سلفی؛بدنهای تسخیرشده توسط ژست ها
ولی نکته ای که نباید ما را بفریبد این است ،سوژه ها در جلوی آینه یا لنز دوربینشان وقتی با نگاه های خیره شان قصد دارند تا لحظه ای را ثبت کنند و ژست و ادایی را فی البداهه(و یهویی)به خود میگیرند در همین لحظه تبدیل به ابژه ای برای نگاه دیگری میشوند.
این نگاه خیره اعتراف به این جمله ی لکانی است : موجوداتی هستیم که همواره از پیش در معرضِ دیده شدنیم. لکان بین چشم و نگاه تفاوت قائل بود .هرچند چشم در نزد سوژه قرار دارد ولیکن نگاه در نزد دیگری است .به عبارتی عکس های سلفی این موضوع را به روشنی بیان میکنند ، که چشمی که به لنز دوربین نگاه میکند در نزد سوژه است ولی دیدن در جای دیگری است .
همه چیز در سلفی اینگونه خلاصه میشود که ، چه طور رفتار کنیم و ژستی بر بدن خود بگیریم که نگاه خیره از پیش موجود را تحت تاثیر قرار بدهیم .چیزی که تعلیق شده است آگاهی سوژه های مسخ شده و خیره به دوربین است . این آگاهی و نگاه خیره به دیگری واگذار شده اند و آگاهی من به صورتی کامالا واکنشی نسبت به نگاه دیگری قرار دارد .این همان شکافی است که بین چشم و نگاه وجود دارد ، ماهیت این شکاف همانند ابژه a است .
نگاهی که همواره از پیش موجود است و فانتزی سوژه حول این نگاه شکل گرفته ، اینکه این نگاه از من چه میخواهد و چگونه میتوانم تحت تاثیر قرارش بدهم . میشل فوکو بدن را نه به عنوان عاملیت های مستقل بلکه سطحی برای بازتاب اشکال و نشانه ها میدید . در سیاست زیستی امروزی بدن ها جوالنگاه نشانه ها هستند .تفاوتی که قدرت زیستی مدرن با سنتی دارد در همین جا است که امروزه خود سوژه ها هستند که آزادانه این قدرت و نشانه ها را بر بدن خویش می پذیرند .
قدرت زیستی مدرن شبیه نگاه از پیش موجود لکانی است .نگاهی که تا زمانی وجود دارد که از طریق یک بدن و حالتی که بدن به خود گرفته بازشناسی شود . همچنین فانتزی های حاصل از رضایت شخصی نیز امروزه از طریق نگاه خیره بر بدن شکل میگیرد . بر بدن ها سرمایه گذاری میشود تا در نهایت آن نگاه و فانتزی را برقرار کنند و بدین ترتیب نگاه بازتولید میشود .
سارتر نیز ادعا میکرد ما دیگری را شکل نمیدهیم بلکه مالقات میکنیم ، حضور دیگری برای ما از طریق دیدن و دیده شدن حس میشود. سارتر این نگاه برآمده از دیگری را نگاهی منفی میدانست نگاهی که همراه با شرم و تنگنا است (دیگری جهنم است) ولی لکان مراقب است تا اولاً مواجهه با دیگری را به دیدار صرف محدود نکند و همچنین این نگاه نه تنها شرم را بلکه صورت های خیالی و فانتزیک دیگر را نیز سبب میشود .سارتر دیگری را عاملیتی معرفی می کرد که دنیای مرا تسخیر میکند .
به عبارتی میتوان افراد حاضر در یک عکس سلفی را تسخیرشدگانی قلمداد کرد که با انتخاب خود ، تبدیل به ابژه ی کنترل دیگری شده اند . به طوری که آن فردی که مرا می بیند، باعث می شود که باشم، من همان هستم که او می بیند . من از طریق دیگری شرمگین یا به تقریر فوکویی که نگاه مثبت دارد من از طریق دیگری از خود رضایت کسب میکنم و یا به تعبیر لکان من همواره از سمت دیگری در معرض دیده شدن هستم . نگاه و میل دیگری تار و پود فانتزی من را (اعم از شرم سارتری و رضایت فوکویی ) میسازد.
رضا احمدی وند