درحکایات جوانی کردن ما
لیلا مهداد: در بررسی جامعه ایران در این زمینه باید این نکته را متذکر شد که اکثر جوانانی که در رده سنی ٣٠-١٨ سال قرار دارند، معمولا یا بیکارند یا در حال تحصیل. نکته بعدی که باید به آن توجه داشت، این است که کار گروهی هیچ ارتباطی به جوان یا غیرجوان بودن ندارد. درواقع اصلا در ذات ما ایرانیها نیست!» اینها گزیدهای از حرفهای اصغر مهاجری، جامعهشناس در پاسخ به سوال «شهروند» در زمینه فرهنگ کارهای تیمی در ایران است. ما فکر میکنیم یکی از راههایی که میشود از طریق آن نوعی پویایی و شورمندی همراه با انگیزه و شعور در جامعه ایجاد کرد، تشویق جوانان به کارهای تیمی داوطلبانه است؛ برای مثال سازمان جوانان جمعیت هلالاحمر با تمام توان در این زمینه فعالیت میکند و جوانان عضوش را بهطور مستمر درگیر کارهای تیمی داوطلبانه میکند. با این وجود سوال اینجاست که آیا فرهنگ کار تیمی در ایران به قدر کفایت وجود دارد که جوانان بهعنوان نسلهای نوپای ایرانی به آن رو بیاورند؟ برای آشنایی بیشتر با زوایای مختلف ضعف ایرانیان در کارهای گروهی این گفتوگو را در ادامه بخوانید.
برای بالابردن میزان مشارکت جوانان در جامعه نیازمند چه زیرساختهایی هستیم؟
در گام نخست ورود به عرصههای عمومی و داشتن احساس مشارکتجویی، نیازمند آمادهسازی زمینههای آن هستیم؛ افراد در بعد فرهنگی باید فرهنگپذیر شده باشند تا بتوانند در عرصههای عمومی حضور پیدا کرده و مشارکت کنند. فرد فرهنگپذیر نسبت به محیط اجتماعی، فرهنگی و سیاسی خود واکنش نشان میدهد و نسبت به تکتک آنها احساس مسئولیت میکند. در یک فضای فرهنگپذیر، افراد باور پیدا میکنند که باید در عرصههای عمومی حاضر شوند، نسبت به محیط و اطرافیان خود حساس و مسئولیتپذیر باشند و واکنش بهنگام از خود نشان دهند. بعد از این هم افراد با طی فرآیند جامعهپذیری باورهایی که قبول کردهاند را تبدیل به رفتار میکنند.
آیا جوان ایرانی فرهنگ مشارکت و جامعهپذیری را آموخته است؟
مهارت و تکنیک ورود به عرصههای عمومی، مسئولیتپذیری، احساس تعهدکردن و واکنش بهنگام است و متاسفانه این تکنیکها برای ورود همه افراد و به ویژه جوانان در عرصههای عمومی غایب است! یعنی ما نه فرهنگپذیر میشویم، نه جامعهپذیر. درواقع نه باورهایمان تقویت میشود، نه رفتارهایمان ساخته. اینها دو ضلع مثلث عدم ورود به عرصههای عمومی جامعه و مشارکت هستند و ضلع سوم این مثلث که کار را سختتر میکند این است که تقریبا ورود به عرصههای عمومی، فعال بودن و واکنش نشاندادن، پیامدهای خیلی مثبتی برای افراد در پی ندارند و این امکان وجود دارد که حوزههای عمومی مورد علایق و سلایق آنها، برایشان مشکلاتی به وجود بیاورد. به عبارت جامعهشناختیتر، ساختارهای لازم برای ورود و مشارکت در عرصههای عمومی برای جوانان وجود ندارد. برخی مواقع جوانان نسبت به عرصهای احساس علاقه میکنند اما با موانع جدی روبهرو میشوند، البته گاهی هم ساختارها فراهم هستند اما با علایق و سلایق اکثر جوانان همخوانی ندارند، به عبارتی جوان از آن تعبیر دیگری میکند.
با توجه به فقدان زیرساختهای لازم و کافی در جامعه آیا دورهای وجود داشته که ما شاهد مشارکت گسترده جوانان در امور اجتماعی در چارچوب کارهای تیمی باشیم یا هیچگاه این اتفاق نیفتاده است؟
شرایط فعلی جامعه حکایت از فقدان زیرساختها در زمینه کارهای تیمی دارد اما ما در دوره ٨ساله دفاع مقدس مشارکت در عرصههای عمومی را تجربه کردهایم. در آن دوران هم ساختار مشارکت و کارگروهی برای جوانان مهیا بود مانند عرصه ساختاری دفاع از ارزشهای ملی و دینی و هم باورها طی فرآیند فرهنگپذیری همان دوران تقویت میشدند و هم جامعهپذیری اتفاق میافتاد. یعنی ما تکنیکها و مهارتهای ورود به عرصه را طی قالبهای خاصی مثل بسیج آن دوران یاد میگرفتیم و میتوانستیم حضور پررنگی داشته باشیم که کارکردهای زیادی داشت و پیامدهای مثبتی در پی داشت؛ هم برای شرکتکنندگان و هم برای مردم. حداقل آن دفاع از اطلس اجتماعی، فرهنگی و جغرافیایی کشور بود.
آیا به جز عدم فرهنگسازی و جامعهپذیری موانع دیگری هم بر سر راه کارهای گروهی وجود دارد؟
در فضای امروزی که باید فضای سازندگی، کار و تولید باشد ما نه ساختارهای لازم را داریم و نه فرهنگپذیری اتفاق میافتد و نه جامعهپذیری را شاهدیم. به عبارتی مجموعه شرایط برای ایفای نقشهای مشارکتی به ویژه برای جوانان مهیا نیست. درواقع معمولا این موانع و تنگناها هستند که مانع حضور پرشور جوانان در عرصههای عمومی میشوند. گاهی مواقع در بعضی از شرایط، ساختارها فراهم هستند اما چنان غیرقابل قبول و ناشدنیاند که کار را سختتر میکنند. یکی از راههای ورود جوانان به عرصههای عمومی، کارهای خیر و کارهای فرهنگی و اجتماعی در قالب سمنها است که میتواند اتفاق بیفتد اما متاسفانه سختترین کار، ورود به این سمنها و گرفتن مجوز برای آنهاست. به اعتقاد من به دست آوردن یک کار رسمی آسانتر از گرفتن مجوز برای یک سمن است! مجموعا تحلیلهای جامعهشناختی نشان میدهند که مثلث ذکر شده پابرجاست یعنی هم موانع ساختاری وجود دارند، هم موانع جامعهپذیری و هم موانع فرهنگپذیری. درواقع نه باوری وجود دارد، نه مهارتی و نه میدانی. در این حالت که نه میدانی برای بازی وجود دارد، نه باوری و نه رفتار متناسب با آن را میدانیم، آیا جوان وارد مشارکت میشود؟! درحالیکه کلید همه اینها در دست دولت است که سکانداری و برنامهریزی فرهنگی و اجتماعی را عهدهدار است و آنها را اجرایی میکند.
اگر ما فرهنگ و جامعهپذیری را فرا بگیریم و موانع را از میان برداریم، میتوانیم جامعهای با مشارکت بالای اقشار بهویژه جوانان را شاهد باشیم؟
جوان امروزی علاوه بر موارد ذکر شده در سطور بالا در عرصههای عمومی، تولید و سایر عرصهها رقیبی دارد؛ آن رقیب، حاکم شدن فرهنگی است به نام «فرهنگ لذت» که محصول رنسانس فرهنگی در جامعه جهانی است و در تمام کلانشهرها ازجمله تهران و سایر کلانشهرهای ایران قابل رویت است. این رویکرد مصرفگرایانه که پرچمدارش اتفاقا جوانان هستند، بیشتر به طرف مصرف کالاهای فرهنگی است، بیشتر به سمت مسئولیتگریزی و لذتجویی است و به ادبیات عامیانه خود جوانان بیشتر به طرف جوانیکردن است. البته ادامه تحصیلات هم بهانهای است، نبود شغل در جامعه نیز بهانه دیگری را میتراشد، تأخیر ازدواج را هم که داریم، جیب جوانان هم که با پول توجیبی خانوادهها پر میشود؛ چون تعداد فرزندان کمتر شده و خانوادهها راحتتر میتوانند از فرزندانشان حمایت کنند. درواقع با عدم مسئولیتپذیری، واکنش بهنگام نسبت به محیط، متعهدبودن، فعالبودن، داوطلببودن شرایط برای رقیب آن وجود دارد. در حقیقت این کاملا هم به نفع کشور و هم به نفع جوان نیست. ما با داشتن این همه نیروی جوان که میتواند گام موثری در فرآیند توسعه بردارد، متاسفانه مشکلات نیروی انسانی داریم. ما بازتابهای این شرایط را در حال حاضر شاهدیم و ادامه این رویه میتواند مشکلات بیشتری را در آینده در پی داشته باشد.
با توجه به کاستیها و موانع موجود آیا میتوان جوان را وارد کارهای گروهی مشارکتجویانه کرد و اگر جواب مثبت است، راهحل چیست؟
چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید
در وهله اول شرایط ساختارهایی که به آنها اشاره کردیم را باید فراهم کنیم. یکی از اشتباهات ما انگزدن به جوانان است، پرهیز از انگزدن به جوانان در زمینه کارهای اجتماعی است. راهحل بعدی به عهده خانوادههاست؛ زمانی که خانوادهها از خانواده گسترده عبور میکنند به سمت خانواده هستهای. در این میان کارکردهای خانواده کم میشود یا این کارکردها سپرده میشود به نهادهای اجتماعی و نهادهای بیرون از خانواده. یک اتفاقی به لحاظ جمعیتشناسی رخ میدهد؛ تعداد فرزندان کاهش مییابد و خانوادهها تکفرزند یا ٢ فرزند و بچهها دردانه میشوند و خانواده از یک اصل مهم تربیتی غفلت میکند و آن اینکه بچهها را از ٢ سال به بالا فرد مسئول و متعهد تربیت نمیکند. برای همین شاهدیم که کارهای شخصی جوان ٢٠ساله را هم مادرش انجام میدهد. نتیجه این میشود که نقش همراهی، مسئولیتپذیری کودکان و نوجوانان و جوانان خیلی کم است. حمایت مالی هم که از نوجوان و جوان میشود و به سبب آن آرام آرام سلول بنیادی جامعه که یک جوان است، تبدیل به یک سلول بیتعهد یا کمتعهد میشود. بنابراین خانوادهها باید فرزندانشان را از ٢، ٣ سالگی متعهد، مسئول و مشارکتجو تربیت کنند. متاسفانه این اتفاقی است که امروزه در خانوادههای ایران رخ نمیدهد و آسیبهای آن، هم متوجه خانواده، هم جوان و هم جامعه است. اتفاق دیگری که در خانوادهها رخ میدهد این است که خانوادهها سعی دارند فرزندانشان را کنترل و شبیه خودشان کنند. این برخلاف فرمایش پیامبر(ص) است که میفرمایند: «فرزندان شما، فرزندان شما نیستند. آنان دختران و پسران زندگی هستند. آنها را همچون تیری در کمانشان بگذارید و به آیندهشان پرتاب کنید و اگر قرار است شبیه یکدیگر شوید، نه آنها را شبیه خود بلکه خود را شبیه آنها کنید.»
متاسفانه خانوادههای ما برخلاف ادبیات دینی و برخلاف دستورالعملهای روانشناختی، روانشناسی اجتماعی و جامعهشناسی سعی دارند فرزندانشان را با روشهای سنتی تربیت و کنترل کنند. درواقع ترمز محکمی برای آنها میکشیم. در صورتی که اینان فرزندان زمان خویشتن هستند و باید خصایل زمانه خود را داشته باشند. در این دوره سرعت و تغییرات به تناسب نسل والدین بالاست اما ما ترمزدستی آنها را در دست گرفته و در زمان خودمان محبوس کردهایم و بر این باوریم که هنوز همان ارزشها و هنجارها پابرجا هستند. مجموع همه این عوامل خانوادگی به ایجاد همان بستر کمک میکند. بیرون از خانواده هم که بسترهای محصول مثلث ذکرشده در ابتدای حرفهایم وجود دارند.
179/