم، حداقل برای سه یا چهار بار در سال، باید قبیله پدرم را پیدا می کردم تا او آموزش‌های لازم را به آن‌ها بدهد، به قول خودش «اشتراک عقل و خرد»، او رئیس قبیله بود. ما با جوامع و قبایل کوچک زیادی دیدار می کردیم، آموختم که به همه احترام بگذارم، اولین تجربیات ورزشی ام در آن‌ خاک‌های سرخ رنگ شکل گرفت، به توپ خاصی که آن‌ها می‌ساختند، لگد می زدیم. در وسط بیابان خدا، من و همه بچه های بومی آنجا.»
در دوران کودکی، ویلیامز حیوانات زیادی را که خودش هم آن‌ها را عجیب و غریب توصیف می‌کند، به عنوان حیوان خانگی داشت. «سگ و گربه و انواع پرنده ها، همیشه حیواناتی بودند که در حیاط پشتی خانه زندگی می کردند اما در فصل‌های بارانی کروکودیل هم داشتیم، پدرم هیچ‌وقت اجازه نمی داد به آن‌ها آسیبی برسانیم، اگر در جاده حیوان صدمه‌دیده ای می دیدیم باید مداوایش می‌کردیم اطراف را می گشتیم تا ببینیم بچه هایشان کجا هستند. دوبار بچه کانگورو پیدا کردم و از آن‌ها مراقبت کردم و حیوان خانگی من شدند.»
خانواده ویلیامز هنگامی که ماتیلدا 11سال داشت به کانبرا مهاجرت کردند و او در یک مدرسه فوتبال نام نویسی کرد. «ثبت نام در ورزش اجباری بود و همه تیم‌های ورزشی تقریبا پر شده بودند، فقط یک پست دروازه بانی خالی بود. گفتم این یک چیز موقتی است و اوضاع عوض می شود. اما من یک ضربه پنالتی را مهار کردم و مربی گفت از این به بعد تو دروازه بان ما هستی.»، ظرف پنج سال او پیراهن تیم ملی را بر تن کرد. پیش از آن ویلیامز پدرش را به خاطر سرطان از دست داد، این برای یک نوجوان می توانست نابودکننده باشد اما او همواره نگرش‌های الهام بخش پدرش را به یاد می آورد: «من با پدرم در بیمارستان بودم، آخرین چیزی که او به من گفت این بود که همیشه به من افتخار می کند و من می توانم به هرچه که می خواهم برسم. این ماجرا باعث شد درک کنم زندگی چقدر کوتاه است و به من کمک کرد تا طور دیگری به زندگی نگاه کنم، من طوری بازی یا تمرین می کنم انگار که این آخرین بار است. هربار که برای استرالیا یا برای باشگاهم بازی می کنم خوشحالم و احساس می کنم نعمتی به من داده شده است.» دروازه بان 27 ساله استرالیا به خاطر نوع نگاهش به زندگی، انرژی مثبت و روش زندگی شادی که آموخته، طرفداران زیادی در آمریکا و استرالیا به دست آورده است. او غیر از فعالیت‌های ورزشی، تلاش‌های زیادی برای آموزش آنچه که «شادی درونی» می نامد به زنان در سراسر دنیا انجام داده است، او در سال 2006 به خاطر کمپین های «شادی آفرینی» برنده «جایزه ددلی» استرالیا شد. ماتیلدا معتقد است که روش نگاه مثبتش به زندگی را از پدرش آموخته و اگر بتواند کمی مانند او باشد و اندکی از شادی درونی اش را به دیگران ببخشد کار بزرگی کرده است. کارشناسان شانس زیادی برای تیم زنان استرالیا قائل نیستند اما او خیلی ساده می گوید: «ما بیشترین تلاش‌مان را انجام می‌دهیم اگر صعود کردیم خوشحال خواهیم بود و اگر نه از تلاش‌مان راضی خواهیم شد، مهم این است که باشیم و لذت ببریم.»

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا