انتشار نشريه ادبی در ايران جنون میخواهد
نيما نوربخش/ آرزو يزداني
ابتدا ميخواهیم بدانیم از چه زمانی پا در عرصه مطبوعات گذاشتید؟
در دوران دانشجویی مدیر مسئول و سردبیر نشریه تمام دانشجویی«نگاه تازه» در دانشگاه شهید بهشتی بودم كه در همان دانشگاه همه نسخههایش به فروش ميرسید. این نشریه در حوزه ادبی،فرهنگی،اجتماعی بود و به دو زبان انگلیسي و فارسی تنظیم ميشد. 100نسخه «نگاه تازه»ويژه سهراب سپهري به قيمت 100 تومان كه ظرف يك ساعت در ورودي دانشكده آن را به فروش رساندم، اما موضوع به اين جا ختم نشد. مخالفتهای بي شماري بر سر راهم پديد آمد و من تازه فهميدم در كجا قرار دارم و نظر چه گروههايي را بايد از قطب مخالف به موافق برگردانم. بازگويي اين كه چگونه از عهده انتشار يك نشريه دانشجويي برآمدم در اين مجال نمي گنجد، اما همين قدر بگويم كه صبر و استقامت را از دوران كار در دانشگاه آموختم.الان هم شايد جزو تعداد انگشتشماري از مطبوعاتيها باشم كه انتشار نشريه را يك تنه برعهده دارم.
یکی از مشکلات انتشاراتیها در حوزه ادبیات معمولا مالی است. شما در این زمینه با چه مشکلاتی مواجه بوده اید؟
طبیعتا با توجه به علاقه به شعر در حوزه مطبوعات، باید رسانههایی هم که به این حوزه ميپردازند تمکن مالی خوبی داشته باشند. ظرف زمانی و مکانی بسیار مهم است. به طور مثال من 15 سال پیش بلافاصله بعد از گرفتن مدرک فارغ التحصیلیام به وزارت ارشاد رفتم و در خواست مجوز نشریه دادم. چهارسال طول کشید تا مجوز صادر شود. موقع درخواست پشتوانه مالی داشتم و از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودم و ميخواستم که یا مجوز نشریه بگیرم و یا برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم اما طبق این پروسه که آن زمان بسیار عادی بود، مجوز مجله را وقتی گرفتم که امکان مالی نداشتم و تنها برای اینکه ارتباطم را با حوزه مطبوعات حفظ کنم در خبرگزاریها و روزنامههای مختلفی کار ميکردم.هرچند حتما ميدانید که بعضی وقتها در رسانهها آدم از حقوق مادی و معنوی خودش محروم ميشود و این مشکل را همه ما روزنامه نگارها تجربه کرده ایم. اما برای حفظ ارتباط همیشه این مشکل را تحمل کرده ام. وقتی مجوز مجله «شوکران» آمد دیگر پولی نداشتم و همه پولهایی که برای تحصیل هم کنار گذاشته بودم خرج شده بود. اما شانسی که آوردم این بود که سطح مطالعه و انتشارات در آن موقع، یعنی سالهای ابتدایی دهه 80 در دوره شکوفایی بود.ضمن اینکه این شانس را آوردم که با حمایت نویسندگان و شعرایی که در قید حیات نیستند و به ما لطف داشتند و مطلب ميدادند، شمارههای ابتدایی «شوکران» را خیلی خوب شروع کنم. آن موقع جوانترين مديرمسئول كشور بودم.یکی دو شماره اول فروش خوبی داشت تا اینکه در همین بحبوحه یعنی تغییرات دولت و تاثیرات اجتماعی آن، نشریه ما هم جزو آن گروه از نشریاتی بود که دچار مشکلاتی شدند. برای مثال چند سال پیش خرید نشریه شوکران توسط نهاد کتابخانههای عموميقطع شد. قبلا 1570 نسخه از ما خرید ميکردند.این اولین ضربه بود و بستر اقتصادی عوض شد و ما که به تک فروشی بر روی دکههاو امور مشترکین تکیه ميکردیم دچار مشکلات شدید مالی شدیم و گاهي که یارانه مطبوعات شامل حال ما نميشد مجبور بودم مجله شوکران رابا هزینه شخصی خودم منتشر کنم. حتی گاه با کار خیاطی و یا فروختن طلا و چیزهای اینچنینی مجله را منتشر ميکردم. راستش انتشار نشریه ادبی در این کشور فقط نوعی فداکاری آن هم از نوع جنونآمیز است.
با توجه به تعداد افرادی که شاعر هستند و یا خود را شاعر ميدانند، طبیعتا ميتوان دریافت این نسل نیاز به ارتزاق هنری دارند اما با نگاه به تیراژ نشریات ادبی ميتوان فهمید این اتفاق نميافتد.آیا این ضعف، ریشه در عدم مطالعه نسل جوان دارد؟
موافقم، به هرحال اگر نسل جوان و نسل ادبی از این طریق ارتزاق نکنند، خب بر روند انتشار هم تاثیر ميگذارند و بر طبق همین خواست مطبوعات هم نميتوانند رشد لازم را داشته باشند. نسل جدید کمتر ميخواند و بصری شده است. این طبیعی است اما وقتی تقسیم بندی ميکنیم، ميبینیم در اروپا یک سطح مطالعه ای وجود دارد و یا در کشورهای آسیایی پیشرفته سطح مطالعه از ایران بالاتر است. در کشورهای آسیایی پیشرفته نیز اینگونه است. به نظرم ما باید خود را با کشورهای آسیایی مقایسه کنیم.
یکی از آسیبهایی که انتشاراتیها به آن معتقد هستند این است که آثار شاعران و نویسندگان جوان را با هزینه مولف منتشر ميکنند و روی آن سرمایه گذاری نميکنند. از این رو با حجم وسیعی از کتاب شعر مواجه هستیم.آن هم از شعرایی که سطح کیفی شعر آنها را نميدانیم.
این اتفاق متاسفانه زیاد ميافتد اما برای ما در نشر امرود شاید 3یا4 مورد بوده که کتاب با هزینه مولف به چاپ رسیده است. ضمن اینکه من آنها را هم طوری انتخاب ميکنم که قابل دفاع باشد.به هر حال در میان 200 جلد کتاب منتشر شده بالاخره یک یا دو اشتباه وجود دارد اما بقیه را با سرمایه خودم به چاپ رسانده ام.به همین دلیل معتقدم نباید هیچگاه به اعتبار انتشاراتم صدمه بزنم. حتی بین بقالی و سوپرمارکت تفاوت هست ! بعضیها ميخواهند فقط ناشر باشند.
مسلما این موضوع به خاطر مباحث اقتصادی ماجرا ست.
من بعد از 20سال فعالیت در این عرصه هنوز نميدانم چطور باید از این حوزه پول دربیاورم. در حوزه نشر کسانی هستند که پول چند برابر از مولف ميگیرند. مثلا یک کتاب 100 صفحه ای را 100نسخه دیجیتال ميزنند و 4میلیون تومان از مولف بابت کاری که فقط 500هزار تومان هزینه داشته دریافت ميکنند.عده ای برای ادامه این شغل اعتبار خود را به خطر مياندازند.به نظر من مخاطبی که فریب ميخورد مشکل از خودش است.این روزها با یک کلیک ميشود به همه اطلاعات ادبی دنیا دسترسی داشت. اگر سطح آگاهی و خرد جامعه بالا برود، برآیند کلی آن در جامعه منجر به این ميشود که هرکسی جرات نکند دست به قلم ببرد و هر چیزی بنویسد.من نگران چاپ بی رویه آثار نیستم.
پس شما با کسانی که معتقدند این رویه باعث سردرگميمخاطب در بازار کتاب ميشود موافق نیستید؟
کتابی که خوب باشد جای خودش را باز ميکند.کتابهای خوب و پر فروش داشته ام که قبل از معرفی در خبرگزاریها و رفتن به کتابفروشیها مشتری دنبال آن کتاب بوده است.حتی شده از چاپخانه آدرس ما را گرفته وخریده است.
شما در رابطه با فرهنگ کشور کره جنوبی هم آثاری منتشر کرده اید. این علاقه شما به فرهنگ این کشور آسیایی از کجا نشأت گرفته ؟
به صورت اتفاقی در گذشته توسط یک مترجم مصری به نام «یوسف عبدالفتاح» استاد دانشگاه الازهر مصر که قبلا به ایران آمده بود و اشعاری از من را ترجمه کرده بود به کنفرانسی در ارتباط با مطالعات خاورمیانه دعوت شدم.در سال 2006 اولین بار به کره جنوبی رفتم و تا بهحال 11بار دیگر به آنجا سفر کرده ام.با وجود فاصله جغرافیایی، ایران و کره از نظر فرهنگی بسیار به هم شبیه هستند.آنها بسیار پرکار و رو به پیشرفت هستند. در این رابطه سفرنامه ای به اسم «ققنوس» منتشر کردم.کتاب «بگذار مثل ابرها گریه کنم» اولین آنتولوژی دررابطه با شعر کره و ترجمه از زبان دوم است.یک سری کتاب هم در رابطه با آداب چای کره ای و آشپزی کره ای منتشر کرده ام که بعضی ترجمه خودم و بعضی دیگر هم ترجمه یک مترجم کرهای مقیم ایران بود.
بهعنوان یک زن چه مشکلاتی در اجتماع و فضای کار داشتید. ميخواهم بپرسم به عنوان یک ناشر و صاحب امتیاز مجله، کجای این همه سال فعالیت تان، زن بودن به شما کمک کرده است؟
چقدر خوب که این سوال را پرسیدید.همه ميگویند مشکلات تان چیست و من که یادشان ميافتم و از مصایب کارم ميگویم گریه ام ميگیرد.این خیلی سوال خوبی بود. فکر ميکنم آدم اگر در جای خودش باشد چه زن و چه مرد، موفق تر است. با وجودی که به مرزبندیهای زنانه و یا کار زنانه اعتقاد ندارم، نباید فراموش کنی که زنی و در قالب خودت که زندگی ميکنی، ظرفیتهای وجودی خودت را که باور ميکنی، ميتوانی اثرگذار باشی. جاهایی که واقعا خودم بوده ام و ادای مردها را درنیاورده ام و در کار اثبات کردن نبوده ام شرایط بهتر بوده.
به عنوان یک شاعر جوان چه پیشنهادی برای جوانانی که ميخواهند آثارشان با کیفییت مطلوب به چاپ برسد دارید؟
مسلما چاپ کردن کتاب ذوق خودش را دارد و اینکه نام خود را پای یک کتاب بببینی لذت بخش است.من اولین کتابی که به قلم خودم منتشر کردم کل کتابهایم را خریدم و به دوستان هدیه دادم.ذوق چاپ کردن را نباید از بین برد.یکسری 20یا30 سال مينویسند اما جرأت چاپ کردن ندارند.باید ترس نقد شدن را به جان خرید و کار کرد و از طرفی عده ای هستند که بی بنیه، اقدام به چاپ آثارشان ميکنند.پیشنهاد ميکنم اول در شبکههای اجتماعی آثارشان را به اشتراک بگذارند. آنجا کسی تعارف ندارد.بعد اگر احساس کردند ميتوانند آن را منتشر کنند آن موقع این کار را انجام دهند. همچنین ميتواند خودش هم ناشر باشد وهم مولف. دروزارت ارشاد فرمياست که به وسیله آن ميتوان این کار را انجام داد و تعداد محدودی را با چاپ دیجیتال و هزینه کم منتشر کرد. ضمن اینکه قبل از انتشار شعر باید از خودمان بپرسیم چقدر به پختگی نسبی رسیدهایم. البته من نظر قدیمیها را که به چاپنکردن شعر و وسواس به خرج دادن در چاپ افتخار میکردند نمیپذیرم زیرا بر این باورم که شعر اگر بهطور نسبی به پختگی رسیده باشد باید جسارت چاپ آن وجود داشته باشد زیرا شعر تا در معرض دید قرار نگیرد ارزش آن آشکار نمیشود. آخر هم اینکه وقتی به ناشری مراجعه ميکنید از منیت و جاه طلبی فاصله بگیريد.