خواندنیورزشی

ورزشکاران ایرانی که غریبانه خداحافظی کردند

مهدی همدانی: ورزش با همه جذابیت ها و ارزش هایش، گاهی اوقات بسیار بی رحم است و طوری رفتار می کند که اشک بزرگان را در می آورد. البته به واقع باید گفت ذات ورزش به خودی خود اصلا کثیف نیست، بلکه این مدیران و تصمیم سازان آن هستند که گاهی اوقات با رفتارهایی ناپسند خودشان باعث می شوند تصویر بسیار بدی در ذهن مردم ماندگار شود.

یکی از مواردی که بارها و بارها در ورزش ایران باعث ناراحتی و حتی گریه ورزشکاران بزرگمان شده رفتاری است که در پایان دوران قهرمانی با آن ها داشته ایم. این که پس از خاتمه دوران قهرمانی، آن ها را فراموش می کنیم به کنار، حتی در روزهای پایانی دوران قهرمانی نیز به خوبی حق مطلب در موردشان ادا نمی شود. گویی ما به طور کلی در ورزش خوش استقبال و بدبدرقه هستیم که اساسا نمی دانیم چطور باید مراسم خداحافظی را برای بزرگان خودمان برپا کنیم. این درد یک روز و دو روز نیست. بالغ بر چهار دهه است که چنین معضلی آزارمان می دهد و به جرات می توان گفت از اوایل دهه پنجاه تا به امروز هنوز روشی مدون برای خداحافظی قهرمانان مان نداریم. اگر هم چند مرتبه مراسم خوبی برایشان برگزار کرده ایم به جرات می توان گفت از دستمان دررفته و تعدادش هم آن قدر کم بوده که در لا به لای برخوردهای بد با سایر نفرات گم می شود! برای این که اثبات کنیم این ادعا اصلا گزافه نیست، بهتر است همه چیز را با سند و مدرک رو کنیم تا مشخص شود ما اساسا قاعده خداحافظی در ورزش را بلد نیستیم و در اغلب خداحافظی های آبرومندانه ورزشی ایران نیز یک طرف کار خارجی ها بوده اند نه این که خودمان آستین همت بالازده و همه کارها را به طور دقیق رتق و فتق کرده باشیم. این حقیقتی تلخ و غیرقابل انکار تلقی می شود.

خداحافظی در غربت

وقتی در فوتبال ایران بزرگانی چون پروین و حجازی بازی خداحافظی ندارند، چطور می شود در مورد سایرین چنین تقاضایی را مطرح کرد؟! این حقیقتی غیرقابل کتمان محسوب می شود و تاریخ بهترین گواه برای اثبات آن است.

البته قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به صورت موردی در رابطه با نفراتی چون مرحوم حمید شیرزادگان و جعفر کاشانی شاهد برگزاری بازی خداحافظی بوده ایم اما مساله اصلا حالت مدون نداشته است. به طوری که علی پروین با آن همه افتخار و اعتبار سال 1364 خودش تصمیم گرفت از دنیای بازیگری خداحافظی کند اما دریغ از یک لوح تقدیر خشک و خالی یا برگزاری یک بازی دوستانه به پاس احترام برای مردی که قطعه بزرگی از پازل افتخارات فوتبال ماست! پروین خیلی غریبانه رفت، همان طور که امثال روشن، عادلخانی و دانایی فرد رفته بودند.

حکایت ناصر حجازی اما از پروین هم غریبانه تر و البته دردناک تر است. حجازی که سال 1365 از استقلال کنار گذاشته شد و برای گذران زندگی به هند و بنگلادش رفت، در آنجا مورد تکریم مدیران باشگاه محمدان بنگلادش و فدراسیون فوتبال این کشور قرار گرفت؛ به طوری که علاوه بر مربیگری در تیم محمدان، یک بازی خداحافظی هم برایش ترتیب داده شد. البته کار بنگلادشی ها ازرشمند بود اما واقعا شان ناصر حجازی که در جام جهانی، المپیک و جام ملت ها گلر ثابت ایران بود، بسیار فراتر از آن بود که در یک کشور که جزو قدرت های درجه چهارم آسیا هم محسوب نمی شود برایش بازی خداحافظی بگیرند اما در کشور خودش انگار نه انگار…

سنگاپور و توفیق اجباری

نام شاهین بیانی در استقلال همواره با افتخار آورده می شود. مردی که در ایران فقط پیراهن استقلال را بر تن کرد و از تیم نونهالان تا بزرگسالان استقلال را تجربه نمود اما وقتی پای خداحافظی اش به عمل آمد…

شاهین از اوایل دهه شصت تا سال 1372 در این تیم بازی کرد. (البته غیر از 3 سالی که در قطر توپ می زد) ولی مدیران این باشگاه هرگز برای خداحافظی اش آن طور که باید مایه نگذاشته و به جرات می توان گفت اساس او را فراموش کرده بودند. او ابتدای سال 1373 پس از صعود استقلال از لیگ دسته سوم غریبانه از استقلال جداشد و کلا فوتبال را کنار گذاشت اما حتی یک تعارف خشک و خالی هم به او بابت مربیگری در این تیم زده نشد. شاهین تا مهرماه سال 1374 فراموش شده بود اما در آن مقطع وقتی تیم ملی سنگاپور برای برگزاری چند بازی دوستانه به ایران آمد و تمایل داشت با استقلال هم بازی کند، مدیران وقت باشگاه دوباره به یاد بیانی افتادند و برایش بازی خداحافظی برگزار کردند. به این ترتیب کاپیتان پرآوازه استقلال در مقابل یک تیم درجه چهارم آسیا خداحافظی کرد!

جدا از ضعف رقیب، درد اصلی این بود که خود استقلالی ها به فکر خداحافظی بیانی نیفتاده بودند بلکه وقتی دیدند سنگاپور به ایران آمده و بازی اش با استقلال هم قطعی شده سراغ کاپیتان سابقشان رفتند پس از بالغ بر 1.5 سال دوری، برایش مسابقه خداحافظی ترتیب دادند تا مشکلات فوتبال ما در این عرصه حسابی رخ بنمایاند.

بازی سلام و خداحافظی

علی دایی هم از جمله افرادی است که با دلخوری از تیم ملی رفت و روزهای واپسین حضورش در این تیم به یکی از بدترین خاطرات زندگی ورزشی اش بدل شد.

دایی که بهار سال 1372 ملی پوش شده بود، 13 سال بعد در جام جهانی 2006 آلمان، آماج حملات بسیاری قرار گرفت، به طوری که بعد از آن وقتی امیر قلعه نویی سرمربی تیم ملی شد، دیگر نامش در جمع ملی پوشان دیده نشد. (البته قلعه نویی بعدا گفت که می خواست دایی را دعوت کند اما از طریق برادر دایی فهمید که او در ایران نیست و نمی تواند به اردوی تیم ملی بیاید)

علی دایی که از رفتارهای همبازیانش در جام جهانی بسیار ناراحت بود، اسفندماه سال 1385 طی مصاحبه ای صراحتا اعلام کرد که بعضی از ملی پوشان توی چشم او نگاه می کردند اما بهش پاس نمی دادند! در پاییز همان سال وقتی فضا عوض شده و جام جهانی تا حدی از یاد مردم رفته بود (حداقل از جلوی چشمان آن ها کنار زده شده بود) رسانه ها خواهان برگزاری یک بازی خداحافظی آبرومندانه برای علی دایی شدند و امیر قلعه نویی هم به عنوان سرمربی تیم ملی از آن استقبال کرد. اما برخورد دایی با این مساله سرد بود. او که کاملا مشخص بود از ماجراهای جام جهانی همچنان دلخور است و نمی تواند اتفاقات رخ داده در آلمان را فراموش کند، در پاسخ به طرح ماجرای بازی خداحافظی اش گفت: «از اینکه رسانه ها دنبال این مساله هستند، ممنونم اما مگر من روزی که به تیم ملی آمدم، بازی سلام برگزار کردم که حالا دنبال بازی خداحافظی باشم؟ خیلی ها که از من بزرگ تر بوده اند، در این مملکت بازی خداحافظی نداشته اند.»

به این ترتیب طرح بازی خداحافظی دایی به بایگانی سپرده شد و او در اسفندماه سال 1386 خودش سرمربی تیم ملی شد تا اتفاقا با کسانی که به نظر می رسید در جام جهانی 2006 رابطه سردی با او داشتند، به مشکل بخورد و…

البته هنوز هم عده ای بر این باورند که می شد با دایی حرف زد و برایش یک مسابقه خداحافظی خوب ترتیب داد چون به هرحال شهریار جزو مفاخر فوتبال ما محسوب می شود.

برخورد سرد با کاپیتان

ماجراهای خداحافظی های ورزشی ایران فقط معطوف به فوتبال نشده و سایر رشته ها را هم دربر می گیرد. برای مثال کاری که سال 1383 با امیررضا خادم شد، اصلا زیبنده این چهره ماندگار ورزش ایران نبود. قهرمان جهان و مدالدار المپیک کشتی آزاد ایران پس از چهار دوره شرکت در المپیک های 1988، 1922، 1996 و 2000 به صرافت افتاد تا پنجمین المپیک زندگی اش را هم تجربه کند. به همین خاطر علیرغم این که به عنوان کشتی گیر، سرمربی تیم ملی و رییس فدراسیون، قهرمانی جهان را تجربه کرده بود، از اواخر سال 1382تمریناتش را شروع کرد تا در مسابقات المپیک آتن 2004 که تابستان سال 83 برگزار می شد شرکت کند.

خادم از همان روزهای آغازین رسانه ای شدن هدفش متوجه بعضی رفتارها در فدراسیون شد و عده ای را می دید که در خفا علیه او موضع می گیرند. اما کارش را ادامه داد و درنهایت قرار شد او و مجید خدایی به تورنمنت لهستان اعزام شوند. در آن جا هنوز هم معلوم نیست چه اتفاقی رخ داد که فدراسیون تصمیم گرفت خدایی را انتخاب کند و اعتراض رسانه ها هم به جایی نرسید. عده ای می گویند خدایی در لهستان خادم را برد اما برخی هم خلاف این نظر را دارند.

درنهایت مجید خدایی انتخاب شد و در آتن هم کاری از پیش نبرد تا فقط حسرت المپیک پنجم روی دل امیر بماند. خادم بعدا طی مصاحبه ای گفت: «اتفاقاتی که موجب شد به المپیک نروم را برای همیشه در دلم نگاه می دارم و فاش نمی کنم.»

نکته این جاست که پس از آن فدراسیون هرگز به خودش زحمت برگزاری یک مراسم ویژه برای تقدیر یا خداحافظی او را هم به خودش نداد تا شخصی که کلی اعتبار و افتخار برای ورزش اول ایران به ارمغان آورده بود، در این رشته عملا احساس غربت کند.

این مساله البته فقط در مورد خادم صادق نیست و خیلی از بزرگان طعم آن را چشیده اند. عباس جدیدید بعد از بازی های آسیایی 2002 بوسان آن طور که در حد و منزلت او بود، تحول گرفته نشد. همان طور که برخورد صورت گرفته با مجید ترکان، عسگری محمدیان، اکبر فلاح و… بعد از پایان دوران قهرمانی سرد بود. شاید به همین خاطر باشد که امثال ترکان با وجود شایستگی های بسیار نه تنها در کشتی پست نمی گیرند بلکه حتی از حضور در سالن های کشتی هم اکراه دارند. حال آن که همه می دانند از نظر فنی حرف های بسیاری برای گفتن و مسائل بسیاری را برای یاددادن در چنته دارند، اما کنار گود نشینی را ترجیح می دهند و دوست ندارند وارد فضایی شوند که در مقطعی مورد کم لطفی صاحب منصبان آن قرار گرفته اند.

این ماجرا در مورد علیرضا حیدری هم رخ داد. او پس از پایان دوران قهرمانی، برای مقطعی هدایت تیم ملی را برعهده گرفت اما اتفاقی رخ داد که باعث شد برود و تا چند سال پشت سرش را هم نگاه نکند. حالا حیدری خوشبختانه برگشته و نایب رییس فدراسیون به حساب می آید. به همین خاطر انتظار می رود حواسش باشد تا بلایی که سر خودش آمد برای سایر قهرمانان کشتی آزاد و فرنگی تکرار نشود.

برخورد سرد با معمار فرنگی

بدون هیچ شک و تردیدی، محمد بنا معمار کشتی فرنگی نوین ایران است. مردی که اوایل دهه هشتاد به کشور بازگشت و هدایت تیم ملی جوانان را برعهده گرفت. او آرام آرام کشتی فرنگی ما را ساخت و ستاره ها را کشف کرد تا در المپیک 2012 لندن شاهد درخشش خیره کننده آن ها باشیم و 3 مدال ارزشمند طلا برایمان به ارمغان آورده شود. اما با این وجود آن قدر با او سرد و بد برخورد شد که ترجیح می دهد کنار گود بماند و کاری به کار کشتی فرنگی نداشته باشد.

اولین بار در زمستان سال 1386 با بنا برخورد شد و محمدرضا یزدانی خرم در یکی از بزرگ ترین اشتباهات مدیریتی اش، او را از تیم ملی کنار گذاشت تا حاصل آن ناکامی مطلق کشتی فرنگی ایران در المپیک 2008 پکن شود! البته یزدانی خرم بعد از آن مسابقات متوجه رفتارش شد و دوباره بنا را برگرداند تا ثمره اش را در المپیک لندن ببینیم. اما چندی بعد از آن مسابقات این بار نوبت به رسول خادم رسید تا با معمار نوین کشتی فرنگی ایران تقابل کند و حاصل این رویارویی، جدایی بنا از تیم ملی شد. فراغی که هنوز هم ادامه دارد و این وسط دود اختلاف فوق به چشم کشتی فرنگی ما می رود. بدون شک محمد بنا هم اشتباهاتی داشته اما نمی توان کارنامه ارزشمند او را کتمان کرد. قطعا اگر با او بهتر برخورد می شد، این گنجینه ارزشمند الان در کنج تاقچه فراموشی خاک نمی خورد و برای المپیک بعدی هم می شد روی مدال های طلایی کشتی فرنگی حسابی ویژه گشود اما افسوس که…

اشک های موشک

بدون هیچ تردیدی، رفتاری که با مهدی مهدوی کیا در پرسپولیس شد، فراموش شدنی و البته بخشودنی نیست. موشک ایرانی هامبورگ که پس از 11 سال بازی در بوندس لیگا به ایران برگشت و سرانجام در سال 90 پرسپولیسی شد، پس از حضور یحیی گل محمدی در جمع سرخپوشان با او دچار مشکل شد اما حجب و حیا مانع از رسانه ای کردن آن می شد. سرانجام کار به فینال جام حذفی فصل 91-92 رسید و آن جا بود که یحیی او را در ترکیب ثابت قرار نداد و به عنوان مهره ذخیره وارد زمینش کرد. پرسپولیس هم مسابقه را باخت تا مهدوی کیا در شرایطی غریبانه و با اشک دور افتخار بزند در حالی که ورزشگاه آزادی خالی شده بود و مراسم خداحافظی کیا بسیار غریبانه انجام شد. تبعات این مساله آن قدر سنگین بود که عده ای می گویند یکی از مهم ترین دلایل عدم تمدید قرارداد یحیی، ماجرای خداحافظی مهدوی کیا بوده است!

البته خوشبختانه چند ماه بعد از آن اتفاق تلخ، تیم پیشکسوتان آث میلان به ایران آمد تا مهدوی کیا در پاییز سال 92 طی یک بازی باشکوه و در حضور نزدیک به صدهزار تماشاچی دوباره خداحافظی کند و مراسمش برخلاف روز بازی با سپاهان، به معنای واقعی کلمه باشکوه باشد. مهدوی کیا آن روز هم اشک ریخت اما این اشک ها تفاوت بسیاری با گریه های چند ماه قبلش داشت.

وقتی یاد آن ماجراها می افتیم، ناخودآگاه ممنون باشگاه هامبورگ می شویم که قدر و ارزش مهدوی کیا را بسیار بیش از خود ما دانست و حالا هم از وجودش به عنوان یکی از مربیان تیم های پایه ای خودش استفاده می کند. حال آن که در فوتبال ایران اغلب پیشکسوتان باید کنار گود بنشینند و حتی از راه اندازی یک مدرسه فوتبال هم محروم باشند.

برزیلی های عجیب

در تابستان سال 1384 تیمی متشکل از چند بازیکن برزیلی به ایران آمد وعده ای مدعی شدند که این تیم منتخب یکی از ایالت های کشور مذکور است! در این میان باشگاه استقلال پیش دستی کرد و ترتیب یک بازی دوستانه با آن ها را داد. بعدش هم کلی تبلیغات شد که می خواهند به پاس زحمات بازیکنان قدیمی استقلال برایشان بازی خداحافظی برگزار کنند.

به این ترتیب بود که بزرگانی چون جعفر مختاری فر و عباس سرخاب که هرکدام کلی افتخار با استقلال کسب کرده بودند، مقابل این تیم ناشناخته برزیلی در استادیوم تقربا خالی آزادی بازی خداحافظی برگزار کردند و انگار نه انگار که زمانی در همین ورزشگاه با حضور 100 هزار تماشاچی وارد زمین می شدند!

البته چند روز بعد از آن مسابقه خداحافظی نه چندان دلچسب، تعدادی از بازیکنان برزیلی تیم فوق به تیم های لیگ برتری و لیگ یکی ما پیوستند تا مشخص شود که این چاه برای عده ای نان داشته است! در این وسط فقط حیف که از اسامی مردانی چون مختاری فرد و سرخاب استفاده ابزاری شد. ای کاش اصلا برای آن ها چنین مسابقه ای برگزار نمی شد، چون این دیدار به دل هیچکس ننشست؛ حتی خود آنها. مردانی که سابقه قهرمانی با استقلال در آسیا را هم یدک می کشند اما شاید اگر تیم گمنامان برزیلی به ایران نمی آمد، هیچ کس به یادشان نمی افتاد و برایشان بازی خداحافظی برگزار نمی کرد. ای کاش شان و منزلت امثال سرخاب و مختاری فر بیش از این حفظ می شد و آن ها برابر تیمی خداحافظی نمی کردند که هدف بازیکنانش صرفا پیداکردن تیم در ایران بود و بس.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا