فید

رخنه احمدی‌نژادی‌ها در روابط‌عمومی‌های دولت!

سارا علایی:  این روزها بنابر اهمیت این حرفه -فارغ از اینکه مفهوم روابط عمومی‌در ایران فاصله بسیاری با ایده‌آل‌های مطلوبش دارد- بیشتر سازمان‌ها و ارگان‌هایی که به نوعی با افکار عمومی‌سروکار دارند حتما مکانی را هم برای روابط عمومی‌در نظر می‌گیرند. این اتفاق به نوبه خود قدم مثبتی در احترام گذاشتن به افکار عمومی‌و هنر مردم‌داری است اما این همه ماجرا نیست. روابط‌عمومی‌هایی که این روزها کارشان صرفا شده نصب بنر‌های تهنیت یا تسلیت به مناسبت‌های مختلف و گشتن در میان اخبار روزنامه و خبرگزاری‌های مختلف و بایگانی کردن اخبار مربوط به سازمان مربوطه‌شان و از همه بدتر اینکه سیاست به این حوزه نیز ورود کرده و چنان آن را تحت تاثیر قرار داده که تا چندی دیگر ورابط عمومی‌ها به سیاسی‌ترین حوزه یک سازمان تبدیل خواهند شد. یکی از حرفه‌هایی که شدیدا مکمل روابط عمومی‌ها تلقی می‌شود رسانه‌ها هستند به عبارت دیگر رسانه و روابط عمومی بر هم تاثیر می گذارند و تاثیر می پذیرند این در حالی است
که متاسفانه گاهی روابط‌عمومی‌ها به جای همکاری با رسانه اتفاقا سنگ‌اندازی هم می‌کنند و رسانه‌ها نیز لاجرم نام آن سازمان را وارد لیست بایکوت خود کرده و دود این ماجرا تنها و تنها به چشم مخاطبانی می‌رود که حقشان دانستن حقیقت است. به قول همکاری رابطه بین روابط عمومی و رسانه را اغلب از دو منظر می توان
بازشناسی کرد: 1) در کنار هم: در نگاه اول می توان روابط عمومی و روزنامه نگاری
را دوشاخه از یک ریشه به نام ارتباطات دانست که به جای رقابت و ستیز
در خدمت و مکمل هم باشند هردو نهاد نیازها و منافع متقابلی دارند که با ارتباط گری
صحیح این نیازها را تامین کرده و مرتفع می کنند .2)مقابل هم :در این نگاه
روابط عمومی نقطه مقابل رسانه قرار دارند به صورتی که هر دو منافع و مصالحی دارند که با یکدیگر در تناقض است در این رقابت گاه آسیبهای فراوانی به منافع اجتماعی و ملی مردم وارد خواهد شد، چرا که یک وزارتخانه یا سازمان، واحدی مستقل از اجتماع نیست و نمی تواند باشد در این میان نقش حفاظت گری روابط عمومی از سازمان متبوع اش براین رقابت دامن می زند چرا که گاهی روابط عمومی‌ها با سرپوش گذاشتن برضعفها و سوء مدیریتها و فسادها (اخبار بد) و با توسل به شیوه‌های پنهان کاری مانع از دستیابی رسانه‌ها به اطلاعات واقعی و شکل گیری انتقاد علیه سازمان متبوع خود هستند. از سوی دیگر متاسفانه سیاسی شدن برخی روابط عمومی‌ها این روزها به مشکلی اساسی برای برخی سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها تبدیل شده است. در حالی که برای مثال وزارتخانه‌ای در دولت یازدهم عملکرد خوبی دارد اما چنبره نیروهای افراطی یا مخالف با دولت یازدهم در روابط عمومی‌این سازمان‌ها موجب دوری هرچه بیشتر رسانه‌های موافق دولت از این سازمان‌ها و مسئولانش شده است و در این میان غفلت دولت و مسئولان و وزرا در سروسامان دادن به اوضاع روابط‌عمومی‌ها که از کم اهمیت انگاشتن نقش روابط عمومی‌ها ناشی می‌شود گناهی نابخشودنی است.
شاید به اعتقاد برخی مخاطبان خودخواهی باشد که در این گزارش یک طرفه به قاضی برویم و روابط‌عمومی‌ها و عملکرشان را مورد نقد قرار دهیم اما به اعتقاد تمامی‌اهالی رسانه سنگینی بار اطلاع‌رسانی به مردم و اضطراب ناشی از سرعت و صحت انتشار اخبار این حق را به اصحاب رسانه می‌دهد که گاهی بی‌گدار به آب بزنند و یک دل سیر از روابط‌عمومی‌ها گله و شکایت کنند و چون یاد گرفته‌اند که همواره در مقابل هر اظهارنظر یا گزارشی که چاپ می‌کنند منتظر فیدبک و واکنش باشند از جوابیه و توضیح و … هیچ ترسی ندارند. اینکه تعریف روابط‌عمومی‌با آنچه عملا در کشور ما وجود دارد زمین تا آسمان متفاوت است اما باید همچون بسیاری مسائل دیگر بپذیریم که «همین است که هست» و اصلا بحثی بر سر اینکه چرا همین است و همان نیست نداریم. مسئله این است که چرا نباید «همین» را نه به نحو احسن که به نحو مطلوب انجام دهیم! اگر بپذیریم که سرعت و صحت در انتشار اخبار در رسانه‌ها دو جزء لاینفک و ناگزیر است اهالی رسانه چاره‌ای ندارد جز اینکه همه مسائل را در اولویت‌های سوم به بعد خود قرار دهند و درست اینجاست که گاهی عملکرد برخی روابط‌عمومی‌ها به طور کل دو اولویت اول شغلی اهالی رسانه را نادیده می‌گیرند و در نهایت به ضرر مخاطبان و افکار عمومی‌عمل می‌کنند. از این رو شاید بد نباشد این بار تیغه تیز نقد را به سمت نزدیک‌ترین نهاد مرتبط با رسانه‌ها نشانه رویم.
مدل اول ؛ روابط‌عمومی‌های منفعل و درخودمانده
یکی از اساسی‌ترین ایرادهایی که اهالی رسانه به برخی روابط عمومی‌ها وارد می‌کنند منفعل بودن برخی از آنهاست؛ انفعالی که در عین راکد بودن اما مانعی بزرگ سد راه اطلاع رسانی از سوی رسانه‌ها ایجاد می‌کند. برای مثال روابط عمومی‌یک وزارتخانه را در نظر بگیرید که اساسا منفعل است. حال خبرنگاری را در نظر بگیرید که قصد مصاحبه -با وزیر که تاحدودی امکان‌‌ناپذیر است- با معاونی را دارد. توامان شدن این دو موضوع می‌شود روزها و هفته‌ها و بلکه ماه‌ها نامه‌نگاری و پیگیری و در نهایت اینکه فلان معاون یا نمی‌خواهد در این باره مصاحبه کند یا فعلا فرصت ندارد و… انفعال روابط عمومی‌در این مورد زمانی بیشتر احساس می‌شود که همه بار پیگیری روی دوش خبرنگار است در حالی که طبق انتظاری که از روابط عمومی‌می‌رود، وظیفه لینک کردن مسئولان با خبرنگاران بر عهده این نهاد است. این گونه روابط عمومی‌ها زمانی بیشتر مایه عذاب خبرنگاران می‌شوند که سرعت عمل در انتشار خبری اهمیت می‌یابد در حالی که هر سازمانی که روابط عمومی‌ضعیف تری داشته باشد قطعا شکست خورده است. ویژگی بارز این روابط عمومی‌ها داشتن پرتال‌هایی ضعیف و کم‌مایه است که خبرنگار با مراجعه به آنها تنها شاهد درج اخباری مناسبتی و سوخته است. از سوی دیگر اینگونه روابط عمومی‌ها بعضا با دنیای تکنولوژی هم بیگانه‌اند زیرا این روزها که بیشتر روابط عمومی‌ها از برنامه‌هایی همچون تلگرام برای اطلاع‌رسانی و … استفاده می‌کنند این روابط عمومی‌ها کاملا در خودمانده و بسته عمل می‌کنند و کمترین ارتباط را با رسانه‌ها دارند البته تنها تا زمانی که همه چیز بر وفق مرادشان است زیرا کافی است بحرانی پیش آید آن وقت این روابط‌عمومی‌ها برای انتشار تکذیبیه و توضیح و… چنان با رسانه‌ها صمیمی‌می‌شنود که آدم می‌ماند قسم حضرت ابوالفضلشان را قبول کند یا دم خروس را. خبرنگاری در این باره می‌گفت:« چه بسیار مدیران روابط عمومی‌که حتی گوشی تلفن همراه تحت آنروید ندارند! و چه بسیار وزرا و مدیرانی که در گروه‌ها آن لاین هستند. وقتی وزیری یا مسئولی در اینستاگرام خود پاسخ برخی از ابهامات یا نقدها را می‌دهد یعنی مرگ روابط عمومی‌آن نهاد رسیده است.»
مدل دوم؛ روابط‌عمومی‌هایی با رنگ و لعاب تبعیض
این مدل شامل روابط عمومی‌هایی می‌شود که همکاری‌شان فقط شامل حال رسانه‌هایی می‌شود که بعضا با خط فکری مدیر روابط عمومی‌یا سایر کارمندان روابط عمومی‌همسو باشند برای مثال تصور کنید اعضای روابط عمومی‌یک سازمان طرفدار حزب سیاسی خاصی باشند آن وقت رسانه‌های همسو با آن سازمان می‌شوند گل سرسبد که هرگاه اراده کنند بساط مصاحبه چیده می‌شود و در نشست‌های خبری هم پیش از همه دعوت می‌شوند. از سوی دیگر رسانه‌های مخالف به عنوان شایعه‌پراکن و مزاحم تلقی می‌شوند و ترجیح داده می‌شود اصلا با آنها ارتباطی برقرار نشود.این مورد در زمان نشست‌های خبری بیشتر احساس می‌شود، زیرا یکی از بهترین فرصت‌هایی که برای خبرنگاران جهت پرسیدن سوالات خود از وزرا طلایی محسوب می‌شود نشست‌های خبری هستند؛ نشست‌هایی که در بسیاری از موارد برخی روابط‌عمومی‌ها تنها اقدام به دعوت از رسانه‌های خاصی می‌کنند و اینگونه همه راه‌ها برای تعدادی از رسانه‌ها جهت ارتباط با مسئولان قطع می‌شود. برای مثال در یک وزارتخانه که به گفته کارمندانش هنوز نیروهای روابط‌عمومی‌اش از دوران احمدی‌نژاد باقی مانده‌اند برای فراهم کردن شرایط مصاحبه آفتاب یزد با یکی از معاونان وزارتخانه پاسخی به روزنامه نمی‌دهند و در نهایت خبرنگار مجبور می‌شود مستقیما به معاون مزبور قرار مصاحبه بگذارد. نکته جالب در این موضوع تاکید رئیس دفتر معاون مزبور بر مخفی نگه داشتن وقت مصاحبه توسط خبرنگار آفتاب یزد هنگام ورود به آن معاونت است؛ چنانچه وی به خبرنگار روزنامه می‌گوید:«موقع وارد شدن به ساختمان اصلا به حراست نگین که وقت مصاحبه دارین چون اگر بفهمن روزنامه اصلاح طلب هستین بعدا برای ما دردسر درست می‌کنن!!!»
مدل سوم؛ روابط عمومی‌هایی که دعوا دارند
در مدل سوم که خبرنگاران در ارتباط با این مدل تجارب فراوان دارند؛ روابط عمومی‌خود را یک سر و گردن از خبرنگاران بالاتر می‌داند از این رو خود را مجاز به هرگونه برخورد با خبرنگاران می‌داند؛ از پاسخگو نبودن تا قطع کردن تلفن وحتی توهین! این روابط‌عمومی‌ها که تنها ساعات خاصی از روز را پاسخگو هستند و هربار خبرنگاری با آنها تماس می‌گیرد در جلسه حضور دارند و در نهایت تنها زحمت اس ام اس را به خود می‌دهند و به خبرنگار اعلام می‌کنند در جلسه هستند. در نهایت هم اگر خبرنگار خبری برخلاف آن سازمان منتشر کند بی‌آنکه سازمان مربوطه بررسی کند که چقدر خبرنگار تقلا کرد تا صحت و سقم موضوعی را از روابط عمومی‌جویا شود، فورا امور حقوقی‌شان برای شکایت از آن خبرنگار و رسانه متبوعش فعال می‌شود؛ چنانچه تجربه این موضوع برای خبرنگار آفتاب یزد عینا اتفاق افتاده است. شاید ذکر مثالی در این باره خالی از لطف نباشد. چند روز پیش خبرنگار آفتاب یزد جهت اطلاع از صحت و سقم خبری که در خبرگزاری‌ها منتشر شده بود با معاون رسانه‌ای روابط عمومی‌وزارتخانه مربوطه تماس حاصل می‌کند تا اطلاعات لازم در خصوص آن موضوع و شماره مسئول مربوطه را بگیرد. روابط عمومی‌در ابتدا از خبرنگار می‌خواهد درخواست کتبی مصاحبه با مسئول مورد نظر را فکس کند تا طبق معمول یک مصاحبه دو دقیقه‌ای وارد پروسه کاغذبازی چند روزه در نهایت فراموش شود اما با پیگیری خبرنگار روزنامه در نهایت بعد از یک ساعت مدیر معاون رسانه‌ای شماره فرد مورد نظر را می‌دهد؛ آن هم شماره‌ای که دوهفته ای است واگذار شده است! وقتی خبرنگار موضوع را به این فرد اعلام می‌کند وی با لحنی توهین آمیز خطاب به خبرنگار می‌گوید:«خانم مگه من دفترچه تلفن شما هستم؟! خبرنگار باید شماره همه مسئولان را داشته باشد. من که بیکار نیستم دم به دقیقه از من شماره می‌خواید….و در نهایت تلفن را قطع می‌کند.» و در نهایت خبرنگار مزبور موفق به گفتگو یا مسئولان مربوطه و بررسی صحت و سقم آن خبر نمی‌شود.
و مدل‌های دیگری که نوشتن از آنها در این مجال نمی‌گنجد. همه این مشکلات در حالی است که به گفته همکار رسانه‌ای دیگری « بزرگترین وظیفه ای که یک روابط عمومی‌دارد این است که شرایط را برای ورود خبرنگار و رسانه به سازمان ایجاد و تسهیل کند نه اینکه سخت تر کند و سنگ اندازی داشته باشد.» نکته مهمتر اینکه لازم است تاکید شود دود همه این انفعال‌ها و تبعیض‌ها و بعضا دست بالا گرفتن‌ها به چشم افکار عمومی‌می‌رود که حقشان دانستن اخبار صحیح است.

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا