فید

مفسد اقتصادی عزیز، شرمنده‌ایم! ما را ببخش!

وحید میرزایی: این در حالی است که وزیر نفت و آقای جهانگیری راست راست در کوی و برزن راه می‌روند و آقای زنجانی جوانی‌اش در زندان تباه می‌شود. بمیرم برای دل پردردت مرد.

دفاعیات بابک زنجانی در دادگاه به قدری تکان‌دهنده و طلبکارانه بود که آدم با خود می‌گوید: «چرا این بنده خدا رو گرفتند واقعا؟ بیایند 70 میلیون ایرانی رو بگیرند که قدر این نخبه اقتصادی رو ندونستند.» برای همین قصد داریم بخشی از دفاعیات این متهم مظلوم که همیشه توسط خونخواران مطبوعاتی همچون ما مورد هجمه قرار گرفته را مرور و تحلیل کرده و آن چه در ذهن داشت اما حجب و حیای ذاتی اجازه بازگو کردن آن را نداد، بیان کنیم. لازم به توضیح نیست که جملات داخل گیومه عینا سخنان وی و مابقی از ذهن بیمار نویسنده برآمده است:
• «دولت و وزیر نفت کار سیاسی می‌کنند. اگر مجبور شوم روزی یک سند از وزارت نفت رو می‌کنم. اصلا فایل صوتی هم دارم.»
افکار عمومی: آقا این جملات آشناست برامون. ناموسا شما نشنیدید جایی؟ فیلم رو کردن، آتو گرفتن، بگم بگم. هان؟
• «من نخبه اقتصادی هستم و شما را بازی داده‌اند.»
محمود خاوری: من هم نخبه اقتصادی بودم اما دیگه قسمت نشد کسی رو بازی بدند. الان دارم در کانادا در همسایگی خواننده متعهد و مردمی بانو «سلن دیون» بازی می‌کنم.
• «بانک «م» بداند حتی شده میز و صندلی‌هایش را حراج کنم، طلبم را می‌گیرم.»
بی قانون: بابا بدید طلب این بنده خدارو. حالا یه چند میلیارد یورو اختلاس کرده، باید این دو زار سرمایه‌اش رو بلوکه کنید؟ آقای بانک «م» اگه بابک زنجانی خشمگین شد، اومد كل سيستم
نوبت دهی بانک با میز و صندلی‌ها رو مصادره کرد، نگو چرا‌ها؟! بده طلب این مرد ستمدیده اقتصادی رو. باریکلا. بده عمو ببینه.
• «وزیر سابق نفت خیلی زحمت کشید.»
او شب‌ها با یک بیل و کمپرسور و مته بادی به میادین مشترک گازی می‌رفت و با کندن زمین گاز را از دل زمین استخراج می‌کرد. وی به دلیل اینکه معتقد بود نفت برای آیندگان است، شب‌ها به خلیج نیلگون فارس می‌رفت و کوسه و نهنگ شکار می‌کرد و هنگام شنا می‌پایید که یکهو در دهن کوسه نیفتد. سپس آن‌ها را در زمین دفن می‌کرد تا برای فرزندان آینده نفت تولید شود. او گاهی حتی یخ‌های حوض را می‌شکست و ظرف‌های کثیف پرسنل زحمتکش نفت را می‌شست. در حالی که وزیر فعلی نفت، آقای زنگنه اینقدر عصبانی است که پرسنل جرأت ندارند به او نزدیک شوند. او خیلی بد است. من او را دوست ندارم.
• «من در اتاق کوچک که مثل توالت است با اعمال شاقه دو سال است حبس هستم.»
بله من دوران سختی را سپری کردم. زندان میله دارد و من نمی‌توانم از زندان خارج شوم. آنجا فقط یک تخت دارد که کمی سفت است. به ما فقط سه وعده در روز غذا می‌دهند. اینجا استخر و جکوزی ندارد. کلا خیلی بد می‌گذرد.
پ.ن: جهان سوم جایی است که جای طلبکار و بدهکار عوض می‌شود و دوستان رو به دوربین لبخند می‌زنند.‌

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا