گفتوگوي ايراني در كافه ايتاليايي
احسان ابراهیمی
5 بهمن 1394
ساعت 9:24 صبح
به هر حال هر چه بود بامزه بود. شبیه کشتی درستش کرده بودند. صدای مرغ دریایی میآمد.
آدم واقعا فکر میکرد توی کشتی است. برای صبحانه رفته بودیم. من بودم، جواد و اسحاق و مجید انصاری و حسام و علی آقا لاریجانی و سیدحسن آقای خمینی. اکبر آقامون هم بود. آقای باهنر با رفقای جدید پایداری چیاش آمد توی کافه.
علی آقا لاریجانی باهنر را چپ چپ نگاه کرد و گفت: «احوال بامعرفتا؟ پارسال دوست، سال انتخابات آشنا! از این طرفا؟» به خنده گفتم: «چی شده؟ اومدید اینجا رو هم پلمب کنید؟ نکنه حق کافه اومدن نداریم؟» باهنر که طعنه علی آقا را نادیده گرفته بود از طعنه من نتوانست بگذرد.
دندان به دندان سایید و گفت: «نخیر اگه از نظر شما اشکالی نداشته باشه میخوایم مثل همه آدمای عادی دنیا صبحانه بخوریم.» گفتم: «اختیار دارید. ولی این رفقای پایداری چی کافه رفتن زیاد بهشون نمیاد. بیشتر بهشون میخوره کافه ببندن.» باهنر گفت: «همه چیز ممکنه. حالا شما چرا اینجا جمع شدید؟» رفیق پایدارش گفت: «پرسیدن داره؟ واسه اخلال دیگه!» گفتم: «نظر شما هم محترمه. ولی ما اومدیم واسه تحلیل اوضاع انتخابات.» آقای باهنر با ژستی متفکرانه گفت: «اووووم، به نظر من اصولگرایان برنده انتخابات میشن.» کل کافه از خنده منفجر شد. یکی پنیر رفت توی چشمش، یکی قاشق عسل گیر کرد توی گلویش… اصلا اوضاعی شد. باهنر با تعجب پرسید: «چیزی شده؟ اینا چرا میخندن؟»
گفتم: «چشم بسته غیب میگی اینطوری میشه دیگه. خب انتظار داشتی کی انتخابات رو غیر اصولگراها ببره؟» باهنر خوشحال شد و گفت: «یعنی به خاطر اينكه اصولگراها پشتوانه رای قوی دارن؟» گفتم: «خیر! میخوام بگم وقتی تیم اول استقلال با تیم دوم استقلال مسابقه میده، قطعا تیم برنده استقلاله. حالا فوتبالتون رو بازی کنید ما کاری بهتون نداریم. ولی دیگه خدا وکیلی زياد خوشحالی نکنید!» باهنر عصبانی شد و گفت: «ایشششش» و رفت. اسحاق حالش بد شد و غش کرد. پرسیدم: «چی شد؟ صبحانهاش مسموم بود؟» جواد گفت: «نه! فکر کنم کشتی رو دیده دریا زده شده! دریا هم که این روزا طوفانی… تا 7 اسفند اوضاع همینه.»
وقایع نگار 5 بهمن 1394
1. باهنر: «برنده انتخابات اسفند اصولگرایان هستند!»
179/