شراب از کتاب گیر!
مهرشاد مرتضوی
از آنجا که دولت قبل کاری کرده که دیگر هیچ خبری برای ما غیرقابل باور نباشد، شرایط «پسا ممنوعیت الشراب در کتاب» را بررسی میکنیم:
مسئول: استفاده از کلمه شراب در کتابها ممنوع میشود.
حافظ، سعدی، خیام و دیگران: بابا این شعرهای ما مضامین عمیق عرفانی داره ها! اصلا این، اونی که شما فکر میکنین نیست!
مسئول: بحث نکنین. ما خودمون بهتر میدونیم. پروانه کسبتونو میگیرما!
بیقانون: راست میگن دیگه. آخه این آت و آشغالا چیه توی شعرتون میارین؟ این همه خوراکی خوشمزه هست.
حافظ در حالی که پایش را روی زمین میکشد: آخه زمان ما از این خوردنیا نبود. یه گلابی بود و یه موز.
خیام: سمت ما هم که کلا فقط انگور در میاومد.
بیقانون: خب بسه دیگه. برین کتاب شعرهاتونو بیارین ببینیم یه جوری ماستمالیش کنیم.
حافظ
برگیر «خیار» طربانگیز و بیا
پنهان ز دکان بغلی خیز و بیا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و «لیوان آب» کجا
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
که در خم است «انار»ی چو لعل رمانی
سعدی
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم
«آدامس» با تو حلال است و آب بی تو حرام
مولانا
«رانیِّ» شیرهی انگور خواهم
حریف سرخوش مخمور خواهم
امیرخسرو دهلوی
خونابه میخورم ز غم و گریه میکنم
آری که «دوغ»، گوهر هر کس برون دهد
گریبانم مگیر ای محتسب، این کاره هستم من!
کزین دامان تو بوی «شانلِ فِیک» میآید
اوحدی
به خرابات برید از در این خانه مرا
که دگر یاد «کباب» آمد و «مرغانه» مرا
انوری
دل در هوس «شامپوی» گلرنگ خوش است
با بربط و با نای و دف و چنگ خوش است (تو حموم؟!)
وحشی بافقی
هم تو مگر پیالهای بخشی از آن «آب آلبالو»
ورنه که «هایپ» دیگری نشکند این خمار را
اقبال لاهوری
خیز و در جامم «ویتامین سی» بریز
روی آن هم هرچی که خواستی بریز
مسئول: چشمک نزن آقای اقبال!
ابوسعید ابوالخیر
در دِیر شدم ماحضری آوردند
«بنگر چه دلستر خری» آوردند!
عراقی
چو با خود یافتند اهل محل را
«پنیر» بیخودی در جام کردند
هزاران کِش به اندام و تنش داد
«پنیر پیتزا»یش نام کردند
خیام
…… …….ِ ….. که …. خواهم / ….. …… ……ِ …..ی خواهم
بیقانون: شما کلا برو سراغ همون ریاضی 😐
179/