او معتقد است اگر نوروزي كشتيگير ميشد بازهم قهرمان ميشد چون ژن قهرماني داشت. گفتوگوي ناظري را ميخوانيد:
هادي چطور كشتي را آغاز كرد؟
در سال 1376 از قائمشهر به كپورچال آمدم، بعد از يكسال يك پسر مو فرفري با برادرش آمد و گفت ما از كپورچال ميآييم. ما آنها را ثبت نام كرديم،هادي 13 ساله بود، سال بعدش در مسابقات قهرماني استان در گروه سني نونهالان دوم شدند و در سال بعدش در ليگ استان در 54 و 58 كيلو كشتي گرفت. به عنوان يك كشتيگير مستعد به تيم ملي برديمش و يادم نيست چهارم يا پنجم شد. بعد از آن قرار بود به تيم ملي برود و به دليل بيمارياي كه در آسياي شرقي شايع شده بود اردوي تيم ملي منتفي شد. مدتي ازهادي خبري نبود و من فكر كردم او به واسطه شكستي كه خورده از كشتي زده شده است كه يك روز برادرش به تمرين آمد و گفت اگر اجازه بدهيدهادي پيگير فوتبالش شود.
به همين سادگي او به سمت فوتبال رفت؟
گفتم به خودش بگوييد بيايد، خودش آمد و گفت ميخواهم بروم فوتبال بازي كنم.
يعني قبل از كشتي فوتبال بازي نميكرد؟
قبل از آن هم هفته يك بار غيبت داشت و ميرفت فوتبال بازي ميكرد. ايشان و چند نفر از دوستانش درحاليكه كشتيگيرهاي خوبي بودند در فوتبال هم استعداد داشتند. يك روز رامشگر پيام داد و از من خواست تا اجازه بدهمهادي فوتباليست شود. من هم اين علاقه را كه ديدم اجازه دادم برود. بعد از كشتي هم يك رابطه خوبي باهم داشتيم، من هميشه به او افتخار ميكردم و خيلي خوشحال بودم كه او فوتبال را انتخاب كرده است. گرچه اگر كشتيگير هم بود به نظرم موفق ميشد چون ژن قهرماني را داشت.
خاطرهاي از او نداريد؟
يادم ميآيد يك شب هم كه خانهشان بودم، بحث استارتهاي ورزشي پيش آمد و او گفت كه علي دايي همه اصول حرفهاي را يادش داده است. خيلي دوست داشتم كههادي در جشن تولد پسرش يا جشن قبولي دانشگاهش حضور داشته باشد. هنوز هم نپذيرفتم كههادي فوت كرده است، يك روز بههادي گفتم تو كاپيتان تيم بزرگي شدي و بايد عميقتر فكر كني. گفت سخت است ولي قبول كردم كه كاپيتان باشم. ماخوذ به حيا بودن و مسائل رفتاري باعث شد كه تماشاگران با او بسازند.
جالب اينجاست كه استقلاليها همهادي را دوست دارند.
اينكه استقلاليها هم او را قبول دارند به خاطر اين است كههادي خيلي فروتن بود. اميدوارم خداوند روحهادي را با شهداي كربلا محشور كند. يقين كنيد كه او از خاطر مردم نميرود. مردم تختي را فراموش نكردند،هادي را هم فراموش نخواهند كرد.
با توجه به اينكه شما از كودكي او را ميشناختيد، از آن دوره برايمان بگوييد.
هادي بچه كم حرف و شيطوني بود، انرژي بچه بودنش را داشت و ادب و فهم و شعورش را پنهان نميكرد، وارد ناهنجاري نميشد. ايشان هيچوقت بداخلاقي نميكرد. يك بار من از چالوس بر ميگشتم و تيممان باخته بود من به همه تشر زدم ولي به او هيچ چيزي نگفتم، چون كاري نميكرد كه به او تشر بزنيم.
179/