خواندنی

علف می کشم، پس هستم!

فندک را زیر علفی که پیچیده می زند، سه کام حبس، چند لحظه مکث و نفسی که از سینه بیرون نمی آید. ته مانده دود را بیرون می دهد. دوباره سه کام حبس، چند لحظه مکث و نفسی که با سرفه از سینه بیرون می زند. «علفش خوبه، علف خوب به سرفه می ندازدت» این را وسط سرفه به حالت منقطع می گوید. دوباره سه کام حبس، چند لحظه مکث و همان داستان را رد دادگی

اعتیاد اعتیاد است، چه به کرک چه به علف. وقتی در مورد مصرف علف و جزییاتش با آنها صحبت می کردم، کمتر کسی خود را معتاد می دانست. قریب به اتفاق مصرف کننده های تفننی بودند، مصرف کنندگانی که بیشتر از 10 سال است که تفننی مصرف می کنند. شاید دلیل این ذهنیت به آدم هایی برگردد که برای صحبت سراغ شان رفتم، آدم هایی نبودند که شأن و شخصیت اجتماعی شان به واسطه مصرف علف زیر سوال رفته باشد، یا حداقل دل شان نمی خواست زیر بار لفظ «معتاد» رفته باشند. آدم هایی که هم تیپ معتادهای مواد دیگر مثل شیمیایی ها و مورفینی ها نبودند، آدم هایی که در نگاه اول انسان های موفق، خوشحال، عاشق، تحصیلکرده و با مهارت های اجتماعی و تخصصی خاصی هستند.

علف می کشم پس هستم

نمی دانم دیدن فضاهای جدید ارزشمند است یا نه

پشت به کتابخانه پربارش لم داده روی مبل، در معاشرت و هم صحبتی آدم کم حرفی به نظر می رسد. غنچه ای از بسته علف اش برمی دارد و شروع می کند به خرد کردن. المیرا 26 ساله است. در یکی از دانشگاه های معتبر دکتری فلسفه می خواند. زیاد شاداب به نظر نمی رسد. انگار در یک حباب خنثی مختص به خودش زندگی می کند یا شاید ترجیح می دهد اینطور به نظر برسد.

وقتی از او می پرسم علف در کجای زندگی تو قرار گرفته، انگار که حرف های زیادی برای گفتن دارد. «برای من که به نسبت مصرف روزانه دارم، خیلی پیش آمده که می پرسند تو چطور هم وید می کشی و هم درس می خوانی یا کارهای روزانه ات را انجام می دهی؟ چون چیزی که در باور عمومی جامعه وجود دارد، این است که مصرف کننده وید فردی از جامعه بریده است. این تجربه های شخصی است که برای هر فرد مشخص می کند که وید برای او چه جایگاه و تاثیری می تواند داشته باشد.»

به نظر می رسد المیرا علاقه ویژه ای به حیوانات دارد. سال هاست در خانه اش از دو گربه نگهداری می کند و روابط احساسی او با حیوانات کاملا به چشم می آید. بین حرف های مان گربه ها گریزی هم به دست و پایمان می زنند. مدت زیادی هم از گیاه خواری اش می گذرد. با اینکه ظاهر و رفتارش بسیار منطقی و جدی است ولی نقطه های احساسی پررنگی در زندگی اش وجود دارد.

مسئله این است که اینچنین خلق و خویی کفه اعتیاد به علف را به نفع خود سنگین می بیند: «من قاعدتا فکر می کنم مزیت های وید بیشتر بوده که هنوز هم مصرف می کنم ولی خب انتقاداتی هم به من وارد شد. مخالفت هایی هم هست که دائم دارم به آنها فکر می کنم. البته بارها احساس کردم که وید برای من مانع شده و به صورت موقت گذاشتم کنار؛ ولی این که دائم بزارم کنار یا نه را با توجه به مزیت هایش هنوز نتوانستم تصمیم درستی اتخاذ کنم.»

وقتی می گوید مانع، دوست دارم بدانم چه چالشی بین علف و زندگی اش پیش آمده که به فکر ترک کردن افتاده «مانع از این بابت که مثلا در فعالیت روزمره و روتینم یک سری اختلالاتی ایجاد کرد، مثل اینکه یادم رفت کاری را انجام بدهم، به عنوان مثال صبحی که با کسی قراری داشتم، شبش چون وید کشیده بودم قرار را کنسل کردم. برای برنامه ریزی دقیق، زندگی ام را دچار اختلال کرده است.»

سوال های جزیی من و جواب های مفصل او که تمام شد، دوباره به حالت سکون خود درآمد و لم داده روی همان مبل با پس زمینه ای از کتاب های مختلف چیده شده در کتابخانه؛ المیرا سال هاست که تحصیل را در کنار مصرف هر روزه علف ادامه داده است.

علف می کشم پس هستم

چه کسی می گوید اعتیادآور نیست؟

مجید متاهل است، 28 ساله است، علوم اجتماعی می داند، ژیژک دوست دارد، کتاب می خواند و دستی در فیلمسازی دارد. درآمد زندگی اش را از برنامه نویسی برای یک شرکت بزرگ می گذراند. او را در یک پارک دیدم. مجید متاهل است و همسرش با اینکه علف نمی کشد ولی مخالفتی با میزان مصرف او ندارد. آنها به زودی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می روند ولی برای مجید دلیل نمی شود که جعبه سیگارش خالی از چند نخ علف باشد.

مجید برای شروع حرف هایمان خیلی واضح و بی پروا نظرش را اینطور گفت: «قبل از هر چیز باید این را بگویم که وید برای من خوب بوده و به زندگی ام کمک کرده است ولی این را مطمئنم که برای همه خوب نیست، مثل هر چیزی که بعضی آدم ها با آن ارتباط برقرار نمی کنند، مثل یک فیلم که یکی آن را فوق العاده می داند و یکی نه.»

با این خطابه ای که کرد از او پرسیدم که چند سال است مصرف می کند؛ «من پنج سال وید مصرف می کنم و بعد از این مدت به این نتیجه رسیدم که مصرف دائم آن ضرر زیادی دارد. باعث اختلال روحی و روانی شدید می شود ولی مصرف تفننی اش باعث کاهش مشکلات روحی ناشی از مسائل سخت زندگی می شود.»

مشکلات روحی تو با علف روزمره چطور بود؟ «مصرف روزمره وید برای من افسردگی، قضاوت اشتباه و هیجانی شدن به همراه داشت. در عوض چارچوب های ذهنی ام را در هم شکست و احساس آزادی ذهنی به من داد.»

چطور؟ چطور در کنار این افسردگی احساس آزادی ذهنی به دست آمد، چطور در زندگی ات این احساس را به کار گرفتی؟ این سوال ها را در حالی از او می پرسم که انگار فرصت زیادی برای حرف زدن ندارد و مدام ساعتش را نگاه می کند. «من فکر می کنم وید برای ایده پردازی و کارهای خلاق فوق العاده است اما نه به صورت دائم. به نظرم مصرف دائم گند بزرگی به ذهن و زندگی آدم می زند. من برای جلسات کاری و سخنرانی، برای ایده گرفتن مطالبی که می خواهم عنوان کنم، وید مصرف می کنم. به نظرم برای من قدرت بیان و بلاغت را بالا برد. من فکر می کنم وید به علت افزایش فرکانس مغز می تواند رسیدن به جواب خیلی از سوال ها و مسائل زندگی را آسان تر کند، از طرفی آدم را بی حال و تنبل هم می کند. برای اکثر کسانی که بیماری روحی دارند مناسب نیست.»

برای تو سخت نشده؟ «هر وقت که وید می زنم اکثرا علائم افسردگی را در روز بعد به وضوح می بینم و کنترل مصرف تفننی اش هم بسیار سخت تر از آن چیزی است که فکر می کنید، برای آنهایی که وید را ماده ای بدون وابستگی می دانند، باید بگویم که اعتیاد روانی وید بسیرا زیاد است، در حالی که اعتیاد فیزیی اش تقریبا صفر است. طی تجربه من همراه با یادگیری زبان یا دانشگاه یا کلاس درس تاثیر منفی ملموسی روی یادگیری می گذارد.»

مجید چون در حال حاضر برای ادامه تحصیل در خارج از کشور، درگیر آموختن زبان آلمانی شده، آنطور که خودش می گوید، به وضوح تاثیر منفی علف در زبان آموزی اش را دیده است.

علف می کشم پس هستم

ایستاده پای بوم

علفش را می کشد، صدای موسیقی را زیاد می کند، در اتاقی به هم ریخته که به زور نور منقطع لامپ، به سختی می توانی در اتاق بمانی، چه برسد به آنکه ایستاده پای بوم، با رنگ روغن نقاشی کنی. کامیار فقط نقاش نیست، کارهای زیادی در این 30 سال زندگی اش انجام داده. فوق لیسانس مهندسی پزشکی با معدل 19، ثبت چند اختراع پزشکی، گرافیست، نقاش، کوهنورد، دوچرخه سوار، طبیعت گرد، موزیسین و عکاسی کارهایی است که در زندگی اش همزمان به آنها می پردازد. او چهار سال پیش با علف آشنا شد و حالا دو سالی است که تقریبا به صورت روزمره مصرف می کند.

از او می پرسم با تمام این فعالیت هایی که انجام می دهد، علف چه جایگاهی در این برنامه شلوغ دارد، می گوید «ببین خب من از همون اول که مصرف کننده حرفه ای نبودم. علف را به عنوان یک شادی برای لحظه ها و موقعیت های خاص در نظر می گرفتیم. اوایل که هر دو ماه، دو ماه یک بار با دوستانم مصرف می کردیم. بعد از یک مدت بدون اینکه زیاد وابستگی احساس کنم، دیدم مصرفم از حالت جمعی به انفرادی تغییر کرد.

علف برای من چند چیز منفی تلخ به همراه داشت؛ اولین چیز اینکه فضا و حالتی را تجربه کردم که اگر نمی کردم هم مسئله خاصی در زندگی ام ایجاد نمی شد؛ بلکه راحت تر هم بودم. دومین چیز افسردگی شدید و دو قطبی برایم همراه آورده که به زور قرص های تجویزی روانپزشک در حال درمانش هستم و سوم و از همه مهمتر اینکه دایره آدم های اطرافم فقط به علفی ها تغییر کرد، که این فضای ترک را بسیار سخت تر کرد.»

از او می پرسم که خیال ترک کردن داشته یا دارد؟ «آره، بارها، هر کسی بالاخره یک جایی از مصرف زده می شود، حالا یا موقت یا دائمی. من هم چند بار تصمیم گرفتم ولی دوباره برگشتم.»
اولین سوالی که برایم ایجاد می شود این است که علفی بودن، چه چیزی به او داده که توان ترک ندارد؛ «اجازه بده با یک مثال بگم، فکر کن جلوی یک دیوار ایستادی، تصویری از پشت دیوار نداری تا اینکه یک روز تصمیم می گیری یک چیز زیر پایت بگذاری و ببینی آن طرف دیوار چه خبر است، پشت آن دیوار هر چه باشد، وقتی که دوباره پایین بیایی تا همیشه یادت می ماند که پشت آن دیوار چه بود.»

خب مگر تو پشت دیوار چه دیدی؟ «خب من با علف یک سری حالت های خاص داشتم، متاسفانه خودم را آدم لذت جویی می بینم و لذت اعتیاد را نمی توانم مهار کنم، ذهنم ماجراجویی می کرد، چیزهایی می نواختم و می کشیدم که بیشتر به حال توهمی ام برمی گشت. این یک پروسه جذاب است ولی در اوایل اعتیاد. بعدها که زیاد هم برای کسانی که امروز شروع به کشیدن می کنند، دور نیست، تمام لذت ها و باز گذاشتن ذهن و مردمک چشم، برای اوایل مصرف جذابه، بعد از یک مدت کوتاه باید علف بکشی تا به حالت عادی برگردی، حالت عادی زندگی ام بدون مصرف براتون غیرقابل تحمل می شه. من مهمترین ضربه ام را از افسردگی علف خوردم.»

علف می کشم پس هستم

هر کسی وید می کشد، آهنگساز بهتری نیست

پیام 33 سال سن دارد، مهندسی مدیریت صنعتی خوانده و روزهایش را در یک مطب دامپزشکی کار می کند و شب ها با موسیقی. 12 سال است که علف می کشد اما ظاهرش به نسبت این عمر مصرف زیاد به هم نریخته، هیکلی درشت دارد، با موها و ریش هایی بلند، پیانو می زند، گیتار می زند و آهنگ می سازد.

او از این 12 سال گفت: «الان نزدیک به 12 ساله که وید می کشم، البته اوایل حجمش بیشتر بود ولی الان کمتر شده و وقفه ای هم گاهی بینش می افتد. به نظرم کاری که وید در طولانی مدت انجام می دهد، باعث می شود تو را از چارچوب های اجتماع و دنیا دور می کند، خب پس طبیعتا وید برای یکسری کارهایی که نیاز به قواعد دنیوی نیست، می تواند مناسب باشد. به نظرم، مثل موسیقی کار کردن. ولی خب این دلیل نمی شود که هر کسی وید می کشد آهنگساز بهتری باشد ولی در یک بخش هایی باعث می شود که به ذهن خود فرو بروی، وگرنه از تو هنرمند نمی سازد. وید اصولا با حواس بدن ارتباط بیشتری پیدا می کند.»

پیام سال هاست که درسش تمام شده اما معتقد است: «دوران تحصیل من همزمان بود با زمانی که تفننی و کوتاه مدت می کشیدم که تاثیر خاصی به نظرم روی درسم نداشت ولی وقتی که در طولانی مدت ادامه پیدا کرد، نسبتا به همه چیز بی قید شدم، خیلی از چیزها را رها کردم. در این 12 سال مصرف، من خیلی مقید به یکسری کارها نبودم، مثل حفظ یک شغل ثابت، نقش های اجتماعی و … به همین واسطه خیلی از کارها را از دست دادم و خیلی از کارها را امتحان کردم. از بین تمام اینها تنها کاری که از آن لذت کافی بردم، موسیقی بود.

من با مصرف وید نقاط دردناک زندگی را برای خود پاک کردم. مطمئنم اگر ویدی در زندگی ام نبود، مسیر دیگری می رفتم. ولی اینکه موفق باشد یا نه را نمی دانم، فعلا برای من همین که کارهایی که خواستم را کردم راضی ام. من به واسطه وید بیشتر در افسردگی خود فرو رفتم و در نهایت روند خوشحالی خودم را با چارچوب هایی که برای خودم ساختم حفظ می کنم.» او هم مثل بقیه مصرف کنندگان وید در این کارزار قرار گرفته، کارزاری که با یک دورنمای دیگر به سمت آن نزدیک شدند، ولی از نزدیک چیز دیگری بود.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا