خواندنی

وقتی «تماشاچیان مزاحم» اشک آتش نشان را در می‌آورند!

شاید این جمله تمام خبری باشد که روز بعد از چند رسانه عنوان شود و مانند تمام خبرهای دیگر به فراموشی سپرده شده و همه منتظر خبر جدید دیگری هستند.

اما نکته‌ای که کسی از واقعیت آن آگاه نیست این است که چگونه و با چه زحمتی حریق گسترده یک انبار چند صد متری مواد اشتعالزا اطفا می‌شود هر چند در این گزارش قصد پرداختن به سختی جنگ مدام آتش و آتش نشانان ندارم، اما آرزو می‌کنم همواره تنشان سالم باشد.

آری، هیچ کس نمی‌داند در آن لحظات حساس آتش نشانان افزون بر آتش باید مراقب چه چیزهای دیگری باشند، بنابراین به منظور تشریح اندکی از این مکافات نادیده، بخشی از مشاهدات خودم در همان شب و همان حادثه را بازگو می‌کنم.

بدو بدو شهر فرنگه …

دور میدان پر ترافیکی همچون شهید فهمیده توجه تمام راننده‌ها معطوف بخش شرقی میدان است که آتش تا ارتفاع 15 تا 20 متری زبانه می‌کشد، اما در کمال تعجب وقتی در حال دور زدن میدان هستم چند خودرو در حاشیه میدان توقف می‌کنند و راننده‌ها و چند سرنشین این خودروها با سرعتی باور نکردنی پیاده شده و به سمت محل حریق می دوند.

ترافیک سنگین و سنگین‌تر می‌شود چون هیچ راننده‌ای نمی خواهد بی‌نصیب از تماشای زبانه‌های آتش که از لابه لای درختان خودنمایی می کنند به مسیرش ادامه دهد بوق زدنهای مکرر، فریاد برو آقا و البته بعضی الفاظ که نمی‌شود گفت، به گوش می‌رسد.

خودروام را در یکی از کوچه‌های اطراف پارک می کنم و به محل برمی‌گردم، دیدن خودرو روشنی که صاحبش 50 متر آن طرف‌تر در حال تماشا و بی‌شک فیلمبرداری از صحنه آتش سوزی با تلفن همراهش است عجیب است، اماوقتی خودرویی را می‌بینم که کودکی داخل آن خواب است و پدر کودک حتی زحمت بردن سوئیچ را نکشیده است و فقط ماشین را خاموش کرده از تعجب اولیه خارجم می‌کند. خلاصه اینکه اولویت اول تمام یا حداقل 99 درصد راننده‌های عبوری یک چیز بود و آن تماشای «شهر فرنگی به نام حادثه آتش سوزی» هیچ کس به این فکر نمی‌کرد که نکند آمبولانسی لا به لای این گره بدخیم ترافیک گیر افتاده باشد، هیچ کس فکر نمی‌کرد که انتهای همین ترافیک ایجاد شده خودرو آتش نشانی دیگری در حال آوردن آب برای خاموش کردن همین آتش باشد.

آری هیچ کس به این فکر نمی‌کرد که من هم می‌توانم در این حادثه و حوادث مشابه و اصولاً تمام حوادثی که اول به تماشای آن می‌نشینم به عنوان یک امدادگر باشم و بهترین کمکم این خواهد بود که شرایط را برای امدادرسانی سخت نکنم.

استنشاق مرگ روی پشت بام

از لابه لای جمعیت رد می‌شوم، پیش از آنکه به محل حریق برسم متوجه خانواده‌هایی می‌شوم که پشت بامهای مشرف به محل در حال تماشای آتش سوزی هستند و به یکباره یاد یکی از همکاران قدیمی‌ام می‌افتم که  به همراه فرزندانش در آتش سوزی خانه‌شان جان سپردند، اما علت مرگ استنشاق گازهای سمی ناشی از احتراق«ام دی اف» اعلام شد و حالا تمام این آدمهای ایستاده روی پشت بام در مسیر دود غلیظی بودند که جز سم و مرگ حاوی چیز دیگری نبود و بی‌تردید ساعاتی بعد سردرد و سرگیجه و حالت تهوعی دارند که علتش را نمی‌دانند. اما فعلاً یک چیز مهم است«تماشا» .

ضجه‌های آتش نشانان

پیش از رسیدن به ورودی این انبار بزرگ دو خودرو بزرگ آتش نشانی را می‌بینم که در ازدحامی عجیب از آدمهای موبایل به دست و تماشاچی زندانی شده‌اند، هر چه نزدیک و نزدیکتر می‌شوم یک جمله را می‌شنوم که هر چند ثانیه یک بار تکرار می‌شود و آن اینکه «آقا خواهش می‌کنم برو عقب»، «جان مادرتان برین عقب».

از میان ازدحام تماشاچیان سمج عبور می‌کنم لابه لای این جمعیت چند بار هم  پایم به شیلنگ‌های آب گیر می‌کند و به هر مکافاتی شده خودم را به صف اول می‌رسانم و اولین چیزی که می‌بینم چهره برافروخته آتش نشانی است که دستهایش را باز کرده و فقط فریاد می‌زند «آقا برو عقب، آقا برو عقب …».

در همین حین دو آتش نشان دیگر هم در حال پهن کردن شیلنگهای دیگری هستند که قرار است آب بیشتری برای خاموش کردن آتش برسانند، اما هر یک قدم یک خواهش و یک تمنا هم ضمیمه حرفهایشان می‌شود تا مردم بیکار و تماشاچی اجازه بدهند آنها به خودرو حامل آب برسند.

اما ناگهان به این فکر می‌کنم که اگر یکی از شیلنگها از محل اتصال جدا شود یا به هر دلیلی پاره شود آب پرفشار خروجی از این شیلنگها صدمات جبران ناپذیری و شاید مرگ را برای همین تماشاچیان مزاحم به همراه داشته باشد.

یکی از آتش فیلم می‌گیرد، دیگری در حال بالا کشیدن خود از علمک گاز است تا از بالا فیلمبرداری کند، نوجوانی در حال فیلمبرداری از داخل خودرو آتش نشانی است که لوازم مختلف آتش نشان داخل آن قرار دارد.

خلاصه اینکه گوش هیچ کس بدهکار نیست و صدای آتش نشان دیگر رمقی ندارد، اما باز هم در حال خواهش کردن است.

ترکیب بی‌ترکیب!

هرازگاهی شاهد آتش سوزی انبار ضایعات، انبار کالا، کارگاه چوب بری و انواع و اقسام کارگاه و انبار غیرمجاز و غیراستاندارد هستیم که در نقاط گوناگون شهر مشهد قرار دارند.

براساس اعلام کارشناسان تقریباً بیش از هزار و 500 انبار و کارگاه غیرمجاز مشابه در شهر مشهد وجود دارد، انبارها و کارگاه‌هایی که در بافت مسکونی قرار دارند و گویی متولیانی چون شهرداری که در وهله نخست مسؤولیت ترکیب بندی شهر را عهده دار است وظایف خود را فراموش کرده‌اند.  افزایش همین انبارها در نقاط گوناگون شهر و به ویژه حد فاصل میدان فهمیده تا میدان سپاد که در سالهای اخیر بر شمار این انبارها و کارگاه‌ها افزوده شد و گویی عزمی برای برخورد و جمع آوری این واحدهای خطرآفرین نیست.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا