چه کسی نگذاشت فردین به سینما برگردد؟!
فاطمه پاقلعه نژاد: این روزها هم با همین نام، تئاتر «غرب واقعی» را به روی صحنه دارد.
جمیله فردین؛ تنها خواهر محمد علی فردین سوپراستار سال های دور سینمای کشورمان، شنبه شب در هیاهوی عوامل صحنه تئاتر غرب واقعی قبل از شروع اکران ویژه هنرمندان با روی باز پذیرای مان شد و به سوالات مان پاسخ داد.
در این میان، هر جا از نامهربانی هایی که در حق برادر صورت گرفته بود حرف می زد، بغض می کرد. آنجا که از خوبی ها و مهربانی و مرام منحصر به فردش صحبت می کرد، برقی از شادی و افتخار در چشمانش می درخشید.
جمیله فردین از چه زمانی به دنیای هنر وارد شد؟
– اولین کار من با آقای محمد متوسلانی به اسم «جستجوگر» بود. بعد از آن چند کار با کارگردان های مختلف داشتم و بعد سریال «کیف انگلیسی» را با آقای ضیاءالدین دری کاری کردم که آن کار را هم خیلی دوست دارم. قبل از آن کارهای دیگری به من پیشنهاد می شد که وقتی با زنده یاد فردین در میان می گذاشتم.
ایشان هیچ وقت نظرش را تحمیل نمی کرد و می گفت نظر خودت مهم است اما زمانی که سناریوی آقای سید ضیاءالدین دری را پیش فردین بردم، گفت نویسنده چه کپی است؟ گفتم آقای دری، گفت مرد بسیار درست و با اخلاقی است و برای اولین بار نظرش را ابراز کرد و گفت من به ایشان خیلی اعتماد و اعتقاد دارم و اگر خودت دوست داری کار کن. من هم با دلگرمی بیشتری این کار را قبول کردم و کار کردم. بعد از این سریال شش سال برای تلویزیون کار نکردم، برای اینکه شاید بهتر باشد بگویم نمی گذاشتند کار کنم.
یعنی پیشنهاد کار داشتید؟
– بله سناریو می آمد ولی زمانی که قرار بود کار شروع شود به یک صورتی بهانه گیری می کردند. حالات چه کسی و به چه نحوی این کار را می کرد، نمی دانم ولی این اتفاق می افتاد. البته حدس می زنم چه کسی این موش دوانی ها را می کرد اما نمی خواهم اسم ببرم. امیدوارم خدا به راه راست هدایتش کند.
بعد از این مدت که در نهایت حدود هشت سال طول کشید، با آقای مهرجویی یک کار سینمایی به نام «تهران تهران» داشتم. بعد از آن هم خانم محمدی فر همسر آقای مهرجویی به من زنگ زدند و پرسیدند کار تئاتر می کنی، گفتم با کمال میل. بعد استاد کتاب نمایشنامه غرب واقعی را نوشتند و از اواخر فروردین امسال شروع کردیم و تا الان دو هفته از اجرای مان می گذرد.
شما بعد از انقلاب وارد سینما شدید؟
– بله.
چرا قبل از آن وارد نشدید؟
– فردین زیاد موافق نبود.
به چه دلیل؟
– فضای سینما را می شناخت. من هم سرگرم بزرگ کردن بچه ها و خانه داری و درس و دانشگاه شان بودم.
شما بعد از انقلاب با نام خانوادگی همسرتان وارد کار هنری شدید؛ این مسئله به خاطر محدودیت هایی بود که اسم فردین داشت؟
– نه، کسی به من نگفت نام فردین ممنوع است ولی من خودم معتقد بودم فردین برای اسمش خیلی زحمت کشیده و شاید من آن توانایی لازم را نداشته باشم که بتوانم این اسم را حفظ کنم. برای همین با نام همسرم وارد شدم و اولین بار در فیلم تهران تهران از خام خانوادگی خودم استفاده کردم و این تئاتر هم دومین بار است که با نام خودم کار می کنم.
چه شد که با تئاتر شروع کردید؟
– من پیشنهاد آقای مهرجویی را برای کار تهران تهران داشتم و بعد هم باز با پیشنهاد ایشان به تئاتر آمدم. من از طریق کارهایشان با ایشان آشنا بودم و بعد سر کار تهران تهران خودشان را دیدم و بعد این ارتباط با همسر ایشان و خودشان بیشتر شد تا الان که این کار را با هم داریم.
پسر شما هم بازیگر است.
– بله؛ سام نوری، کار سینمایی نهنگ عنبر را به تازگی داشت که خیلی هم من آن کار را دوست دارم. قبلا هم با آقای مهران مدیری کار می کرد.
آقای فردین به خاطر سابقه هنری که داشتند بعد از انقلاب نتوانستند کار کنند.
– ایشان خیلی دوست داشتند که کار کنند ولی به هر حال این جمله خودش است که می گفت وقتی من نمی توانم بازی کنم مثل این است که پرواز را از یک پرنده بگیرند و خیلی از این بابت غمگین بود.
برای برگشت به کال تلاش می کردند؟
– خیلی تلاش می کرد ولی همه درها بسته بود.
احمد نجفی در یک گفتگو گفتند از یکی از علما برای بازی فردین در یک فیلمنامه، نامه گرفته اند ولی یکی از مسئولان سینمایی خودمان که الان خیلی روشنفکر است، نامه را پاره کرده.
– بله همینطور است.
شما می دانید چه کسی است؟
– من هم شنیده ام؛ حدس شما چیست؟
شاید آقای مخملباف.
– درست است. من خودم ندیده ام ولی از چندین نفر شنیده ام که ایشان این کار را کرده و بارها و بارها هم این مسئله را شنیده ام. البته با شناختی که از آقای مخملباف دارم، عجیب به نظر می رسد که این کار را کرده باشد اما همه متفق القول می گویند که او این کار را کرده. من خودم ندیده ام و نمی توانم بگویم ولی این حرف را همه قبول دارند. البته این را هم بگویم ایشان تنها هم نبود. کسان دیگری هم بودند که با بازگشت فردین به سینما مخالفت می کردند. یک کارهایی که واقعا وقتی یادش می افتم غمگین می شوم که چرا یک چنین تفکری باید باشد. چون هر کس یک حرفه و شغلی دارد، نمی شود که آدم ها را به خاطر تفکرشان ممنوع الکار یا ممنوع التصویر کرد.
می توانید این افراد دیگر را هم نام ببرید؟
– یکی دو نفر از آنها از دنیا رفته اند که چون نمی خواهم پشت سر مرده حرف بزنم اسم شان را نمی گویم. البته هیچ وقت هم نتوانسته ام آنها را ببخشم.
خود زنده یاد فردین آنها را بخشیدند؟
– فردین خیلی گذشتش زیاد بود و مثل من نبود. اصلا کینه نداشت. او از بخشندگی به ایثار رسیده بود.
یکسری از هنرپیشه های قبل از انقلاب به کار برگشتند ولی ایشان برنگشت؛ راجع به این مسئله نظری نداشت؟
– دیگران شاید فیلم های نامناسب هم بازی کرده اند ولی فردین حتی یک فیلم نامناسب هم ندارد. آنها باید می رفتند و عذرخواهی می کردند ولی فردین کار بدی نکرده بود.
سوال همین است که چرا ایشان نتوانست برگردد؟
– چی بگم؟
از مسئولان سینمایی تا زمانی که ایشان زنده بودند کسی به فکر بود یا با ایشان ارتباطی داشت؟
– آنها با فردین در ارتباط بودند ولی به این صورت که رسانه ای شود یا صدای آنها به گوش دیگران برسد نه؛ اما به خانه اش زنگ می زدند، می آمدند و می رفتند.
چه کسانی بودند؟
– اسامی را بعدا می گویم.
یک مسائلی مثل پاکت هایی که ایشان ماهانه به فقرا می دادند، در مورد زنده یاد فردین گفته می شود.
– بله. ایشان آن زمانی که این کارها مرسوم نبود چهل بچه را سرپرستی می کرد. فردین از بدو تولد این بچه ها را سرپرستی کرد و همه مخارج شان از دارو، درمان، تحصیل، تغذیه، پوشاک و … را می پرداخت و خصوصا روی تحصیل آنها بسیار حساس بود. بعضی های شان تا مقطع دکترا هم رفته اند.
بچه ها خودشان می دانستند فردین پدر معنوی آنهاست؟
– بله، فردین هر ماه به آنها سر می زد. او پدر معنوی چهل پسر، از زمانی که کوچک بودند تا زمانی که از بهترین دانشگاه ها فارغ التحصیل شدند، بود. فردین با همراهی آقای رضا عبدی که دوبلور رادیو هستند این کار را می کردند. رضا عبدی بهتر می تواند در این مورد برای تان توضیح بدهد.
ایشان در زمانی که کار نمی کردند سینمای ایران را پیگیری می کردند؟
– بله. یادم است درباره بعضی از فیلم ها نظر خوبی نداشت. می گفت در هر خانواده ای ممکن است یک زمانی بی پولی باشد و این اجتناب ناپذیر است. من اگر بیایم از حلبی آباد فیلم بگیرم و برای خارج از کشور بفرستم مثل این است که از خانواده ام موقع بی پولی یا دعوا فیلم بگیرم یا بروم به مردم بگویم. فردین می گفت نباید آبروی مملکت مان را با فیلم هایی که می سازیم ببریم.
فیلم خاصی مد نظرش بود؟
– بله ولی نمی توانم نام ببرم. فیلم هایی که می رفت و جایزه می گرفت. هر کسی به این فیلم ها جایزه می دهد، معلوم است وقتی من از راز خانواده و مملکتم پرده برمی دارم، دیگران خوش شان می آید. همه جای دنیا فقیر، بی خانمان، بی پول و بی سواد وجود دارد ولی آنها نمی آیند فیلم بگیرند و همه جای دنیا نشان بدهند. در حقیقت به قول مادربزرگ هایمان آبروداری می کنند.
هیچ فیلمی بود که بگوید این فیلم خیلی خوب است؟
– فیلم را یادم نمی آید ولی یادم است یک روز تئاتر دندون طلا کار آقای میرباقری را دیدیم، خیلی خوشش آمده بود. یک بار هم به دیدن تئاتر آقای فراهانی به اسم گل و قداره رفتیم که از آن هم خیلی خوشش آمده بود. خیلی آقای فراهانی را تایید می کردند و کارشان را دوست داشتند. ولی در مورد فیلم ها باید یک کم فکر کنم تا یادم بیاید.
اصلا پیگیر فیلم و سینمای ایران و جهان بودند؟
– بله خیلی؛ چون حرفه اش بود و علاقه داشت، همه را پیگیری می کرد و می دید. به قول فرنگی ها خیلی آپ تو دیت و به روز بود. اخبار، فیلم، سینما و تئاتر، همه را بررسی می کرد.
زنده یاد فردین چند فرزند داشتند؟
– چهار فرزند، دو پسر و دو دختر داشتند که متاسفانه بعد از رفتن فردین، یکی از پسرهایش به نام سعید از اینکه پدر و مادرش از دست رفتند، خیلی غصه خورد و می گفت از وقتی آنها رفته اند من هم مرده ام و انگار روح ندارم و یک مرده متحرک هستم؛ بعد هم زیاد نماند.
از فرزندان شان کسی وارد سینما نشد؟
– نه، هیچ کدام ولی حنا فردین، نوه فردین کارگردانی می خواند. محمد علی فردین هم به سینما علاقمند است و حالا ببینیم بزرگتر شود، چه می شود.
زنده یاد فردین این چند سال آخر از چه طریق امورات می گذراندند؟
– اول یک فرش فروشی داشتند، بعد هم یک بخشی از فرش فروشی را از او گرفتند و ایشان هم آنجا را تبدیل به قنادی کرد و در همان قنادی بود.
تهران بودند؟
– بله؛ در میدان ونک.
مردم قنادی ایشان را می شناختند؟
– بله؛ به آنجا می رفتند و با ایشان صحبت می کردند. بعد از اینکه فردین رفت ما آنجا یک دفتر به قطر دو سه سانتیمتر پیدا کردیم که از خانواده هایی که محروم بودند نگهداری می کرد. ایشان همیشه غمگین بود که چرا نمی تواند خودش مثل قبل کمک کند اما از رفقای ثروتمندش برای اینها کمک می گرفت و آنها هم توجه می کردند.
پس صحبت هایی که در مورد ایشان می گویند، واقعیت دارد.
– فردین روح بلندی داشت و همانطور که گفتم از گذشت درباره مردم به ایثار رسیده بود.
این روح بزرگ از کجا نشأت گرفته بود؟ ایشان کشتی گیر هم بودند. این مرام پهلوانی از آنجا بود؟
– بله، فردین قهرمان بود. البته پدرم هم همینطور بود. نمی دانم الان شما آقای اصغر بیچاره عکاس قدیمی را می شناسید یا خیر. ایشان رفیق پدر من بود و درباره پدرم می گوید آن زمان که جوان بودیم خانواده های بی بضاعت را شناسایی می کرد و یک عبا روی سرش می انداخت و مواد غذایی در این خانه ها می برد و زنگ را می زد و پشت در می گذاشت و می رفت.
یعنی این روحیه را از پدر به ارث برده بودند.
– خودش هم داشت. یکی از خاطراتی که خاله ام از فردین برای من تعریف کرد این بود که می گفت یک روز محمد از خانه بیرون رفت که به مدرسه برود، بعد از چند دقیقه برگشت دیدیم پیراهن تنش نیست. گفتیم پیراهنت کو، گفت یک پیرمرد را دیدم که سر کوچه نشسته بود یک توت روی زمین افتاده بود داشت خاک آن توت را می تکاند که بخورد، من گفتم این را نخور. بعد پیراهنم را درآوردم و رفتم بالای درخت توت، پیراهنم را پر توت کردم و به آن پیرمرد دادم. حالا هم آمده ام یک پیراهن دیگر بپوشم و به مدرسه بروم. خاله ام می گفت ما به او گفتیم اقلا پیراهنت را نمی دادی. فردین گفت توت ها را چطور می برد؟ از بچگی که مدرسه می رفت این روحیه را داشت.
شما از کی احساس کردید که خواهر یک سوپراستار سینما هستید؟
– فردین از زمانی که کوچک بود، برای من سوپراستار بود. او همیشه من را برای دیدن فیلم های چارلی چاپلین و فیلم های مورد علاقه ام می برد یا مثلا همیشه من را به دیدن اجرای خواننده هایی که من دوست داشتم می برد، برای همین همیشه یک خاطره بزرگ و عجیب و غریب و یک فرم خاصی از فردین در ذهنم شکل گرفته بود.
شما خواهر کوچکتر هستید؟
– بله، من تنها خواهر فردین هستم.
بعد از اینکه ایشان سوپراستار شد با هم بیرون می رفتید؟
– بله، همیشه و آنقدر جمعیت دورش جمع می شدند که ما نمی توانستیم او را ببینیم.
مردم به خاطر آن نقش هایی که بازی کرده بود دوستش داشتند یا به خاطر شخصیت خودش؟
– من فکر می کنم مردم ما خیلی باهوش هستند و متوجه می شوند چه کسی ادا درمی آورد و چه کسی خودش است. این را مردم ما تشخیص داده بودند که فردین هر چه انجام می دهد همان چیزی است که در فکر و روحیه و اخلاق خودش هم هست. مطمئن باشید اگر غیر از این بود بلافاصله مردم متوجه می شدند.
فکر می کنید نکته جالبی درباره فردین هست که مردم نمی دانند؟
– مردم آنقدر فردین را دوست دارند که فکر می کنم همه چیز را درباره ایشان بدانند ولی شاید این برای شان جالب باشد که فردین علاوه بر اینکه یک هنرمند بسیار توانا، یک برادر بسیار مهربان، یک همسر گل برای خانم مهری فردین، پدری خیلی با احساس و وظیفه شناس و دوست خیلی خوبی بود، یک آدم خیلی فنی هم بود. مثلا آن زمان که مثل الان دوربین های دیجیتال نبود و دوربین های نگاتیو و پوزیتیو و 35 و 75 بود، وقتی این دوربین ها خراب می شد، فردین خودش اینها را باز می کرد، درست می کرد و سریع می بست و شروع به کار می کرد.
بعد از این کار تئاتر برنامه ای دارید؟
– آقای مهرجویی گفته اند این کار ادامه خواهد داشت. باید ببینیم تا چه زمانی ادامه دارد. البته در ماه محرم تعطیل می شود و بعد از آن احتمالا باز ادامه پیدا می کند.
179/