هديهاي نمادين
بهویژه درشرایط موجود منطقهای و همگرایی ایران و روسیه علیه داعش و مخالفان اسد این دیدار معنادارتر خواهد بود. واقعيت اين است كه دولت روسيه از چند سال پيش سياست خارجي خود را به نحو روشن و مشهودي تغيير داده است. روسها در زمان دولت بوش تا حدود زيادي در برابر خواستهاي غربيها و اروپاييان منفعل عمل كردند و به قطعنامههاي شوراي امنيت بهگونهاي رأي دادند كه مطلوب غربيها و ايالات متحده بود، بدون آنکه ما بهازای ارزشمندی بگیرند. اين اتفاق نه فقط در قضاياي افغانستان و عراق، بلكه در اتفاقات لیبی نيز تكرار شد و حتي ميتوان گفت که آنان به نوعي فريب خوردند. روسها همچنین در قطعنامههايي كه عليه ايران صادر شد، نيز با آمريكاييها همسو شدند و در روابط اقتصادي و نظامي خود با ايران بهويژه در تحويل موشكهاي اس.اس,٣٠٠ تغيير سياست دادند. ولي با رياست جمهوري دوباره آقاي پوتين اين خطمشي به آرامی تغيير كرد، زيرا روشن شد كه در برابر اين امتيازاتی که به غرب میدادند، چيز دندانگيري نصيب روسها نميشود، سهل است كه نوعي از تحقير را نيز بايد تحمل كنند. بهويژه برخوردهاي دوگانه غربيها با پديده تروريسم ازجمله تروريسم در پوشش مذهب را در مواجهه با روسها نبايد از ياد برد تا هنگامي كه بمبگذاران چچني در متروي مسكو يا مدرسههاي روسيه يا سالن تئاتر روسی جنايت ميكردند، غربيها چندان واكنش درخوري نشان نميدادند و حتي برخورد با آنان را خلاف حقوق بشر معرفي ميكردند، ولي هنگامي كه قضيه تغيير كرد و همان افراد يا مشابه آنان، متروي لندن، تئاتر و رستوران پاريس را مورد هجوم قرار دادند، قضاوتها عوض شد و همسو با روسيه براي سركوب داعش متحد شدند.
نقطه آغاز تغيير سياست روسيه، حمله غرب به ليبي بود كه پس از سوءاستفاده از قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل؛ حملات حسابشده را براي تخريب يك كشور آغاز كردند و زمين سوختهاي را كه محل شكلگيري تروريستهاي افراطي است، از خود بجا گذاشتند. غربيها گمان ميكردند كه روسها درجريان سوريه نيز همچون عراق و ليبي با غرب همراهي خواهند كرد ولي چنين نشد، زيرا روسها متوجه شدند كه اين همراهي هزينه سنگيني را براي منطقه و خودشان خواهد داشت و هنگامي كه حضور ايران در سوريه را ديدند، آنان نيز بيشتر راغب شدند كه خطمشي مستقلي از آمريكا و غرب را در سوریه پيش گيرند ولي هماورد اصلی و بعدي ميان آنان و غرب که به نقطه عطفی تبدیل شد، در اوكراين بود كه به شديدترين رودررويي غرب و روسيه پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی منجر شد و اعتماد روسها نسبت به غرب به كلي زايل شد و به اين نتيجه رسيدند كه غربيها جز به تحقير آنان رضايت نخواهند داد. از اينرو بود كه ابزار تحريم را عليه روسها به كار بردند، همان ابزاري كه با موافقت روسيه عليه ايران نيز به كار برده شده بود. پس از اوكراين، روسها سياست فعالانهتري را در منطقه و در همراهی با ايران و بهويژه در سوريه اتخاذ كردهاند و پيام روشني را به غرب دادهاند كه حضور آنان در منطقه موثر و معنادار و تا حدودي مستقل از غرب است.
روابط روسيه و ايران پس از اين اتفاقات بهويژه پس از توافق ١+٥ ميتواند از يك ثبات و پايداري قابل قبولي برخوردار شود. مسايل ميان دوكشور نهتنها به موضوعات منطقهاي بلكه مسايل دوجانبه نظامي، صنعتي، نفت و گاز، درياي خزر و… را نيز دربرميگيرد. با وجود آنكه انتقادات قابل توجهي به سياستهاي پيشين روسيه در مواجهه با ايران وارد است، ولي نبايد فراموش كرد كه گرايشي نيز در ايران وجود داشت و دارد كه بياعتمادي نسبت به روسها را ريشهاي و اساسي و آن را غيرقابل تغيير ميداند. گرايشي كه قطعا به نفع منافع ملي ايران نيست و بايد در آن تجديدنظر كرد. روسها درخصوص نفت و گاز و مسايل نظامي و تكنولوژيك و نيز مسايل منطقهاي ميتوانند با ايران همكاريهاي خوبي داشته باشند، حتي اگر قرار است روابط خود را با غرب بهبود بخشيم كه حتما هم بايد اين كار را صورت دهيم، ولي ثبات و پايداري اين روابط تا حد زيادي به موازنه روابط ايران با روسيه و چين مربوط ميشود و نبايد همه تخممرغهاي كشور را در يك سبد گذاشت. بهويژه بايد تغيير سياست منطقهاي و دوجانبه روسيه را خوشامد گفت و از آن استقبال كرد. ذهنيت منفي كه در ميان بخشي از اقشار و طبقه متوسط نسبت به روسها وجود دارد، حتي اگر زمينههاي تاريخي داشته باشد، بايد اصلاح شود و اين ذهنيت از حالت هيستريك بيرون آيد و به منافع كشور پيوند بخورد. حضور ايران درعرصه بينالملل و منطقه مستلزم حدي از مودت و کاهش تنش در روابط با قدرتهاي جهاني و منطقهاي است و روسيه به دلايل گوناگون شانس بيشتري براي ايجاد اين روابط دارد. بنابراين میتوان امیدوار بود كه ديدار اخير آقاي پوتين از ايران و هديه نمادیني كه به رهبري انقلاب دادند، همراه با تاکیدی که بر سیاست روسیه مبنی بر از پشت خنجر نزدن کردند، آغازي بر عصر جديدي از روابط مفيد براي دو كشور و دو ملت باشد.
179/