خواندنی

با شناخت هویت تاریخی احساس ثروتمندی می کنم

صديقه موسوي

گوشه اي از كارهاي گوناگون وي براي معرفي هويت ايراني است، وي معتقد است با تلاش هاي زيادش ديد بسياري از كساني كه نگاه مطلوبي به هويت ايراني خود نداشتند را دگرگون كرده و شفاي فرهنگي براي آنها به ارمغان آورده است.
شما يك  پزشك هستيد چطور شد كه وارد حيطه ايران شناسي شديد؟ احساس مسئوليت كرديد يا موضوع خاصي شما را به اين قصه علاقه‌مند كرد؟
دقيقا همين طوراست، اگر بيوگرافي من را خوانده باشيد خيلي مراحل قبل از ايران شناسي بوده كه من طي كرده ام، در واقع بايد بگويم من از اول دنبال شفا بودم و به اين انگيزه هم فكر كردم كه اگر پزشكي بخوانم بهترين خدمت را مي توانم انجام دهم،  بعد با شيوه هاي پزشكي هم قانع نشدم و ديدم هيچكس هم شفاي درست را به‌دست نمي آورد، با هدف اين كه شفا را بايد در لايه‌هاي لطيف تر جست‌وجو كرد به سمت يوگا و عرفان رفتم، در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه هر چه مردم بيشتر از هويت خودشان بدانند به‌ويژه از هويت فرهنگي‌شان كه در اين دوره گم شده است و ريشه ها را پيدا كنند  شفا در تمام سطوح اتفاق مي افتد، البته وظيفه پزشكي خودم را هم انجام مي دهم، اما من به اين امر معتقدم و اين باور من است در اين بين  خيلي ها بودند كه به من گفتند: تو ما را  از آستانه مهاجرت برگرداندي و خيلي ها را مي بينم كه آشفتگي هايشان بعد از مدتي كاملا از بين مي رود و خيلي ها دردهاي جسماني‌شان خوب مي شود،  تنها كاري كه به واسطه من شكل مي گيرد اين است كه يك مقدار با هويت فرهنگي خودشان آشنا  مي‌شوند.
شما گفتيد هويت فرهنگي گم شده، روي اين موضوع خيلي مي شود بحث كرد، آيا واقعا اين هويت گم شده؟ يا همين هويت فرهنگي بوده كه در طول صدها و هزاران سال ما را  به اينجا رسانده، شما از چه منظري مي گوييد كه اين هويت فرهنگي گم شده؟
تمام همشهري هاي من وقتي مي شنوند من از پزشكي آمدم سمت ايران شناسي، -شايد اين را به كرات شنيدم- مي گويند: كه تو چي از اين ايراني كه هيچ چيز از آن نمانده  مي خواهي به مردم بگويي؟ من اين صفت را براي ايران هرگز نمي پسندم و قبول ندارم و معتقدم هنوز خيلي از ارزش‌ها در دل اين سرزمن هست كه مي‌تواند معرفي شود و ديد مردم را برگرداند، در شهر ما كه اين طور است مردم رضايتي از زندگي در اين شهر ندارند، اما من احساس ثروتمندي و بي نيازي مي كنم و سعي مي‌كنم چيزهايي را كه به چشم مي بينم به مردم هم نشان بدهم تا آنها هم به اين احساس خرسندي برسند.
با اين حساب اين شفايي را كه در هويت فرهنگي مي بينيد چطور تعريف مي شود؟ منظور شما از شفا چيست؟ اقناع روحي و رواني مردماني است كه در مرزهاي جغرافيايي و فرهنگي ايران زندگي مي كنند يا چيز ديگري است كه در هويت فرهنگي به دنبال آن هستيد؟
انسان خيلي فرا تر از جسم است اما تمام لايه‌هاي وجودش به هم وابستگي كامل دارد و شما هر چقدر از لايه‌هاي لطيف تر شروع كنيد ازشفا نتيجه بهتري به دست مي آوريد، من به اين نتيجه رسيدم كه عوض اين كه به دنبال روش هاي بيوشيميايي براي شفا برويم مي توانيم فقط يك شناخت و آگاهي به‌وجود بياوريم و بعد تمام كارها خود به خود درست مي شود، به علت مكانيزم خاص جسم انسان كه از ذهن دستور مي گيرد بدون نياز به روش هاي شيميايي اين كارانجام مي شود، ذهن هم خودش از لايه هاي لطيف تر تاثير مي پذيرد و مي توانم بگويم با اين كه الان مي توانم طبابت كنم اما با اكراه مي‌پذيرم اين كار را كه براي كسي دارو بنويسم و يا او را به سمت روش هاي جراحي سوق دهم مگر اين كه ديگر كار از كار گذشته باشد، اما با شناخت درماني كه در طب سنتي ما است خيلي نتيجه هاي خوبي به دست مي آورم.
يعني شما معتقد به طب سنتي ايران هستيد و آن را ارجح به طب فعلي مي دانيد؟
بله،  اما چيزي كه هست اين موضوع خيلي بد معرفي شده و  در موسسه ايران شناسي نيستان گم شده كه موسسه تحت مديريت من است يك بند در باب معرفي طب سنتي ايراني وجود دارد كه مي توانم بگويم اين درمان ها دارند گم مي شوند و خيلي شده كه اشخاص در اين راه به سمت خرافات رفته اند، اما نفس اين موضوع خيلي خيلي ارزشمند است و مي تواند به عنوان طب فراگير جهاني معرفي شود، البته بايد بگويم كه دو بار هم برايش پرونده درست كردند و فرستادند اما خيلي بد اين كار انجام شد و با اين كه همه كشورها پرونده هايشان پذيرفته مي شود براي ايران هنوز پذيرفته نشده.
شما فرهنگ ايران را محصور در مرزهاي فعلي مي دانيد يا فرهنگ گم شده اي كه در آن به دنبال شفا هستيد همان فرهنگ ايران گسترده پيشين است؟
صد در صد فرهنگ ايران بزرگ است، من نوروز را يك بار در تاجيكستان تجربه كردم، ديدم خيلي چيزها كه مردم ايران ديگر دارند فراموش مي كنند آنجا هست و در تمام كوي و برزن  دارد اجرا مي شود، از رسوم گرفته تا پوشاك و گفتار و همه چيز، ما مي توانيم خيلي از چيزهايي كه شايد حلقه هايش از بين رفته و گسسته گسسته اينجا مانده برويم و كاملش را در آنجا پيدا كنيم و بفهميم  چه مجموعه پيوسته اي بوده كه ما به طور تكه‌هاي شكسته در اينجا داريم.
الان به نظر شما ايران فعلي گسست فرهنگي زيادي با كشورهاي مشترك فرهنگي خودش دارد يا اين گسست وجود ندارد و اين فرهنگ خيلي پايداراست؟
خوشبختانه نه، روند زيبايي در جريان است، مي‌دانيم  كه هر چيزي با متضاد خودش در تقابل باشد نتيجه هاي خوب و درخشاني  از آن حاصل مي شود، اين تضاد را ما الان داريم يك وقتي خيلي دست و دلبازانه به سمت فرهنگ ايران بزرگ كشيده مي شويم و يک وقت‌هايي به شدت منع مي شويم و خود اين جذب و دفع مداوم باعث مي شود كه اشتياق مردم بيشتر شود و اميدوارم نتيجه اي كه لازم است حاصل شود و در نهايت همه متوجه هويت اصلي خودمان شويم،  به عنوان يك آرزوي ايده آل مي گویم كه ان شاءا…  مرزها خيلي كمرنگ‌تر شوند و اين همه دچار ديپلماسي نباشيم وقتي كه مي‌خواهيم با فرهنگ خودمان تماس بگيريم.
يعني اين فرهنگ ديرين قابليت انطباق با زندگي فعلي مردم كشور را دارد؟ اساسا مي توان انطباقي بين مردم و گفتار و رفتار اجتماعي و پوشاك و … داشت؟ چون  فرهنگ ما كمي آميخته با قصه ها و داستان ها هم شده و مرز راست و دروغ آن كمرنگ شده و تشخيص سخت و مشكل است، چطور مي توانيم آن را با انسان اين عصر تطبيق دهيم؟
اساسا روان انسان ساز و كار گسترده و پيچيده اي دارد وخوشبختانه در هر زمان بودند كساني كه توانستند رموز روان را باز كنند و چيزهايي را كه فكر مي كرديم به درد نمي خورد اثرش را بر سطوح مختلف زندگي انسان نشان بدهند و درست است كه ما الان نمي توانيم در جامعه كشاورزي قديم زندگي كنيم اما ارزش‌هايي را كه در آن جامعه بوده مسلما در روان ما كار مي كند و در آن سطح در حد قصه و آيين كه حداقل بايد سالي يك بار با آن تماس بگيريم برايمان يادآوري مي شود، من فكر مي‌كنم اگر اين ها را بشناسيم خيلي بيشتر احساس هويت و بي نيازي خواهيم كرد.
اساسا به عنوان يك فرد ايراني چرا بايد به فرهنگ ايراني بنازيم يا قبولش داشته باشيم؟ چه دليلي دارد كه ما دردنياي بدون مرز امروزي به فرهنگ ايراني خود افتخار كنيم و بگوييم  داراي يك فرهنگ پربار و درخشان هستيم؟ اين شايد سوال خيلي از نسل جواني باشد كه فرهنگ و آيين برايش معنايي ندارد.
من فكر مي كنم اين يك سوال كليشه اي است و برايم هم جالب نيست، اما فرهنگ چين در اين بين يك نمونه خوب است كه حتي رئيس جمهور آمريكا را مجبور كرد كه اگر مي خواهدد به محله چيني ها در آمريكا بيايد بايد لباس چيني بپوشد.
اما ما مي دانيم كه فرهنگ چين درهاي خودش را به سوي جهان امروزي باز مي‌كند و به واقع ما ديگر آن فرهنگ سنتي چيني را نمي‌بينيم.
احسنت،  من هم مي گويم كه بايد دوسويه عمل كرد چين به عنوان يك الگوي خوب دارد دو سويه حركت مي‌كند، چون از يك سو درها را به سوي بازار جهاني باز كرده و كاملا ارتباطات خودش را دارد و به فرهنگ ما حتي مسلط تر از خود ما شده و دارد استفاده خودش را مي برد و از سوي ديگر هم مي بينيم كه ارزشمندترين مقالات چيني در اينترنت فقط به زبان چيني است و حاضر هم نيست كه زبان ديگري را به كار ببرد و اعتقاد دارد كه بقيه كشورها بايد بروند و زبان چيني را ياد بگيرند، ببينيد ما در فرهنگ خودمان خانه هايمان اندروني و بيروني داشته، بيروني خانه هاي ما بزرگ و گسترده بوده و درهايش هم به روي همه باز بوده و اصلا ما ضرب المثل داريم كه در خانه هاي بزرگان هميشه به روي همه باز بوده اما كسي به اندروني راه نداشته آن مختص خود صاحبخانه بوده و بايد مختص خود ايراني ها بماند.
يك بحثي راجع به زبان كرديد، شما مديريت دو همايش در خصوص زبان فارسي را هم داشتيد در حال حاضر در خصوص نگارش زبان فارسي بحث هاي زيادي  مطرح مي شود و مي خواهم بدانم از نظر شما اين نوشتار فارسي قابليت انطباق با دنياي فعلي را دارد؟
بحث زبان كارشناسان زيادي دارد و آن ها نسبت به من ارجح تر هستند اما من با تجربيات اندك خودم مي‌خواهم بگويم كه زبان را مردم مي سازند براي همين فرهنگسرا با وجود اين كه دارد زحمت مي كشد و واژه‌سازي و اصطلاح سازي مي كند مورد طنز قرار مي گيرد، براي همين اگر واقعا مي خواهند زبان پالوده و سره بشود بايد روي فرهنگ مردم كار بكنند نه به صورت ديكته شده از بالا، و در مورد خط فارسي اين كه اين خط اولا فارسي نيست و ثانيا مشكلاتي دارد اما به نظر من قابل حذف نيست چون ما اين همه كتاب خطي ارزشمند داريم و ريزه كاري هاي ادبي اي داريم كه با اين خط ايجاد شده و اين ها گم مي شوند، من به صورت بسيار تلويحي دو خطه شدن را توصيه مي كنم مسلما بايد اين خط با تمام خصوصياتش حفظ شود، تمام كودكان ايراني بايد اين خط را ياد بگيرند اما كم كم بايد خط آموزش را جلوتر آورد و مردم كم كم با خط و الفاي انگليسي هم آشنا بشوند و بعضي از مكاتبات را هم كه با اين خط راحت تر مي شود انجام داد با اين خط كار كرد.
ممكن نيست كه دچار تعارض بشوند؟  اين خط فارسي در چه محدوده اي باشد و خط دوم در كجاها به كار گرفته شود؟
اين ها ديگر خيلي سوالات ظريفي است و از من نبايد پرسيده شود، مسلما هزاران صاحب نظر هستند كه نظرات مختلفي دارند و هنوز نتيجه مطلوبي هم به دست نيامده و من كسي نيستم كه در اين زمينه نظري بدهم و چيزي اضافه كنم، همين دو خطه بودن را هم چون از اساتيد شنيده بودم و روي آن فكر كرده و ديده بودم كه پيشنهاد معقولي است گفتم  اما مسلما زمان مي‌خواهد چون حيطه فرهنگ مثل كاشت محصولات نيست كه مثلا گوجه فرنگي بكاريم و سه ماه بعد عمل دهد، فقط بذرهايي كه خيلي در اينجا زمان مي برند قابل كاشت هستند و بايد صبوري كنيم اما وقتي كه ثمر بدهد ميوه خوشگواري خواهد بود.
در پيشينه شما تاكيد زيادي روي حافظ هست و نوشته هایي هم روي شاهنامه داشته‌ايد، به هر حال ادبيات فارسي بسيار غني است و شعراي بزرگي هم دارد و البته حافظ که در جايگاه خاص خود قرار دارد، اين همه پرداخت به حافظ از علاقه شخصي شما مي آيد يا در مقوله ايران‌شناسي و آن شفاي فرهنگي بيشتر مي‌تواند كمك كند به نسبت شعراي ديگر، چون حافظ كسي است كه بحث و گفت‌وگو و تحقيق بسياري روي او و آثارش انجام شده و به نوعي جهاني است، مي خواستم بدانم شما چرا وارد اين مقوله شديد؟
من چند اپيزود به شما بگويم، بم زلزله شده بود و تمام بيمارستان هاي مشهد مصدومان آن زلزله مهيب را پذيرفته بودند من پيشقدم شدم به عنوان پزشك و دوستاني را هم همراه خودم كردم و رفتيم در بيمارستان امام رضا و عيادت مي كرديم از مردم و در مورد بستگان‌شان كه اگر هستند سلامت آنها را به اطلاع آنها برسانيم، در نهايت مي گفتيم كه ما پولي جمع كرديم و مي خواهيم برايشان هديه اي بخريم  اما چون مردم تعارفي بودند  مي‌گفتند چيزي نمي‌خواهند و در آخر يك پيرزن رو كرد و به من گفت: شما برو و براي اين ها قرآن و حافظ هديه بخر،  مورد ديگر يك زن وشوهر فرهنگي تاجيك وارد مشهد شده بودند و قرار بود احساس غربت نكنند و زماني كه مي خواستم آنها را به جلسه حافظ شناسي ببرم از آنها پرسيدم شما حافظ را دوست داريد؟ جالب بود كه خانم به من گفت: هر نوزادي كه در تاجيكستان به دنيا مي آيد تا 10 روزگي زير سرش يك قرآن و يك حافظ كوچك قرار مي دهند، وقتي كه همه جا اسم حافظ با قرآن مي آيد و در خانه ها حتي اگر كتابي نباشد حتما قرآن و ديوان حافظ است پس معلوم مي‌شود اين در روان مردم خيلي كار مي كند و من اگر بخواهم به فكر شفا و آگاهي دادن به مردم باشم و بعد مي‌بينيم كه مثل يك منشور است و ما نمي توانيم بگوييم كه يك نگاه براي حافظ بس است و دستورالعمل بدهيم، همه به نوعي از حافظ استفاده مي كنند، اين بود كه به اين سمت رفتم، بايد بگويم  كه براي فرهنگ مردم حافظ باب بسيار مهمي است.
در اين فرهنگي كه شما ترسيم كرديد شاهنامه در كجا قرار دارد؟
خيلي جاها كه ما در تنگناي فرهنگي قرار گرفتيم مردم به شاهنامه مستمسك شدند تا بتوانند ريشه‌هاي خودشان را پيدا كنند و بايد بگويم ميوه اين ريشه حافظ است، من به عنوان كسي كه در مشهد مي خواهم با حافظ وارد مقوله فرهنگ مردم شوم نمي توانم با شاهنامه آشنا نباشم يا بي اعتنايي كنم من به عنوان يك خراساني و كسي كه اين قدر وامدار فردوسي هستيم در تمام جلسات انجمن حافظ جلسات شاهنامه خواني را هم در كنارش داشتم و اين وظيفه است كه اين فرهنگ را بگسترانيم.
راجع به موسسه ايرانشناسي كه داريد كمي توضيح بدهيد و اساسا كار شما در اين موسسه چيست و چه اهدافي داريد؟
از سال 84 كه مسئوليت انجمن حافظ را قبول كردم پيش زمينه تشكيل موسسه ايرانشناسي كليد خورد، انجمن حافظ  يك موسسه كشوري بود و اساسنامه بازي داشت و به سفر در گوشه و كنار ايران و ترويج فرهنگ و دوستي ها خيلي بها مي داد كه همين موضوع  براي من جالب بود و بسيار دوست داشتم كه فرهنگ هاي مختلف ايران به هم پيوند بخورد و نتيجه اين بازخوردها در اختيار مردم قرار بگيرد، در همين زمان  در قالب اينجيو ايران شناسي را هم شروع كردم و  روي  جشن هاي ايراني  بيش از 15 سال است كه پژوهش مي كنم و يك فايل قوي در اين زمينه دارم – متاسفانه خيلي از اين جشن ها دارد گم مي‌شود – و بعد در قالب انجمن شروع كردم به احياي اين جشن ها و معرفي به مردم و رمز گشايي از آنها و اين كه بدانيد كه اين ها خيلي با جشن هاي سر سري فرق دارد و همه ريشه در طبيعت و فصول دارد و در جاي خودش اتفاق مي افتد و مردم را هر بيشتر به سمت طبيعت و زندگي درست تر سوق مي‌دهد، در اينجا بايد بگويم كه متاسفانه اين تحقيقات با هزينه هاي زياد براي ويراستاري و رساندن به چاپ هنوز به چاپ نرسيدند و مشكلاتي در اين زمينه وجود دارد، در حال حاضر هم موسسه ايرانشناسي نيستان گمشده را از قالب اينجيو خارج كرده و موسسه كرده‌ام و به صورت گسترده در مورد هويت و فرهنگ و زبان ايراني فعاليت مي كنم.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا