2 کشته و 12 زخمی در جلسه تصویب برجام!
احسان ابراهيمي
19 مهر 94
ساعت 11:59 صبح
نشستهام جلوی مجلس ودارم از رادیو مذاکرات برجام را گوش میکنم و قاه قاه میخندم. باز علی آقای لاریجانیدر کسوت یک ناظم نمونه شروع کرد آرام کردن نمایندگان: «نبویان! بشین سر جات. کوچکزادهداد نزن. زاکانی! تخته این طرفه! حمید! حمیددددد! گوششو ول کن! توام یقهاش رو ول کن اخراجتون میکنم ها! کریمی قدوسی! MP3 انصاری رو پس بده! بابا NPT یه چیزدیگه ست! یهدونه برات میخرم! آقای محترم مجلس! مگه جای بالانس زدنه؟! مگهدکتر صحبت نمیکنن؟ آقایون چشمتون به تخته باشه! زاهدی عکس نگیر! بهرام! ئه ئه! بهرام مگه با تو نیستم میگم فحش نده؟ زشته! غلط میکنی چیه؟ آدم با بزرگترش اینطوری حرف میزنه؟! نبویان، اصلا تو این جلو چی کار میکنی؟ بذرپاش! اون توپ رو برادر بیاردفتر! رسایی! باز تو پلاکارددرست کردی؟ مجلس جای این کاراست؟ آقای محترم صندلی منو نکش افتادم! برو بشین. بذرپاش! اوندکمه لامصبو اینقدر فشار نده! آقامحمدی! یه باردیگه حرف بد بزنی میکروفونت رو قطع میکنم. کارخانهای!دکتر مگه صحبت نمیکنه؟ آقا جان موشک برای چی پرت میکنی؟ عارفی! وسط صحن ندو! صد بار مگه نگفتم توی صحن خیار و پرتقال نخورید بو همه جا رو برمیداره؟! عباسزاده! عباسزاده مهریزی!دستت بهدکتر صالحی بخوره از جلسه اخراجت میکنم. برو بشین روی صندلیت!» این وضع مجلس ما بود امروز(ديروز)!دکتر صالحی کم مانده بود گریه کند. از یک طرفدلم برایش میسوخت، از یک طرف خندهام گرفته بود. این بندگان خدادیگر نمیدانند باید چه کار کنند که برجام تصویب نشود. نگران سلامتیشان هستم خدای ناکرده سکتهای چیزی نکنند! البته حقدارند. آسمان برای آنها تپیده. اصلا نمیتوانند ببینند ایران بادنیا روابطی مبتنی بر احترام برقرار کرده. برایشان سخت استدیدن این شرایط.
پسرک خاطرهنویس با ذوق مرا نگاه میکرد و میخندید. پرسیدم: «چرا اینطوری نگاه میکنی؟» گفت: «دکتر! جاداره همین جا به محضر ملت بزرگ ایران اعلام کنم که به جان عزیزانم سخنرانیهای شما رو من نمینویسم ها!» با تعجب پرسیدم: «چطور مگه؟» گفت: «آخه همه اون چیزهایی که من از زبون شما مینوشتم ودوستداشتم اینطوری حرف بزنید رو الاندارید به کار میبرید! با تندروها و کاسبها خیلی خوبدارید صحبت میکنید. مدتهاست میگم نحوهدرست مقابله با اونها همینه.» خندیدم. خواستم چیزی بگویم که آقای صالحی از مجلس خارج شد. عینکش شکسته بود. کتش پاره شده بود. یک طرف پیراهنش زده بود بیرون. صورتش خاکی بود. موهایش به هم ریخته بود و لنگان لنگان سمت من میآمد. نمیدانستم نگران باشم یا بخندم، که خودش حال مرادید و زد زیر خنده. گفت: «آقا ردیفه. تصویب شد. بریم خونه.» گفتم: «چرا اینطوری شدی؟!» گفت: «چیزی نیست. یه نشست فنی با نمایندگانداشتیم. از یه جایی به بعددیدن نشست فایده نداره، سرِ پا مذاکرات رو ادامهدادیم!» مجید انصاری و پیرموذن با سرعت از مجلس خارج شدند ودویدند سمت ما. فریاد زدند: «صالحی! صالحی! فرار کن!» گفتم: «چی شده؟!» انصاری فریاد زد: «ظریف رو خفت کردن. الاندارن میان سراغ صالحی!» صالحی خندید و گفت: «نه بابا شوخی میکنن.» جا خوردم، ازشان پرسیدم: «کیداره میاد؟» پیرموذندر گوشم نام کسی را گفت. رنگ از رخسارم پرید. به صالحی کهداشت میخندید گفتم: «علی اکبر! این کلید انباری خونه ماست! برو اونجا مخفی شو تا آبها از آسیاب بیفته!» صالحی خندید و گفت: «ول کنیددكتر این حرفها چیه.» گفتم: «علیاکبر اون اسمی که پیرموذن به من گفت شوخی ندارهها! واقعا به تهدیدش عمل میکنه!» آقای لاریجانیدوید و آمد سمت ما. پرسید: «شما خوبید؟ چیزیتون نشده؟» گفتم: «علی آقا این چه وضعیه؟ خب بچههاتون رو جمع کن! من، وزیر و رئیس رو سالم تحویل شمادادم، سالم هم تحویل میگیرم.» لاریجانی با کلافگی گفت: «صد بار گفتم یه فیلی باستری چیزی واسه مجلس تصویب کنیم. فیلی باستر ندارن مجبور میشن فیزیکی وارد عمل شندیگه!»
وقایعنگار 19 مهر 94:
1. کلیات طرح حاوی اقدامات تأمینی برای اجرای برجام تصویب شد. این یعنی برجامدر مجلس به تصویب رسیده است.
2. مجید انصاری: «ظریف و صالحیدر مجلس تهدید به مرگ شدند!»
3. پیرموذن: «ر.ح صالحی رادر صورت تصویب برجام تهدید به مرگ کرد!»
4. روحانی: «در این شرایط برای تندروها آسمان تپیده! شرایط سختی است که ببینند ایران روابط احترام آمیز با جهاندارد!»
179/