رازگشایی از قتل مادربزرگ و نوه
به گزارش جامجم، ساعت 11 و 30 دقیقه بیست و سوم آبان مرد میانسالی در تماس با پلیس، از مرگ پسر و مادرزنش در خیابان جماران خبر داد.
با حضور تیم جنایی در محل و بررسیهای اولیه مشخص شد جوانی 29 ساله به نام محمد و پیرزن 70 سالهای به نام شمسی با ضربات چاقو به قتل رسیدهاند.
در ادامه بررسیها مشخص شد محمد، نوه دختری شمسی بوده که در طبقه اول زندگی میکرده و شمسی نیز در طبقه دوم سکونت داشته است. با دستور انتقال اجساد مشخص شد قتل توسط آذر همسر محمد و پسرعمویش میلاد رخ داده و هر دو متهم بعد از قتل به شمال کشور گریختهاند.
با گذشت 14 روز از قتل در حالی که تیم جنایی به دنبال دستگیری عاملان جنایت بود، روز شنبه زن 28 ساله و پسر 19 ساله با مراجعه به پلیس آگاهی تهران خود را تسلیم پلیس کردند.
دیروز با انتقال هر دو متهم به دادسرای امور جنایی، تحقیقات از آنها توسط بازپرس جنایی انجام شد.
میلاد در بازجویی، آذر را قاتل معرفی و در دفاع از خود عنوان کرد: مقتول پسرعمویم بود و با او رفت و آمد داشتم. ساعت هفت صبح آذر با من تماس گرفت و خواست با هم صحبت کنیم. به تصور اینکه با محمد اختلاف پیدا کرده، قبول کردم به خانهشان بروم تا آنها را آشتی دهم. آذر به دنبالم آمد و به خانهشان رفتیم. ساعت 8 و 30 دقیقه صبح محمد به خانه آمد. آذر در را باز نمیکرد و من در را باز کردم. او در حال عصبانیت با چاقو به طرف آذر حمله کرد که من سد راهش شدم. در این زمان آذر با چاقو به او ضربه زد و باعث مرگ شوهرش شد. دقایقی بعد وقتی مادربزرگ او متوجه سروصدا شد قصد داشت همسایهها را خبر کند، اما آذر مانع او شد و با ضربات چاقو او را به قتل رساند. من دخالتی در قتلها نداشتم و فقط از ترس یک ضربه به گردن پسرعمویم زدم.
با اعترافات پسر 19 ساله تحقیقات از آذر به عنوان عامل جنایت آغاز شد.
زن 28 ساله در دفاع از خود مدعی شد: دو سال قبل با محمد ازدواج کردم، اما بعد از دو هفته متوجه بدرفتاری او شدم. همیشه در این مدت درگیر بودیم و با هم اختلاف داشتیم. یک هفته قبل از جنایت به حالت قهر به خانه پدرم رفتم. روز جنایت به خانه رفتم تا با میلاد صحبت کنم. دقایقی بعد از رسیدن به خانه همسرم نیز سر رسید. وقتی او متوجه قفل بودن در شد با پیچ گوشتی قصد باز کردن در را داشت که میلاد در را باز کرد. محمد که بسیار خشمگین بود از پشت آینه چاقو را برداشت تا مرا بکشد. اما وقتی چاقو از دستش افتاد من از ترس چاقو را برداشته و چند ضربه به او زدم. وقتی همسرم نیمه جان روی زمین افتاد مادربزرگش متوجه ماجرا شد و قصد داشت تا همسایهها را خبر کند. من جلوی او را گرفتم و خواستم سروصدا نکند، اما او مقاومت کرد و من مجبور شدم او را در اتاق خواب با ضربات چاقو به قتل برسانم. هنگام قتل دستمالی را جلوی دهان شمسی گذاشتم تا سروصدا نکند.
بعد از آن با برداشتن سوئیچ خودرو از میلاد خواستم فرار کنیم چراکه همسرم موضوع را به پدرش اطلاع داده بود و او هر لحظه سر میرسید.
با پارک کردن خودرو در پاسداران لباسهای خونی را عوض کرده و با برداشت پول از عابربانک با خودروی دربستی به ساری رفتیم و چند روزی در شهرهای استان مازندران و گلستان فراری بودیم تا اینکه متوجه شدیم فرار فایدهای ندارد و به تهران آمدیم و خود را تسلیم پلیس کردیم.
عاملان قتل پس از اعتراف، با دستور محسن مدیرروستا بازپرس شعبه ششم دادسرای امور جنایی در اختیار کارآگاهان اداره قتل پلیس آگاهی قرار گرفتند.
سرهنگ کارآگاه آریا حاجیزاده، معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ نیز در اینباره گفت: محمد با همسرش اختلاف داشت و به تنهایی نزد مادربزرگش زندگی میکرد. آذر روز حادثه با ورود به خانه در را از داخل بر روی همسرش قفل کرده بود که مرد جوان مشکوک شده و قصد داشت با پیچگوشتی در را باز کند.
وی افزود: تحقیقات درخصوص این پرونده در مراحل مقدماتی قرار داشته و هر دو متهم درخصوص علت حضورشان در محل سکونت مقتول اظهارات متناقضی بیان میکنند.
قصدم آشتیدادن آنها بود
پسر 19 ساله که به اتهام مشارکت در قتل بازداشت است، نگران آیندهاش است. او میگوید برای آشتی دادن پسرعمو و همسرش به خانه آنها رفته، اما امروز به اتهام قتل بازداشت شده است.
او در گفتوگو با جامجم جزئیات قتل را بازگو کرد.
چرا دست به این جنایت زدی؟
من قصد کشتن آنها را نداشتم. وقتی محمد عصبانی به خانه آمد ابتدا با آذر درگیر شد و من در دفاع از او چاقو را از دستش گرفتم که دستم زخمی شد. از روی ترس چاقو را برداشتم و یک ضربه به گلوی او زدم. وقتی ضربه را زدم او جانی در بدن نداشت.
چرا تو باید آنها را آشتی میدادی؟
رابطه من با پسرعمویم خوب وصمیمانه بود. حتی شب قبل از جنایت با او به قم رفتم. راستش را بخواهید من آذر را بسیار دوست داشتم.
با او در تماس بودی؟
فقط چند بار تلفنی و پیامکی؛ آذر ده سال از من بزرگتر بود. هیچ رابطهای نداشتیم و از روی ترس فرار کردیم. البته برای اینکه حرفی پشت سرمان نباشد، خود را تسلیم پلیس کردیم.
سابقه داری؟
بزرگترین خلاف من رفتن مخفیانه به قهوهخانه بود.
حرف آخر…
من سومین نفری بودم که در رابطه آذر و محمد، سرنوشتم تباه شد.
بهخاطر آبروی پدر تسلیم شدم
گریه امانش را بریده و در هر جمله ابراز پشیمانی میکند. زن 28 ساله میگوید زمان قتل مانند دیوانهها شده بود.
چرا مرتکب قتل شدی؟
محمد پرخاشگر بود و چند بار مرا تا حد مرگ کتک زده بود.
اینها دلیلی برای قتل میشود؟
خیر. اما آن روز دیوانه شده بودم و فکرم کار نمیکرد. من نمیخواستم شمسی را به قتل برسانم اما از ترس فریادهایش او را کشتم.
بعد از قتل چه کردی؟
به خانه خودمان رفتم و با برداشتن طلاها و لباسهایم و مقداری پول سمت پاسداران رفتیم و پس از تعویض لباسهایمان، یک تاکسی کرایه کرده و با پرداخت 250 هزار تومان به ساری رفتیم.
در شمال کشور چه کردید؟
دو روز اول با اسامی جعلی به بیمارستان رفتیم تا دست میلاد را مداوا کنیم. بعد به آزادشهر، گرگان و گنبد رفتیم. از ترس همیشه در جاده بودیم تا اینکه دیدم فرار بیفایده است و میلاد را راضی کردم تا تسلیم پلیس شویم.
چرا تصمیم گرفتی تسلیم شوی؟
بهخاطر آبروی پدرم تصمیم گرفتم تسلیم شوم تا دیگر حرفی از رابطه من با میلاد زده نشود. وقتی به تهران آمدیم میلاد با پدرش صحبت کرد و روز گذشته خود را تسلیم پلیس کردیم. من هیچ رابطهای با او نداشتم. او برای آشتی دادن ما به آن خانه آمد.
برای اثبات آن دلیلی داری؟
(سکوت).