مهم ترین دستاورد توافق هسته ای
این روزها در باب دستاوردهای توافق هسته ای سخن های بسیاری گفته می شود. برخی بزرگترین دستاورد را حفظ کلیت صنعت هسته ای کشور، گروهی لغو تمامی تحریم ها و قطعنامه ها و عده ای نیز از پیروزی دیپلماسی بر جنگ و اشاعه صلح سخن می رانند. از آزادی دارایی های بلوکه شده ایران، تدوام غنی سازی، گردش سانتریفیوژها، لغو تحریم ها و لغو قطعنامه ها و همه اینها که بگذریم شاید بزرگترین دستاورد مذاکرات ایران با 1+5 را “آزادسازی سیاست خارجی کشور از بند پرونده هسته ای” باشد.
در واقع، پرونده هسته ای بیش از هر چیز دیگری سیاست خارجی ایران را به محاق تحریم برده بود. اینکه وقتی دستگاه دیپلماسی کشور به هر نقطه ای از جهان برای گشودن و توسعه مناسبات اقتصادی و سیاسی سفر می کند و طرف مقابل پرونده هسته ای ایران را با نیت باج خواهی روی میز می گذارد؛ اینکه کشورهای به ظاهر متحد و دوستی همچون چین و روسیه همواره در بزنگاه مسائل مهم منطقه ای و جهانی، پرونده هسته ای را به عنوان وجه المصالحه روابط خود با ایران قرار می دهند، اینکه از میان کشورهای خاورمیانه با جهان غرب بیشترین پتانسیل منافع مشترک را در مورد مسائل منطقه ای داشته باشیم در عین حال به سبب برنامه اتمی مهمترین تهدیدش شناخته شویم و عربستان، اسرائیل و ترکیه در این میدان خالی جولان قدرت دهند، یعنی فراتر از تحریم گردش آزاد کالا و سرمایه، سیاست خارجی کشور را تحریم کرده اند. وقتی در میان افکار عمومی جهان نام ایران و ایرانی مساوی است با بمب اتم به این معنی است که حتی قدرت نرم و دیپلماسی عمومی و دیپلماسی فرهنگی را هم به پرونده هسته ای باخته ایم.
واقعیت این است که سیاست خارجی مان را خواسته یا ناخواسته در سالهای اخیر ذیل پرونده هسته ای -که می توانست با درایت تنها یکی از چندین مسئله سیاست خارجی کشور باشد و در چارچوب آن پیگیری و حل و فصل شود- تعریف کردیم و اجازه دادیم دیگران برایمان تعریف کنند. واقعیت مهمتر این است که ما در دولتهای نهم و دهم با نگاهی آرمانی همه چیز این کشور را به پای برنامه هسته ای ریختیم و به این نیندیشیدیم که با فرض نائل شدن به حد کمال دستاوردهای صنعتی، فنی، اقتصادی و حتی نظامی این برنامه در قیاس با تمام هزینه های سرسام آوری که قرار است برای آن بپردازیم، آیا کشور را به سوی درهای پیشرفت و توسعه هدایت می کنیم یا آن را منزوی و به ورطه سقوط می کشانیم. چه بپذیریم و چه نپذیریم هنوز هم منطق غالب حاکم بر روابط بین الملل واقع گرایی است و از استلزامات این منطق، همخوانی اهداف و آرمانها با پتانسیل ها و مقدورات خودی است.
دولت تدبیر و امید و تیم دیپلماتیک آن به ریاست محمدجواد ظریف با درک واقعیتهای نظام بین الملل و البته با تلفیق درست آن با آرمانهای انقلاب (آرمانگرایی واقع نگر) و با حرکت بر محور منطق هزینه- فایده در طول 23 ماه گذشته تمام تلاش خود را برای حل پرونده هسته ای به کار گرفت که نتیجه آن حصول توافق جامع پس از 12 سال در 23 تیرماه 1394 بود. قطعا این توافق و ضمائم آن خالی نقد و ایراد نیست، ولی اگر از منظر واقعیتهای نظام بین الملل و منطق هزینه- فایده و البته با تعریف درستی از مذاکره ( بده بستان) به آن بنگریم کارنامه تیم مذاکره کننده در باب مسائل سیاسی، فنی و حقوقی مذاکرات قابل دفاع است. با در نظر گرفتن این واقعیتها، حال اینکه سه و نیم درصد غنی سازی می کنیم یا بیست درصد، شش هزار سانتریفیوژ می چرخد یا نوزده هزار، فردو و آب سنگین رسما تعطیل شده یا نشده همگی مسائلی فرعی و دست مایه لفاظی و تنش جناح های سیاسی برای بافتن کلاهی از نمد هسته ای برای آینده سیاسی خود است.
به نظر می رسد مهمترین شاخص دولت یازدهم بازگشت عقلانیت به مدیریت سیاسی کشور باشد. ماحصل این عقلانیت، حل مسئله کش یافته و هزینه زای هسته ای و وارونه کردن این معادله (قرار گرفتن پرونده هسته ای ذیل سیاست خارجی) و بازگرداندن منزلت سیاست خارجی و اهمیت آن ورای مسائل مبتلا به آن همچون پرونده هسته ای است. بی شک تنش زدایی و تعامل سازنده با جهان از مسیر حل پرونده هسته ای میگذرد. این سیاست در دولت یازدهم ما را از وضعیت قرمز دوره احمدی نژاد به وضعیت زرد بعد از توافق ابتدایی ژنو رسانید و حال پس از توافق جامع و نهایی در بهترین حالت به وضعیت سفید و عادی برخواهیم گشت. قرار نیست این توافق به خودی خود در وضع زندگیمان تحولی اساسی ایجاد کند.
از بیماری های تاریخی اقتصاد ایران و شوک های هیجانی و زودگذر بازار آن که بگذریم، درسی که معضل هسته ای به ما آموخت این است که در دنیای جهانی شده امروز اگر قرار است گشایشی واقعی در وضعیت اقتصادی این مملکت اتفاق افتد یک پای آن داشتن سیاست خارجی فعال، پویا و کارآمد و باز کردن درهای کشور به روی اقتصاد جهانی است. ظریف قبل از آنکه بندهای تحریم را از پای اقتصاد کشور بگشاید آن را از پای خود و سیاست خارجی کشور گشود.