روایتی از عصبانیت هاشمی در جلسه دولت
او با اشاره به اینکه اعضای کارگزاران از جمله آقایان کرباسچی، مهاجرانی، حسین مرعشی و مرحوم نوربخش در سال ۷۴ نزد من آمدند و گفتند: «مقام معظم رهبری فرمودهاند باید نشاط انتخاباتی در کشور به وجود بیاید و شما بیایید به ما مجوز بدهید تا فعالیت کنیم».
گفته است: «من هم گفتم به سهم خودم از شما تشکر میکنم چراکه هرقدر مردم بیشتری در انتخابات شرکت کنند، افتخاری برای وزیر کشور و وزارت کشور است. شما نیز اساسنامه و مرامنامه خود را بنویسید و بیاورید تا ما بررسی کنیم».
آنها گفتند: «ما برای نوشتن اساسنامه و مرامنامه وقت نداریم و شما از اختیاراتی که دارید استفاده کنید و به ما مجوز بدهید».
من هم گفتم: «در قانون انتخابات و در هیچ ماده و تبصرهای از آن یا تبصرهای از قانون احزاب نیامده است که وزیر کشور اختیار دارد بدون اینکه یک تشکل، اساسنامه و مرامنامه تنظیم کند مجوز حزب بدهد». گفتند: «شما میتوانید». من گفتم «حال که اینطوری است اگر میتوانستم هم انجام نمیدادم. بنده چنین کارهایی را بلد نیستم».
«بشارتی» گفته است: «سپس آنها رفتند و به آیتالله هاشمیرفسنجانی که در آن زمان رئیسجمهور بود شکایت کردند. آقای رئیسجمهور هم به مرحوم حسن حبیبی، معاون اول، توصیه کردند جلسهای بگذارید و مشکل را حل کنید.
سپس مرحوم حبیبی، بنده و مؤسسان حزب کارگزاران را به دفتر خود دعوت کرد. در آن جلسه همه آقایان و مرحوم حبیبی در صدر میز نشسته بودند و بنده هم تکوتنها مثل یک «متهم» در طرف دیگر میز نشستم.
سپس آقایان شروع کردند و حرفهای قبلی خود را زدند. من هم گفتم: «زمانی مجوز خواهم داد که این آقایان اساسنامه و مرامنامهشان را بنویسند و تحویل دهند. تقریبا ۸۰ درصد وزرا و معاونان رئیسجمهور موافق آنها بودند.
من نیز به حول و قوه الهی یکتنه ایستادم و هرچه گفتند، من گفتم: «بنده فردی قانونمند هستم و بهخاطر هیچکسی خلاف قانون نخواهم کرد و تا اساسنامه و مرامنامه نباشد، اجازه فعالیت نخواهم داد». «بشارتی» گفته است: «در همین هنگام بود که آیتالله هاشمیرفسنجانی عصبانی شد و گفت:آقای وزیر کشور شما اشتباه میکنید!
شما میگویید به هیچ تشکلی بدون اساسنامه و مرامنامه اجازه فعالیت نمیدهم اما جامعه روحانیت مبارز یک تشکل فعالی است که اساسنامه هم ندارد».سپس بلندگو را خاموش و جلسه را ترک کرد.
بعد از خروج آقای هاشمی، تشنج و سروصدا بهوجود آمد، همه عصبانی شدند و چشمهایشان یک کاسه خون بود. همه روی ما زوم کرده بودند و به ما چشمغره میرفتند. اینقدر فضا مسموم شده بود که آقایان ولایتی و میرسلیم جرئت نکردند از من حمایت کنند… یک اتاقی کنار اتاق جلسه دولت بود که سه، چهارتا خط تلفن آزاد و دو، سهتا پارچ آب یخ داشت.
من رفتم توی اتاق و در را قفل کردم، یک لیوان آب خوردم تا آرامشی در من ایجاد شود. پس از نیمساعتی که قدم زدم، با آیتالله هاشمیرفسنجانی تماس گرفتم و گفتم: «از اینکه شما را عصبانی کردم معذرتخواهی میکنم و شما هم برابر قانون اساسی حق دارید وزیری که نمیخواهی را عزل کنی.
مرا عزل کن چراکه بنده تا وزیر کشور باشم، اجازه فعالیت به کارگزاران را نخواهم داد». آیتالله هاشمیرفسنجانی گفت: «آنها هر حرفی میزنند بیخود میگویند، شما از رهبران انقلاب هستید و من هم بیجهت عصبانی شدم. بنده جبران میکنم و شما هم روی مواضع خود بایستید و بههیچوجه کوتاه نیایید».
«بشارتی» در ادامه گفته است: «بنابراین کسی بنده را از دولت بیرون نکرد. همین آقای هاشمیرفسنجانی از آقای غفوریفرد عصبانی شد و از هیأت دولت بیرونش کرد و حکمش را هم لغو کرد، غفوریفرد هم هرگز به دولت نیامد».
او درباره نگاه «هاشمی» به حجاب هم گفته است: «من در مجلس اول عضو هیأترئیسه و مسئول امنیت کشور بودم. بخشنامه کردم که مثلا خانمها باید با حجاب در انظار حضور داشته باشند. آقای هاشمی بخشنامه را دیدند و گفتند آقای بشارتی اینها قبل از انقلاب بیحجاب بودند بعد شما گفتید با چادر بیایند؟ اینها اگر با روسری هم آمدند شما قبول کنید.
آقای هاشمی دموکرات بود و مثلا میگفت: «نگذارید علیه نهضت آزادی جو ایجاد شود. زیرا زمانی یک گروهی از قم آمدند و با طبل و شیپور علیه بازرگان در قسمت میهمانان مجلس تبلیغ میکردند. ضمن اینکه ایشان نقش بسیار زیادی در عزل بنیصدر داشت ولی درعینحال با دکتر عزتالله سحابی، ابراهیم یزدی و صباغیان مماشات داشت».