لیست با جناقهای مسئولان روی میز اوباما
احسان ابراهيمي
17 خرداد 94
ساعت 9:15 صبح
داد میزد: «آی مردممم! شاهد باشیدددد! این نمیذاره ما یه آب خوش از گلومون پایین بره!» گفتم: «اولا این به لاستیک نیسان میگن! من رئیسجمهور مملکتم ناسلامتی! دوما من چی کار به تو دارم؟! داشتم رد میشدم. تو یه دفعه شلوغش کردی.» گفت: «چی رو داشتی رد میشدی؟ بابا پدر ما رو در آوردی! همش خیانت، هم تساهل، همش تسامه!» گفتم: «تسامه غلطه، تسامح درسته!» با تعجب پرسید: «من دارم حرف میزنم چطوری ازم غلط املایی گرفتی؟!» گفتم: «خب معلومه دیگه! هم از لحن گفتنت معلوم بود، هم از سابقه خرابت توی نامه نوشتن!» گفت: «هااااای! ایهاالنااااس! ببینید تا ما اعتراض میکنیم به ما میگه بیسوااااد! تخریب و تحقیر میکنه! این درسته؟ این درسته؟!» گفتم: «شلوغش نکن. بگو ببینم باز چی شده؟ کی چی کار کرده این طوری شاکی شدی؟!» گفت: «دیگه چی کار میخواستی بکنن؟ بابا آمریکا لیست 234 نفر از مسئولان رو خواسته، گفته باید لیست شجرهنامه، اسامی باجناقها، شوهرعمهها، شوهرخالهها و کلا اسامی اعضای فامیلشون رو بدن. تازه لیست 10 گردش آخر حسابشون رو هم خواسته.» گفتم: «خب بابا عیبی نداره. من صحبت میکنم که لیست اعضای فامیل رو نگیرن ازتون.» گفت: «اون مهم نیست، 10 تا گردش آخر حساب بانکی رو نذارید بگیرن!» گفتم: «بابا حالا مثلا چی میشه اگه اینا رو داشته باشن؟» گفت: «یعنی واقعا نمیدونی اینا هدفشون چیه؟ اینا دنبال اینن که توان اقتصادی کشور رو ارزیابی کنن!» پرسیدم: «ببخشید توان اقتصادی کشور توی حساب بانکی شما چی کار میکنه؟!» گفت: «به هر حال شرایط تحریم بود و بار سنگین دور زدن تحریمها روی دوش ما بود. مجبور بودیم فداکاری کنیم.» گفتم: «آخییی… خیلی اذیت شدی این همه پول اومد توی حسابت نه؟» گفت: «مهم نیست، انجام وظیفهست. ولی واقعا دیسک کمر گرفتم. حمل عابر بانکی که توش بیشتر از 100 میلیارد پول باشه خیلی سخته. آدم از کت و کول میافته. واقعا سنگین میشه.» بعد ناگهان چیزی به خاطرم رسید و سریعا به ظریف زنگ زدم و پرسیدم: «جواد واقعا لیست فک و فامیل مسئولان رو خواستن؟» با تعجب گفت: «کی گفته؟؟» گفتم: «آقای …» زد زیر خنده و گفت: «دکتر گرفتین ما رو؟! اون بندگان خدا زبونشون هرز شده از هر دو تا جملهشون یکیش رو بلوف میزنن.»
ساعت 16 :13 بعدازظهر
وارد دفتر شدم و خطاب به نهاوندیان بلند گفتم: «محمدددد! محمددد! چایی حاضره بریزیم دوتایی یه گپی بزنیم؟» یواشکی گفت: «دکتر هیسسس! بچهها خوابن…» پرسیدم: «بچهها دیگه کیان؟» گفت: «حسام آشنا و پرویز اسماعیلی و طاهره قیومی.» گفتم: «الهی… لابد خیلی کار میکنن.» گفت: «نه بابا. اینقدر بینشون اختلاف و دعواست که همیشه بعدازظهرا از خستگی خوابشون میبره.»
وقایعنگار 17 خرداد 94:
1. شایعات عجیب نگرانان درباره سطح بازرسیهای هستهای برای ضربه زدن به مذاکرات
2. هیس… تیم رسانهای دولت هنوز خواب است.