توهین ناخودآگاه و ناخودآگاه توهین
نادر صدیقی: چند نفر از آنها باید خودش را به دریا بیفکند تا قایق غرق نشود؟ (٩ نوامبر ٢٠١٥)
http://www.express.co.uk/newsworld/٦١٩١١٦/migrant-crisis-Syrian-refugees-drowning-Mediterranean-maths-question
مادر یکی از دانشآموزان عکس صفحه مربوطه از دفترچه فیزیک فرزندش را در فیسبوک به اشتراک میگذارد و مینویسد «من هرچه تلاش میکنم کلامی برای تفسیر این نمییابم»
لهستان کشوری کاتولیک است که حساسیت علیه هویت اسلامی پناهجویان در آن مسألهساز شده و به همین جهت انعکاس جهانی حادثه مذکور یک بار دیگر مسأله اسلامهراسی نژادپرستانه را روزآمد میکند.طبق معمول، فرد متهم به نژادپرستی با مشاهده انعکاس منفی عملکرد خود در میان هموطنان آزادیخواه و انسانگرای خویش ناچار به عذرخواهی میشود و میگوید: خواستم توجه دانشآموزان را به درس جلب کنم اگر میگفتم یک حجم چوبین در سطح آب شناور شده طبعا کسی به درس توجه نمیکرد!
نکته جالبتر اینکه خانم ناظم آن دبیرستان در توجیه معلم فیزیک میگوید در اینجا موضوع اصلی درباره «مرگ» بوده و باقی قضایا جنبه فرعی داشته و در ردیف «زیر – متن» آن متن فیزیکی قرار میگیرد! او نتیجهگیری میکند با توجه به عذرخواهی و پشیمانی معلم، دلیلی برای اخراج خاطی نمیبیند. اگر از مسأله فیزیک به مسأله انسانی گذر کنیم باید گفت در این قبیل موارد عذری که برای توهین آورده میشود قابل تاملتر از موضوع توهین است: نیازی به نیتخوانی فرد پوزشگر نیست. خانم ناظم مدرسه مذکور هم در مقامی نیست که عذرخواهی معلم فیزیک را بپذیرد یا نپذیرد. در اینجا سوریها و بهطور کلی مسلمانان یا به عبارت دقیقتر، چنانچه برخی از آزادیخواهان آن دیار گفتند خود بشریت است که در معرض تحقیر قرار میگیرد. میتوان به راحتی پذیرفت که این توهین فاقد جنبه عمدی بوده و بهطور ناخودآگاه بر زبان معلم فیزیک جاری شده. اما خشونت هولناک این توهین درست در همین جنبه ناآگاهانه قضیه نهفته: پرسش اصلی این است که چرا مسلمانان و چرا سوریها؟
واقعیت این است که تصویر مسلمانان پناهجو در ذهنیت ناخودآگاه معلم فیزیک مذکور به شکل موجوداتی که در مرتبه پایینتر حیات انسانی حکاکی شدهاند و این تصویر به میانجیگری رسانهها و انبوهی از آموزشها و پیشداوریهای رایج چنان به درون برخی از اذهان لغزیده است که به شکل یک امر «بدیهی» جلوه میکند. به عبارت دیگر تصویر مسلمان در ذهنیت نژادپرستانه راست افراطی جوامع غربی به گونهای طبقهبندی شده که چندان ارزش زیستن ندارد و میتواند در معرض مرگ قرار گیرد. بنابراین آنجا که به قول ناظم دبیرستان مذکور سخن از «مرگ» است یا مرگ «متن اصلی» را تشکیل میدهد، پناهجوی مسلمان به راحتی میتواند تبدیل به «زیر – متن» آن بشود.
معلم لهستانی میگوید هدفی جز آموزش نداشته و به خاطر جذابسازی درس فیزیک که بدون این مثال به پارهای از محاسبات و فرمولهای خشک ریاضی تقلیل مییافت درباره ضرورت مرگ تعدادی از قایقنشینان سخن گفته. دلیلی بر رد نیت آموزگار در دست نیست، چیز دیگری در دسترس است: مجموعهای از تصاویر، واژگان، ایدهها، ارزشداوریها و کلیشهها درباره کسانی که در آنسوی خط تقسیمبندی زندگی میکنند و «بیگانه» محسوب میشوند وجود دارد که به شکل یک کتابخانه عظیم خیالین در دسترس انسانهای اینسوی خط یعنی خودیها قرار میگیرد.
به این ترتیب میتوان به راحتی پذیرفت که سخن آموزگار مذکور عمدی و نیتمند نبوده اما قاعدهمند بوده. یعنی باید فرض کرد یک بایگانی عظیم از انبوه اخبار، تصاویر، واژگان، کتابها و چیزهای گفته شده درباره «بیگانه» و «مسلمان» وجود دارد که تولد برخی از احکام و پیشداوریها را مطابق قاعده خاصی ممکن میکند.
اما این بایگانی و این کتابخانه و لغتنامه عظیم پیشداوریهای نژادی مختص به نژادپرستی لهستانی نیست. «در ایدئولوژی نازی، همه نژادهای بشری یک کل هماهنگ و پلکانی را تشکیل میدهند. تقدیر آریاییها این است که در رأس هرم حکومت کنند و حال آنکه سیاهان، چینیها و دیگران محکوم به خدمتاند.» (اسلاوی ژیژک، عینیت ایدئولوژی، ترجمه علی بهروزی، صفحه ٢٢١) اشکال بومی این آریاپرستی هیتلری در کشور ما، از همان لحظه تأسیس هویتی تازه به نام «ایران نوین» توسط رضاخان، پیشداوری مشابهی درباره نژادها و زبانهایی که در نظام سلسله مراتبی نژادها جایگاه پستتری را در مقایسه با آریاییها اشغال میکنند، تولید کرده است. در آن دوره بایگانی عظیمی در قالب نهادهای آکادمیک، کتابهای درسی، فیلمها، ایدهها و رویاهای ملی وجود داشت که به نحوی قاعدهمند امکان تولید برخی احکام و پیشداوری درباره ترکها، عربها، لرها و درباره اسلام و روحانیت و اقشار سنتی جامعه را فراهم میکرد.
این بایگانی بنابر عللی که مجال شرح آن در این مختصر نیست، در دوران موسوم به ١١سپتامبر، در ابعاد به مراتب عظیمتری بازتولید و توسط رسانههای همسو با جنگ آمریکایی پشتیبانی شد. مصادف با تهاجم عراق به آمریکا، قسمی مستثنا باوری آریایی بر مبنای بازسازی ناسیونال فاشیسم رضاخانی ترویج میشد که میگفت «ایرانیها (مطابق قرائت فاشیستی از هویت ملی) تنها متحد طبیعی جورج بوش هستند». دقیقا به همان سان که بایگانی عظیم شرقشناسی استعماری در جوامع غربی امکان صدور برخی پیشداوریهای نژادپرستانه بر ضد عربها، ترکها و بهطور کلی اقوام مسلمان شرق را تسهیل میکرد، شکل بومی شده همان نژادپرستی نیز پیشداوری مشابهی را بر ضد اقوام و مولفههای جاودان هویت ایرانی بازتولید میکرد. ادوارد سعید متفکر فقید فلسطینی از نوعی دانش تولید شده درباره شرق سخن میگفت که حامل فرادستی استعماری غربیان بود. زیر چتر سروری غربیها در سالهای پایانی قرن هجدهم نوعی «شرق» تازه ظهور کرد که برای مطالعه در دانشگاهها، برای نمایش در موزهها و بهعنوان راهنمایی برای عملکرد استعماری در مستعمرهها به کار میرفت. سالها بعد هنگامی که نوبت تأسیس واحدهای دولت – ملتهای نوین در خاورمیانه رسید نوعی «ترکیه نوین»، «ایران نوین» و بعدها عراق و مصر نوین ظهور کرد که نسخه ناقص و ایدئولوژیک شدهای از همان شرقشناسی بود. یعنی در مقطع تأسیس دولت – ملت مدرن رضاخانی یا آتاتورکی و بعثی، روشنفکران پادگانی زمانه به ابداع و اختراع نوعی «خود ملی» پرداختند که پیوند مستقیم و معناداری با ایران تاریخی و تمدنی یا با حوزه تمدن اسلامی و حتی باستانی بینالنهرین و حوزه تمدنی نیل و … نداشت بلکه به شکلی پیچیده و ناقص از شرقشناسی استعماری اخذ شده بود. فرادستی مفروض یک قوم خاص و یک هویت برساخته به نام «آریاییها» بر سایر اقوام ایرانی محصول دوران کپیبرداری مذکور از ناسیونال فاشیسم اروپای آن روز بود و ربطی به اقوام واقعا موجود ایرانی نداشت. باید اعتراف کرد که این مرده ریگ عصر فاشیسم هنوز هم با ما است و هنوز هم در شکل بازسازی شده و بازتولید شده خود اینجا و آنجا قربانی میگیرد. رسوب کدر و صامت انبوه پیشداوریهای نژادی مانع از آموزش زبان تازه همدلی و همزبانی میشود. باید از همان ابتدا به کودکان خود بیاموزیم که ترک و فارس و عرب و ترکمن و همه ایران با همه رنگهای زبانی و فرهنگی را بهعنوان «یکی از ما» ببینند. پیش از آنکه بهداشت را به کودکان بیاموزیم نیازمند آموزش زبان پاک و بهداشتی عشق هستیم که میگوید:
یکیست ترکی و تازی در این معامله حافظ – حدیث عشق بیان کن بدان زبان که تو دانی
179/