«پرفورمنس آرت» رسانه اعتراض است
آرزویزدانی
علی اتحاد، هنرمند هنرهای اجرایی و دیداری است. در دوره کاری او که با عنوان کلی «مجموعه رازورزی» معرفی شده از رسانههایی چون پرفورمنس-آرت، ویدیو-آرت، اینستالیشن، اودیو-آرت، دیجیتال مدیا و هنر محیطی استفاده شده است. اتحاد فارغ از فعالیت به عنوان هنرمند، طی 10سال گذشته یادداشتها و مقالات بسیاری نوشته است که در نشریات مختلف ایران و دیگر کشورهای خاورمیانه منتشر شدهاند. وی به عنوان مدرس و مدیر هنری عمدتا بر هنرهای اجرایی تمرکز کرده است و گفتوگوی حاضر نیز به همین مسئله میپردازد .
از اولین تجربه آشنایی با پرفورمنس آرت برایمان بگویید.
اولین بار که با عبارت «پرفورمنس آرت» مواجه شدم سال ۱۳۸۱ بود. درست 13 سال پیش ، در کتابخانه دانشگاه هنر عنوان کتاب«پرفورمنس آرت» نوشته رزلی گلدبرگ بود. بعدها فهمیدم از این کتاب چندین ویرایش مختلف منتشر شده و این که هنوز هم یکی از مهمترین کتابهای این حوزه است. اما آن کتاب نسخه نخست کتاب گلدبرگ، یعنی چاپ ۱۹۸۸بود. با این حال، این که نخستین اجرایی که دیدم چه بود مطمئن نیستم. اما یکی از نخستین اجرا گرانی که از نزدیک با او آشنا شدم و درباره کارش با هم گفتوگو کردیم آتیلا پسیانی بود. کسی که به من لطف زیادی داشت و مسئله را در ذهن من جدیتر کرد. البته آتیلا پسیانی عزیز گرایشات تئاتری قدرتمندی در کارش هست که بسیاری اوقات کار او را جایی میان تئاتر و پرفورمنس آرت در نوسان قرار میدهد. نا گفته نماند که خودم هم به این حوزه بینا رشتهای دلبستگی بسیاری دارم.
ميتوان تعریف دقیق و قابل درکی از ابزار کار و گستردگی پرفورمنس آرت ارائه داد تا گنگی آن برای مخاطب عام کاسته شود؟
در مرحله نخست پرسش شما را با پرسشی تازه پاسخ میدهم. میتوانید تعریفی دقیق از«مجسمه» به عنوان رسانهای هنری ارائه کنید؟ بعید میدانم این پرسش پاسخ دقیقی داشته باشد. مثلا ممکن است بگویید هر حجم منحصر به فردی که برای انتقال معنایی مشخص تولید شده باشد و فردی سازنده آن باشد، مجسمه است. بسیار خوب، با همین تعریف که به عنوان نمونه گفتم، میشود هزاران حجم مشابه مثال زد که مجسمه نیستند ولی در همین تعریف میگنجند. اساسا باور دارم هیچ تعریف جامعی برای رسانههای هنری وجود ندارد چرا که قطعا آثاری تولید شدهاند یا در آینده تولید میشوند که آن تعریف ویژه را نقض میکنند. با در نظر گرفتن همه اینها شاید بشود «پرفورمنس آرت» را در عبارتی نه چندان دقیق اینطور تعریف کرد:« اثری تنانه، یعنی اثری که واسطه انتقال معنا در آن تن هنرمند یا اجراگر است که در مواجهه با مخاطب معنا مییابد و در عین حال به شکل عین به عین غیر قابل تکرار است. » «پرفورمنس آرت» دراماتیک نیست. از قوانین هنرهای دراماتیک نیز پیروی نمیکند. این مسئله آخر به طور ویژه مرزی قطعی در شرح «پرفورمنس آرت» است. حضور مخاطب در «پرفورمنس آرت» ضروری است. نه به آن خاطر که اجراگر قطعا باید در «پرفورمنس آرت» کنش تعاملی با مخاطبان داشته باشد. بلکه به این علت ساده که در این رسانه، اثر هنری در فاصله میان هنرمند و مخاطبانش شکل میگیرد و نتیجه نهایی در تعامل عملی و یا ذهنی میان این دو تشکیل میشود.
پرفورمنس آرت در ایران تجربه ای تازه است یا مانند بخشهای مختلف هنر قبلا تجربههايی داشته ایم که مهجور مانده است؟
نخستین تجربیات ثبت شده «پرفورمنس آرت» در ایران به اجراهای ارائه شده درجشن هنر شیرازو دهه۱۳۵۰ باز میگردد. اجراها عمدتا اجراهای خارجی بودند که با همکاری بازیگران تئاتر ایران در معرض دید مخاطبان قرار گرفتند. پس از انقلاب هم تجربیاتی در این حوزه داشتهایم اما به صورت پراکنده. مثلا در دانشکده هنرهای زیبا و نمونههایی از این دست، تلاشهایی برای قدرت بخشیدن به این رسانه صورت گرفت و هر بار به دلایلی نا کام ماند. تا این که در سالهای آخر دهه ۱۳۷۰ و نخستین سالهای دهه ۱۳۸۰ که به شکلی گستردهتر به رسانههای معاصر توجه شد، «پرفورمنس آرت» هم بیشتر مورد توجه قرار گرفت و این عبارت وارد دایره واژگان اهالی هنر شد. سالهای آخر دهه ۱۳۷۰ در ایران، سر آغاز احیاي هویت شهروندی ایرانیان بود و مفهوم فردیت در این دوره تاریخی کاربستی گسترده تر پیدا کرد و به نظرم روی آوردن هنرمندان به رسانههای معاصر بی ارتباط با تغییر این پارادایمها نیست. این تحولات سبب شد، هنرمندان ایرانی در این دوره بیش از پیش به انتقال معنا در آثارشان علاقهمند شوند و البته رسانههای معاصر بستر مناسبی برای این کنش محسوب میشوند و این چنین بود که این تغییر در این دوره تاریخی
رخ داد.
لزوما یک پرفورمنس باید در یکی از زیرشاخههای هنرهای تجسميگنجانده شود ؟
به هیچ وجه! عبارت «هنرهای تجسمی» به کلی عبارتی مجعول است. این عبارت معمولا در ترجمه استفاده میشود در حالی که برگردان دقیقتری هم در دست داریم، هنرهای دیداری. وقتی میگوییم هنرهای دیداری، به شکلی تمام و کمال با دامنه گستردهتری از رسانهها مواجه میشویم. مثلا اثری هنری که با مدیاي سینما تولید شده یا به سخن عامتر فیلم هم وارد حوزه هنرهای دیداری میشود. در عوض «پرفورمنس آرت» اصلا زیر شاخه هنرهای دیداری نیست. «پرفورمنس آرت» شاخهای از«هنرهای اجرایی» است که البته در بسیاری موارد میتواند با مثلا حوزه «هنرهای دیداری» همپوشانی داشته باشد. همانطور که میتواند با حوزه ادبیات یا مثلا موسیقی همپوشانی داشته باشد. ما در ایران به اشتباه تقسیم بندیهایی را میآموزیم که امروز دیگر چندان کاربرد ندارد. مثلا سینما و تئاتر را زیر شاخه هنرهای دراماتیک قرار میدهیم. با این کار تکلیف فیلمها و تئاترهایی که به هیچ عنوان دراماتیک نیستند و حتی گاه ضدِ درام هستند و شمارشان در دهههای گذشته بسیار هم زیاد شده چیست؟
پس با این تعریف ، ميتوان گفت در حوزه پرفورمنس مرز و محدوده نداریم .
ميتوان گفت در تعریف هیچ رسانهای در هنر مرزی در کار نیست.بیایید به این فکر کنیم که چه شد طی نزدیک به 6دهه اخیر، دهها رسانه تازه به هنر جهان اضافه شد. چه شد که هنرمندان احساس کردند مجسمه، نقاشی و عکس کافی نیستند و باید ابزارها و نهایتا رسانههای تازهای به کار برده شود؟ پاسخ ساده است. «هنرمندان معاصر»ِ دهههای گذشته احساس میکردند چیزهای بسیاری برای گفتن دارند و باور داشتند این سه رسانه کلاسیک برای انتقال معناهایی که ایشان در نظر دارند تنگ است.
لزوما «پرفورمنس آرت» مبتنی بر اتفاق و غیر قابل پیش بینی است یا ميتوان یک کار را بدون هیچ تغيیری طی یک هفته و در غالب پرفورمنس اجرا کرد ؟
هیچ یک از دو حالتی که گفتید مطلق نیست.
اصولا اجرای بدون تغییر در پرفورمنس امکان پذیر هست ؟
«پرفورمنس آرت» لزوما مبتنی بر رخداد پیشبینی نشده پیش نمیرود. مثلا من وقتی طرحی مینویسم در پیوست طرح حالتهای مختلفی را که ممکن است در تعامل مخاطب پیش بیاید به متن اضافه ميکنم و اجراگر را موظف میکنم در برابر آن رفتار، چه عکسالعملی باید نشان دهد؛ یا اگر اجراگر خودم باشم سعی میکنم رفتار مخاطبان را در زمان نوشتن طرح پیش بینی کنم. از این جهت میشود گفت بسیاری از اجزاي اجرا در کنترل اجراگر است. اما در مورد «تکرار اجرا بدون تغییر» باید بگویم که تقریبا غیر ممکن است. حتی ممکن است «پرفورمنس آرت» هنرمندی، متن محور باشد ولی باز هم رفتار مخاطبان در قبال آن مسیر ادامه اجرا را دگرگون خواهد کرد. اگر اجراگری به کلی از محیط اجرا و رفتارهای مخاطبانش کنده شود به باور من از رسانه «پرفورمنس آرت» تا حد زیادی دور شده است.
چه زمانی احساس کردید که به زبان تازه و ابزار تازه ای برای بیان احتیاج دارید وروند شکل گیری کار برای شما به شکل «پرفورمنس آرت » چطور بود؟
برای من هم همانطور این مسیر کشف شد که در تاریخ هنر. یعنی جایی بود که احساس کردم نمیتوانم آنچه میگویم را در شیای هنری بگنجانم و باید خودم را، تنم را در مقام شی هنری قرار دهم و معنا بدل به کنشی تنانه شود تا جان کلاميکه میخواهم منتقل کنم در اختیار مخاطب قرار گیرد. این که آیا این سازوکار موفق میشود یا نه بحثی ثانویه است. اما این که چرا به این رسانه رو میکنیم به نظرم چنین منطقی دارد، یا دست کم باید داشته باشد.
در سیستم کاری شما کدام رسانه اولویت استفاده دارد؟ قبل از شکل گیری کار رسانه را انتخاب ميکنید یا بعد از آن تصمیم ميگیرید؟
من آن چنان پایبند به رسانهای خاص نیستم. به باور من هنرمند، با هر رسانهای که دوست دارد میتواند کار کند. به شخصه وقتی طرحی مینویسم در آغاز حتی نمیدانم که با چه رسانهای اجرا میشود. مینویسم و مینویسم و سر انجام وقتی این نوشتار به مرحله جمعبندی میرسد تازه به این مسئله فکر میکنم که برای تبدیل کردن این طرح مکتوب به اثر، باید از چه رسانهای استفاده کنم. همین الان که من و شما با هم گفتوگو میکنیم در حال کار کردن روی یک تئاتر هستم. البته بدون شک حوزه گسترده «هنرهای اجرایی» بسیار بیش از حوزههای دیگر برایم جذاب است؛ خواه تئاتر باشد، خواه «پرفورمنس آرت»، خواه
«موسیقی-پرفورمنس»« رقص معاصر» یا هر رسانه دیگری در این حوزه. و البته در همین زمینه هم همواره از امکانات بینا رشتهای استفاده میکنم. در طرحی که این روزها نوشتهام و حالا در حال انجام مراحل نزدیک کردن آن به اجرای زنده هستم، باز هم از موسیقی، ویدیو-اینستالیشن، رقص، انیمیشن و نقاشی دیجیتال استفاده شده است. ولی نهایتا به خروجی آن تئاتر میگویيم.
در حوزه سیاسی و اجتماعی ميتوان پرفورمنس آرت را قوی تر و گویا تر از هر هنری دانست، در ایران تا بهحال چقدر با استفاده از گستردگی ابزار در پرفورمنس این حرکت انجام شده است؟
«پرفورمنس آرت» رسانهای به غایت قدرتمند است. یعنی به شخصه هیچ رسانهای نمیشناسم که بتواند این چنین کوبنده مخاطب را فتح کند. کاری که «پرفورمنس آرت» ميکند به شکلی مستقیم تاثیر گذاری بر «نرونهای آینهای» مخاطبانش است. از این جهت، هنرمند-کنشگران بسیاری، این رسانه را به عنوان ابزاری برای صدور بیانیههای تند و تیز سیاسی-اجتماعی به کار میبرند. اساسا «پرفورمنس آرت» رسانه اعتراض است و کمتر پیش میآید هنرمندی سازگار با شرایط موجود، فعالیت در حوزه این رسانه را در دستور کار خود قرار دهد. یادم میآید دو سال پیش در گوتنبرگ سوئد با «انا لیندر»که یک کیوریتور سوئدی است، گفتوگو میکردم. اوگفت «ما اینجا در سوئد پرفورمنسآرت خوب کم میبینیم. و اساسا چندان سابقهای هم ندارد. چون پرفورمنس آرت باید در اعتراض به چیزی شکل گیرد. این جا مردم کمتر اعتراض میکنند و به همین دلیل پرفورمنس آرت جان نگرفته است.» در نهایت هم خوشحال بود از این که بحرانهای اقتصادی سالهای اخیر در اروپا سبب شده در سوئد هم نمونه اجراهای قابل توجه ارائه شود. البته اعتراض شرط لازم پرفورمنس آرت نیست. اما قطعا این رسانه را پویاتر میکند. بسیاری هنرمندان امروز با کنشگران اجتماعی و سیاسی همکاری میکنند. اعتراضات بسیاری، مثلا درباره موضوعاتی چون «خشونت علیه زنان»، «کشتار بی رویه حیوانات»، «سیاستهای نامطلوب دولتی»،
«نژاد پرستی»، «افزایش آلایندههای زیست محیطی»، «گسترش روز افزون گوشتخواری»، «تسلط نظام پدرسالاری»، «خشونتهای قانونی» و … طی همین سالهای اخیر در جهان با کاربست رسانه «پرفورمنس آرت» ارائه شده است. این طور است که «پرفورمنس آرت» پا به پای تحولات سیاسی-اجتماعی جهان پیش میرود و بی هیچ واسطهای با مردم گفتوگو میکند.
این رویه را مختص پرفورمنس ميدانید ؟ یا به طور کل آنچه هنر معاصر نامیده ميشود در مواجهه با مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی رویه متاثراست؟
«هنر معاصر» نمیتواند نسبت به شرایط سیاسی-اجتماعی بیتفاوت باشد. نمیتوانم تصورکنم هنرمند ایرانی چگونه میتواند پیش و پس از انقلاب، در دوران جنگ و دهه ۱۳۶۰، بعد در دهههای ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰، هیچ دگرگونیای در دوره کاریاش دیده نشود؟ قالیبافان روستایی هم با گذر از دورهای به دوره دیگر نقش قالیهاشان دگرگون میشود. مثلا نقش قالی افغانها را پس از فتح افغانستان به دست ارتش شوروی نگاه کنید؛ پر شده است از سرباز و نارنجک و تانک و هواپیما! اما هنرمندانی میشناسم که سالهای سال است همچون استادی صنعتکار چیزهایی تولید میکنند با این تصور که آن «چیز» اثر هنری است. و آن «چیز» گویی در خلأ تولید میشود و هیچ نسبتی با تحولات بنیادین عصر او ندارد. مقصودم این نیست که هر تغییر سیاسی-اجتماعی باید وارد دوره کاری هنرمند معاصر شود. گاهی نادیده گرفتن، پشت کردن، فرار کردن، رویا دیدن و چیزهایی از این دست هم خود عکس العملی به جهان پیرامون است. به باور من، هنرمندی که رابطهاش با جهان پیرامونش قطع شده، مرده است.