فید

خرید قولنامه‌ ای دختر یک ساله در مشهد!

هنوز چشمان دخترک معصوم درانتظار یافتن پدر و مادر واقعی اش اشک بار است. دختر کوچکی که 2سال قبل تصویرش در قاب دوربین خبرنگار ما نقش بست تا شاید او نیز آغوش گرم پدر ومهر مادر را حس کند، اما با گذشت چندین ماه از این ماجرا ،هنوز چشمان مهلا به در شیرخوارگاه حضرت علی اصغر (ع) مشهد خیره مانده است شاید روزی خبری خوش، غبار از چهره غمگین او برگیرد.

سیزدهم دی سال 1392 به نیمه شب نزدیک می‌شد که تلفن پلیس 110 مشهد به صدا درآمد و فرد ناشناسی از نگهداری غیرقانونی دختری خردسال در منطقه همت آباد خبر داد.

دقایقی بعد، گروهی از ماموران کلانتری خواجه ربیع مشهد با صدور دستوری از سوی قاضی علی اکبر صفائیان (قاضی وقت شعبه 808 دادسرای عمومی و انقلاب) و با رعایت موازین شرعی و قانونی وارد منزل مذکور شدند اظهارات ضد و نقیض ساکنان منزل کافی بود تا ماموران انتظامی، مهلای 3ساله را به کلانتری منتقل کنند.

هنوز ساعتی از این ماجرا نگذشته بود که خودروی امدادی 123 مرکز بهزیستی، مقابل کلانتری توقف کرد و «مهلا» با دستور قضایی به شیرخوارگاه حضرت علی اصغر(ع) انتقال یافت. بدین ترتیب تحقیقات گسترده پلیسی کارآگاهان اداره جنایی برای روشن شدن زوایای تاریک پرونده مهلا آغاز شد. کارآگاهان در اولین مرحله از بررسی‌های اطلاعاتی و پلیسی خود، 3 متهم را در این باره بازداشت کردند.

پس از درج تصویر مهلا چندین خانواده که مدعی بودند مهلا دختر آنان است به دستگاه قضایی مراجعه کردند، اما آزمایش‌های ژنتیکی خلاف ادعای آن‌ها را به اثبات رساند و بدین ترتیب مرد 51 ساله‌ای که از دختر مذکور نگهداری می‌کرد دوباره مورد بازجویی‌های فنی قرار گرفت، او در آخرین اظهارات خود گفت: با گذشت حدود 30سال از ازدواج من و همسرم، هیچ وقت صاحب فرزندی نشدیم من که می‌دانستم این موضوع همسرم را رنج می‌دهد درصدد راهی برآمدم تا دختری را به فرزندی قبول کنم.

در همین اثنا به واسطه یکی از متهمان دستگیر شده، با مردی آشنا شدم که مدعی بود می‌تواند دختر خردسالی را برای فرزندخواندگی به من بدهد آن روز که او «مهلا» را نزد ما آورد؛ مهلا بین 8 تا 12ماه سن داشت و در حضور فرد دیگری که شاهد این ماجرا بود (یکی دیگر از متهمان) او را به مبلغ 800 هزار تومان و به صورت قولنامه‌ای خریدم.

این مرد برای اثبات ادعایش قولنامه مذکور را نیز به کارآگاهان ارائه داد و افزود: آن‌ها مهلا را «ستایش» صدا می‌زدند، اما من نام «مهلا» را برای او انتخاب کردم و این دختر کوچک نزد ما ماند تا این که همسرم به دلیل بیماری فوت کرد. هنوز 2 روز بیشتر از مرگ همسرم نگذشته بود که ماموران انتظامی در جریان ماجرا قرار گرفتند و «مهلا» را به مرکز بهزیستی منتقل کردند.

شایان ذکر است این دختر که هم اکنون حدود 5سال دارد همچنان در آرزوی دیدار پدر و مادر واقعی اش لحظه شماری می‌کند شاید که… تلاش کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم جنایی درحالی برای یافتن مردی که «مهلا» را فروخته است ادامه دارد که آن مرد متواری شده است و پلیس در جست وجوی وی، پیگیری این پرونده را همچنان در دستور کار دارد.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا