من از خودم بیزارم!

از دیدگاه تحلیل رفتار متقابل یکی از اختلالاتی که به شدت به آسیب هایی مربوط می شود که حالت شخصیتی کودک مان دیده است، اختلال شخصیت نمایشی است.
آسیب به «کودک» و نمایشی شدن شخصیت
نظریه تحلیل رفتار متقابل تمرکز بسیار خوبی بر ساختار شخصیتی انسان و نحوه شکل گیری آن دارد و تایید و نوازشی که از والدین در هفت سال ابتدایی زندگی کودک به او می رسد، اهمیت حیاتی پیدا می کند.
فراموش نکنیم که زبان کودک، خصوصا در یک سال اول زندگی، احساسات است و هر گاه او نتواند آن سطح از محبت مورد نیاز را از پدر و مادر دریافت کند یا به تعبیر دیگر، والدین توانایی ایجاد امنیت عاطفی را برای کودک نداشته باشند، کودک واقعیت را در سطح ناخودآگاه تحریف می کند و به این نتیجه می رسد که باید برای دریافت نوازش از دیگران دست به کار شود.
در این هنگام اتفاق دیگری نیز می تواند بیفتد، والدین برای تشویق و ایجاد انگیزه در کودک او را با دیگران مقایسه می کنند که البته این کار کاملا نادرست و غیرسازنده است و تاثیرات بسیار نامطلوبی روی عزت نفس و اعتماد به نفس کودک دارد.
تمام این اتفاقات سبب می شود که حالت شخصیتی «کودک» فرد، اطلاعات نادرستی را ضبط کند که یک یاز آنها دوست نداشتنی بودن است. خب، در چنین حالتی آن سطح از انرژی روانی سالم که از حالت شخصیتی «کودک» هر انسان ناشی می شود، با اختلال روبرو شده و قسمت مربوط به احساس جذابیت و منحصر به فرد بودن او آسیب می بیند. این دسته از افراد ممکن است در بزرگسالی با مشکلات زیادی مواجه شوند که یکی از آنها اختلال شخصیتی نمایشی است.
حالت شخصیتی غالب در شخصیت های نمایشی
ویژگی اصلی حالت شخصیتی کودک سازگار (که در افراد نمایشی حالت شخصیتی غالب به شمار می رود) نیاز به تایید و توجه طلبی از دیگران است. در خیلی از موارد کودک سازگار راه حلی جز سازگاری و انعطاف پذیری در مقابل دیگران (که معمولا با والد خود، با او برخورد می کنند) ندارد. این بعد از شخصیت او نیاز بی پایانی به دریافت توجه و نوازش از دیگران دارد و در بسیاری از مواقع گفتار و رفتار خود را به شکلی تنظیم می کند که بتواند بیشترین نوازش و توجه را از افراد بگیرد.
کاملا مشخص است دردسرها از کجا شروع می شود؛ فرد نمایشی مدام به سوی کانون توجه و کسانی که بیشترین نوازش را به او می دهند جلب می شود اما به یکباره کسی از راه می رسد و صحنه نمایش را از دست او می رباید. در این شرایط معمولا فرد احساس خشم شدیدی نسبت به تازه وارد دارد که این خشم و عصبانیت می تواند مکانیسم درونی یا بیرونی داشته باشد. البته با گذشت زمان احساس خشم جای خود را به ترس از تنهایی می دهد که باقی مانده تجربیات دوران کودکی او است.
چرا اشخاص نمایشی با دیگران صمیمی نمی شوند؟
فردی که از این اختلال رنج می برد، در برقراری ارتباط صمیمانه که کارکرد اصلی حالت شخصیتی «کودک طبیعی» است، ناتوان خواهد بود و معمولا فاصله ای را با دوستانش رعایت می کند. هر چند که این ترس از صمیمیت و عدم تمایل به نزدیکی در رفتار و کلام او مشاهده نمی شود.
این افراد گاهی احساس عصبانیت شدیدی نسبت به دیگران دارند چون آنها نتوانسته اند نیاز به توجه و تایید اشخاص نمایشی را ارضا کنند. در این شرایط فرد نمایشی به سرعت اطرافیان خود را عوض می کند، اولویت اول با کسانی است که بهتر می توانند او را راضی کنند و اصلا جای تعجب نیست که در این فرآیند جستجو، اسیر یک خودشیفته بشوند!
از بین بردن شخصیت نمایشی ممکن است؟
برای از بین بردن الگوی تاییدطلبی افراد نمایشی باید ارتباط دوباره ای با «کودک طبیعی» خود برقرار کنند. برای این کار دو روش خیلی خوب در مقابل شما قرار دارد؛ اول نامه نگاری. در واقع شما نامه را می نویسید و کودک درون تان آن را دریافت می کند. برای انجام این کار محیط خلوتی را انتخاب کنید و با مداد رنگی هایتان مشغول کار شوید. دست مسلط شما (اگر راست دست هستید، همان دست، دستِ مسلط شما خواهد بود) شروع به نامه نوشتن کنید و با دست غیرمسلط که از سمت ناخودآگاه هدایت می شود به این نامه پاسخ دهید.
در این حالت اتفاقی که برای شما می افتد، برقراری ارتباط قوی بین هر دو نیم کره مغزتان خواهد بود و احساس آرامشی که پیدا می کنید، باورنکردنی است.
در قدم دوم بررسی حالت شخصیتی والد شما و مکانیسم درونی آن اهمیت دارد. حالت شخصیتی «والد» به همان اندازه که می تواند دیگران را سرزنش، تنبیه و تحقیر کند، می تواند این بلا را سرِ خود ما نیز بیاورد.
برای شروع روی یک صندلی بنشینید و با کمک زبان بدن به حالت شخصیتی والد خود بروید و تمام پیام هایی را که به شکل سرزنش و بازدارنده نثار خود می کنید، بر زبان بیاورید. توجه کنید که بیشتر در چه مواقعی خود را سرزنش می کند. تنها کافی است که به جای سرزنش، خودتان را دوست داشته باشید و از خودتان در مقابل خودتان حمایت کنید. به این صورت نیاز به تایید و نوازش غیرسازنده از دیگران به میزان زیادی کاهش پیدا می کند و شما با دوست داشتن خودتان، اولین و بهترین شاخه گل را نثار خود می کنید.
شناخت درمانی؛ آرون بک
چرا در زندگی به دنبال ناجی می گردی؟
اولین بار «بک» و «فریمن» اختلال شخصیتی نمایشی را از دیدگاه نظریه شناختی درمانی برای ما شرح دادند و دو باور محرک این اختلال را اینگونه بیان کردند؛ اول، «من بی لیاقتم و توانایی این را ندارم که از پس زندگی بربیایم» و دوم، «من باید توسط افرادی که ارزشمند هستند، دوست داشته شوم.» این باورها از کجا می آیند و چطور می شود آنها را از بین برد؟
خصوصیات شخصیت نمایشی از دیدگاه شناخت درمانی
از دیدگاه نظریه شناخت درمانی افراد مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی معتقدند که خودشان آدم هایی عاجز و ناتوان بوده و قادر به اداره زندگی خود نیستند. بیماران مبتلا به اختلال شخصیت نمایشی با جدیت در جستجوی توجه و تایید دیگران بوده و انتظار دارند که دیگران از آنها مراقبت کرده و نیازهایشان را برآورده سازند.
آنها همچنین بر این باورند که باید دوست داشته شوند و مورد تایید قرار گیرند و در پایان، زمانی که مورد تایید و موافقت دیگران قرار نمی گیرند، احساس بی لیاقتی و درماندگی می کنند و برای توجه طلبی نقش های گوناگونی بازی کرده و تحت فشار زیادی هستند.

خودشناسی
سر و کله اختلال شخصیت نمایشی از کجا پیدا می شود؟
این باورها نشأت گرفته است ویژگی سبک فکری و ادراکی آنهاست که کلی و نامشخص است و حتی برای خودشان هم ملموس نیست. اغراق و کلی نگری یکی دیگر از ویژگی های فکری این دسته از افراد است و آنها گاهی به تحریف رویدادهای واقعی می پردازند، به گونه ای که کاملا به نفع خودشان باشد.
انواع اختلال شخصیت نمایشی
در سال 1990، روان شناسانی که بر پایه نظریه شناختی درمانی کار می کردند، مبتلایان به اختلال نمایشی را به دو گروه تقسیم کردند؛ گروه اول کسانی هستند که با کنترل دیگران و استفاده از تهدیدات اغواگرایانه و نمایشی، همواره خود را در کانون توجه دیگران قرار می دهند و گروه دوم که به آن گروه واکنشی می گوییم، همواره دنبال کسب تایید و اطمینان بخشی از سوی دیگران هستند.
درمان اختلال شخصیت نمایشی ممکن است؟
بک معتقد بود که رویکرد شناختی درمانی در فرآیند بهبود مبتلایان به اختلال شخصیتی نمایشی بسیار تاثیرگذار و مثبت است. هر چند همکاری و انگیزه درمانی در مبتلایان به اختلال شخصیت نمایشی که سبک تفکر آشفته ای را از خود نشان می دهند، از لحاظ ماهیت ساختاری و سیستماتیک با درمان شناختی مغایر است.
به این صورت که این مبتلایان در ابتدا درمان را مشکل و نهایتا بی نتیجه می دانند و یاد نگرفته اند که در یک زمان خاص توجه خود را بر مسئله ویژه ای متمرکز کنند و بعد افکار و احساسات شان را بروز دهند؛ بنابراین ایجاد موقعیت هایی برای درمان موفقیت آمیز شناختی این افراد ضروری است، از جمله از آنجایی که این افراد عموما نیازمند و وابسته به روابط دوستانه هستند، تشریک مساعی و ارائه راهنمایی های روشن و واضح، داشتن یک نقش فعال از سوی درمانگر و کاربرد سوالات مفید است تا از بروز دیدگاه منحصر به فرد این افراد نسبت به متخصص بالینی که او را به عنوان ناجی و نجات دهنده خود تصور می کنند، جلوگیری شود.
فراموش نکنیم که یکی از چالش های این افراد پذیرش فرآیند و اهداف درمانی است چون پذیرش این موضوع به معنای پذیرفتن احتمال داشتن نقص و شرم درونی است که می تواند برای شان ناراحت کننده باشد.
از آنجایی که تضاد در مجموعه اهداف گسترده مبتلایان به شخصیت نمایشی کاملا مشهود است، از این رو یک راه حل کلیدی مهم برای حفظ این افراد در فرآیند بهبودی و درمان، دستیابی به چند هدف کوتاه مدت مشخص است که با کمک درمانگر و نظر مثبت فرد تعیین می شود.
همانطور که قبلا گفتیم، مهمترین فرضی که این افراد با آن دست و پنجه نرم می کنند، «من بی لیاقت هستم و مجبورم برای زندگی به دیگران تکیه کنم» است که با استفاده از روش های شناختی – رفتاری نظیر جرأت آموزی، حل مسئله و تجربیات رفتاری به آنها کمک می شود تا بتوانند میزان اثربخشی خود را افزایش داده و احساس کفایت و کارآمدی در وجودشان ایجاد شود.

خودشناسی
باور اساسی ناکارآمد دیگر، فقدان روابط صمیمانه در مبتلایان به این اختلال است که همواره آسیب دیده و باید اصلاح شود. خیال پردازی در مورد واقعیت رابطه ای که پایان پذیرفته و برقراری مجدد آن ارتباط و نیز اینکه چگونه این افراد تا برقراری مجدد آن ارتباط تاب بیاورند، از جمله مواردی است که باید حتما به آن پرداخته شود.
همچنین در فرآیند درمان، باورهای شان نسبت به طردشدگی اصلاح و این مسئله باعث کاهش میزان آسیب ناگهانی می شود که در آنها به وجود آمده است.
اما در مورد گروه دوم که با باور نیاز بسیار به توجه دیگران سر و کله می زنند، استفاده از تکنیک های همدلی و تقویت مهارت های اجتماعی سازنده (نه رفتارهای اغواگرایانه بی دلیل) در گوش دادن و توجه فعال به دیگران، می تواند بسیار موثر باشد.
به طور کلی استفاده از رویکرد شناختی درمانی زمانی بیشترین تاثیر خود را برای افراد مبتلا به اختلال شخصیتی نمایشی نشان می دهد که نظام مند و با ساختار کاملا حرفه ای انجام شود چون شما به عنوان کسی که به این اختلال شخصیتی مبتلاست باید بتوانید با کمک نظریه شناختی درمانی باورهایی را که در کودکی در مورد الگوهای رفتاری تاییدطلبانه در وجودتان شکل گرفته است، بشکنید تا فضای خوبی برای تجربه زندگی و پیشرفت شما مهیا شود.

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا