حال بانو خراب است
محمد آقایی فرد: برخی پا را فراتر گذاشته و شماره حساب و شماره تلفن پدر و مادر او را هم پخش کرده اند، اتفاقی که پدرش ميگوید بدون هماهنگی با آنها بوده و حتی عدهاي هم با دادن شماره حسابهای اشتباه ازاين موضوع سوء استفاده کرده اند.همین موضوع باعث شد تا با انجام هماهنگیهای قبلی به بیمارستان محل بستری سارا عبدالملکی برویم تا از نزدیک شرایطاين بازیکن را بررسی و گزارش کنیم.
بیمارستان؛ اولین محل ملاقات
مقابل بیمارستان خبری نیست، شاید هم هنوز خبر آن به اندازه کافی رسانهاي نشده است. در یک روز خلوت وارد بیمارستان شدم، طبقه سوم، اتاق 312 همان جایی است که سارا عبدالملکی در آن جا بستری شده است. در مقابل اتاق پدرش علی اکبر عبدالملکی با چهرهاي خستهايستاده و بعد از خوشامدگویی، چند قدم آن طرف تر پاسخگوی سوالات مان شد.
ورزش را از کجا شروع کرده است؟
از 7-6 سالگی شروع کرد و در نهایت هم به تیم ملی راگبی رسید. 3 سال است که بازی ميکند و در تیم هندبال دانشگاه شان هم بازی ميکند.
ميدانید در کدام تیمهای باشگاهی بازی کرده؟
فقط مربی شان را ميشناسم، سرکار خانم نوری، رشتهايشان تربیت بدنی بود و برای استعدادیابی به مدرسه کمیل ميروند. همانجا با خانم نوری آشنا شد و کم کم به تیم ملی رسید.
چه شد کهاين حادثه رخ داد؟
برای بازیهای مقدماتی و استعدادیابی به کرمانشاه رفته بود، وقتی ميخواست برگردد در جاده بوئین زهرا با خودروی 206 اش چپ ميکند، چون حافظه اش را از دست داده، جزییات بیشتری از ماجرا نميدانیم. از آنجا به بیمارستان قزوین رفته و ما هم او را بهاينجا انتقال دادیم.
یعنی با خودروی شخصی شان رفته بودند؟
بله.
تیم ملی سرویسی برای آنها تهیه نکرده؟
چرا داشتند ولی یکی، دو بار با خودروی شخصی خودشان به مسابقات رفتند. ضمناينکه چون امتحان داشتند مجبور بودند زودتر برگردند.
چه بازیهایی بوده؟
بازیهای مقدماتی بوده ولی نميدانم چه مسابقاتی!
از مسئولان کسی پیگیری نکرد؟
ما اطلاع دادیم، چند نفر آمدند، تیم پزشکیشان هم حضور پیدا کرد. شرح حالش را هم بردیم و نشان دادیم و قرار است رسیدگی شود.
فقط قرار است یا کاری هم کرده اند؟
فعلا که کاری انجام ندادهاند، الان 9-8 روز است که در بیمارستان است و هنوز اقداميصورت نگرفته است.
هزینههای بیمارستان چقدر است؟
در حال حاضر حدود 60 میلیون تومان هزینه کردهايم ولی جراحی کتف و ریههایش مانده که تجهیزات را تهیه کردهايم و قرار است یکی، دو روز دیگر جراحی شود.
هزینهها را کسی تقبل نکرده؟
خیر.
بیمه ورزشی ندارند؟
متاسفانه خیر، بیمه ندارند.
عاجزانه ميخواهم کمک مان کنید
منیره ابوترابی، مادر بانوی ملی پوش کشورمان لحظاتی بعد خودش را به محل مصاحبه رساند، چهره خسته و درمانده اش نشان ميدهد که دراين روزها سختیهای زیادی را به جان خریده است. او گلایههایی را از مسئولان دارد.
پدرشان ميگفتند دخترتان بیمه نیست.
دختر من 3 سال است عضو تیم ملی است ولی بیمه ندارد. اصلا هیچ بیمهاي به او تعلق نگرفته، آن شب در بیمارستان قزوین گفتند او تمام کرده، دوباره با شوک برگشت. ما به چند بیمارستان دولتی زنگ زدیم چون در توان من و پدرش نبود که او را به بیمارستان خصوصی بیاوریم ولی گفتند که تخت خالی نداریم، آن لحظه فقط جان دخترم برایمان مهم بود و بنابراین او را بهاين بیمارستان آوردیم.
شغل پدرشان چیست؟
یک کارگر ساختمانی است، کار ساختمان هم دو سال است که خوابیده، من هم برای 800 هزارتومان پول از کرج به تهران ميآمدم و حالا هم بااين وضعیت نميتوانم سر کار بروم.
از ساعات اولیه حضورتان در بیمارستان بگویید.
دختر من نیم ساعت تا سه ربع در اورژانس بود، ما دو میلیون اولش را زنگ زدیم ازاينورو آنور تهیه کردیم که تازه کارهای دخترم را انجام بدهند و او را به آی سی یو بفرستند. از فردایش به فامیل زنگ زدیم و پول قرض گرفتیم.
مسئولان هنوز برای تقبل هزینهها اقدام نکرده اند؟
من واقعا از مسئولان گلایه دارم (گریه ميکند) دختر من از کشورهای خارجی پیشنهاد داشت و ميگفت مناينجا یک ریال دریافتی نداشته ام، بگذارید بروم خارج آن جا قرارداد ببندم ولی ما اجازه ندادیم. ما با کارگریاين بچه را بزرگ کردیم، او روی پای خودشايستاده، حتی برای دختر من ارزش قائل نشدند که او را بیمه کنند. من بااين حال مریض چگونه هزینههای دخترم را متقبل شوم؟ الان زیر بار 70-60 میلیون تومان قرض هستم (مادرش نميتواند اشکهایش را کنترل کند) مردم زنگ ميزنند ميگویند چه کاری از دست ما بر ميآید؟ ولی من واقعا از مسئولان گلایه دارم، نگذارید دختر من بهاين حال بیفتد چون دختر من خیلی زحمتکش بود.
مادرش بعد از گفتناين حرفها درحالیکه به شدت اشک ميریخت، کنار تخت دخترش ميرود و بقیه سوالات را از پدرش ميپرسیم.
الان حال شان چطور است؟
وضعیت روحی اش بهتر شده ولی وضعیت ریه و نخاع کمرش تعریفی ندارد.
حافظه اش را هم از دست داده؟
به طور کامل نه ولی یک چیزهایی یادش ميافتد و دوباره یادش ميرود.
شایعه قطع نخاع شدنش صحت دارد؟
مهرههای 4 و 5 او شکسته و به نخاعش فشار آورده است. دکترها بعد از عمل گفتند آنطور که ما فکر ميکردیم آسیب ندیده ولی آسیب شدیدی به کمر و نخاعش وارد شده.
حتی اگر هزینههایش تامین شود،اين دختر باید به ورزش برگردد، او ملی پوشاين کشور است.
واقعا از مسئولان خواهش ميکنم که به ما کمک کنند.
بیمارستان با شما همکاریهای لازم را داشته است؟
خوب بوده تا الان.
نگفتند اول هزینهها را پرداخت کنید تا بعد از آن عمل کنیم؟
چرا نگفتند؟ به هرحال بیمارستان است دیگر، باید هزینهها را پرداخت کنیم. روز اول 30 میلیون تومان برای جراحی او خواستند که ما یک چک روز آورديم، قبول نکردند، ما گفتیم عملش کنید تا چک وصول شده و هزینهها را پرداخت کنیم. به هرحال چک وصول شود و هزینهها را پرداخت کردیم.
کدام عملهایشان باقی مانده است؟
کتفايشان باید جراحی شود، ریههایش عفونی شده و دندههایش هم شکسته است. الان بزرگترین مشکل او ریههایش است. رئيس بیمارستان هم با او صحبت کرد و گفت باید همکاری کنی.
چه نوع همکاریاي؟
خود مریض باید بخواهد و کمک کند که ریههایش بهتر شود.
ملی پوشايرانی روی تخت بیمارستان
از پدرش خواهش کردیم که همراه با او و خانواده اش به کنار تخت او برویم. پدرش موافقت کرد، روی تخت دختر جوان و 21 سالهاي را ميبینم که توان حرف زدن ندارد. پاسخهایش را به سختی ميشنوم و حتی مجبورم یک بار آن را تکرار کنم تا دستگاه ضبط صدایش را ضبط کند. اطراف او شلوغ است و ملی پوشان و هم تیميهایش حضور دارند. سارا عبدالملکی در گفتوگوی کوتاهی از حال خودش ميگوید.
بهتر شدهايد؟
بله.
خدا را شکر.
راستش را بگویم نه. اصلا خوب نیستم.
یادتان هست که کسی دراين مدت به شما سر زده باشد؟
بله، خانم میرزاگل و خانم نواب راد، کاپیتان تیم ملی مدام به من سر ميزنند. دیگر یادم نميآید چه کسی آمده است، دوستانم هم آمده اند.
ملی پوشان ممنوع المصاحبه اند؟
لحظاتی بعد به سمت دوستانش راهنمایی ميشوم تا بدانماين روزها برای آنها چگونه ميگذرد. ملی پوشان اما اعلام ميکنند که قصد انجام مصاحبه ندارند و حتی پدر سارا عبدالملکی را به گوشهاي ميبرند و در گوشش حرفهایی ميزنند. پچ پچهایی ميشنوم که گفته اند مصاحبه نکنید.اينکه چه کسیاين حرفها را زده مهم نیست. سعی ميکنم خانواده شان را قانع کنم که قصد حاشیه سازی نداریم و تلاش ميکنیم ازاين بازیکن حمایت کنیم. میرزاگل، نایب رئيس انجمن راگبی کشورمان در امور بانوان اما با حوصله پاسخگوی سوالات شد.
چه کار کردید برایاين ملی پوش کشورمان؟
از جمعه گذشته که مادرايشان با آقای دکتر میرزاآقابیگ تماس گرفته اند ما شنبه صبح به همراه دکتر غضنفری، پزشک انجمن و نایب رئيس هيات پزشکی استان تهران و خانم عابدی فراينجا بودیم، پرونده پزشکی او را به هيات پزشکی استان تهران انتقال دادیم، دکتر آقابیگ از طریق صندوق حمایت و وزارت ورزش در تلاش است که بتواند بخشی یا تماميهزینهها را تامین کند. از آن روز هم هرکسی توانسته آمده و بهايشان سر زده است. پیگیر حال و وضعیتشان هستیم، به خانواده شان هماين قول را دادهایم که صددرصد از طریق صندوق حمایت از ورزشکاران برایايشان کاری کنیم.
الان 60 میلیون تومان هزینه کرده اند.اين هزینه را هم تقبل ميکنید؟
دکتر آقابیگ گفتهاند تا جایی که بتوانیماين کار را انجام ميدهیم حتی برای فیزیوتراپی هم قولهایی دادهايم، چونايشان جراحی سنگینی داشته اند و دوره نقاهت را طی ميکنند فعلا کاری نميتوانیم بکنیم، ضمن آنکه کارهای اداری زمانبر است ولی ما در تلاشیم به نحو احسن آن را انجام دهیم.
چرا ورزشکاران تیم ملی بیمه نداشتند؟
بیمه ورزشی دارند ولی چون برای مسابقات هندبال اعزام شده اند نميتوانیم از بیمه راگبی برای آنها استفاده کنیم. همه بچههای ملی و لیگ بیمه هستند و ازاين نظر ما مشکلی نداریم.
مگر مسابقات راگبی نبوده؟
خیر، اصلا، سفر شخصی بوده است.
به هرحال قول ميدهید که همه هزینههایشان را تامین کنید؟
قول صد در صد نميدهیم ولی تا جایی که بتوانیم هرکاری از دست مان بر بیاید انجام ميدهیم.
هر روز به او سر ميزنید؟
من دراين هفته سه بار آمده ام، آقابیگ 4 بار سر زده، همسرشان سر زده اند ولی بچههای تیم ملی پیگیر وضعیتش هستند و خبرش را هم به ما ميدهند.
هندبال یا راگبی؟ مسئلهاين است
پدرش اطلاعات چندانی از فعالیتهای دخترش ندارد، خودش ميگوید آنقدر درگیر هستم که اصلا فرصت نميکردم بدانم او چه ورزشی ميکند فقط به ما ميگفت که به فلان تیم رفته است. اطرافیانش ميگویند ظاهرا برای مسابقات راگبی نرفته بوده و قصد او شرکت در اردوی استعدادیابی هندبال بوده که در کرمانشاه برگزار ميشده است. ميپرسم هندبالیها پیگیراين ماجرا نبودند؟ پدرش ميگوید آن تیميهم کهايشان برای استعدادیابی اش رفته را نميشناسم و حتی شماره تلفنی از
آنها ندارم.
آخرین صحبتها
پدرش ميگوید شما دنبالاين باشید که هزینهها را یک جوری تامین کنید، به ما قول ميدهند ولی نميدانیم از طريق چه کسی و چه زمانی قرار است پرداخت شود، به او قول ميدهیماين ماجرا را پیگیری کنیم و از مخاطبان بخواهیم اگر برایشان مقدور است، هزینهها را تقبل کنند (ميتوانید با تماس تلفنی با دفتر روزنامه هزینهها را متقبل شوید). یاد شعری از کیانوش سفری ميافتم:
« آدمي گاه سوار است و گهي بي مركب
فكر آن باش كه يك روز سوارت بكنند»
هم بازیها
همه هم تیميهای سارا عبدالملکی در یک گوشهايستاده اند و زیرچشميگفت و گوها را دنبال ميکنند، یکی از بستگان او ميگوید اگر حرفهای خانواده دو تا شده و نميدانند به چه مسابقاتی رفته به خاطراين است که خیلی در جریان فعالیتهای ورزشی دخترشان نبودند، او فقط ميگفته که در فلان تیم بازی ميکند ولی اسم تیمها را نميگفته یا شاید هم اگر ميگفت یادشان نميماند.
تشکرهای مادرانه
مادرش خواهش ميکند که حتما از آقابیگ، دکتر غضنفری، میرزاگل و بچههای تیم ملی تشکر کنم که کنار دخترشان بوده، او با گریه ادامه ميدهد و ميگوید: اگراينها نبودند اوضاع خیلی بدتر ميشد، آقابیگ قول داده سارا را به همه مسابقات ببرد ولو با ویلچر. از درددلهای مادر و دختر ميپرسیم. مادرش ميگوید: گاهی سارا از من ميخواهد که بالشت را روی صورتش بگذارم تا خفه شده و بمیرد. حال روحی او خیلی خراب است البته با حضور بچههای تیم ملی بهتر شده ولی دوست دارم به ورزش برگردد.
خواهشهای پدرانه
پدرش ميگوید دنبال کارهای بیمه ماشین است و فرصت نميکند خیلی کنار دخترش باشد، او حتی ميگوید که گوشی همراه دخترشان را هم بعد از تصادف دزدیده اند و ازاين موضوع نگران است. او از ما خواهش ميکند که از مخاطبان بخواهیم به شماره حسابهایی که از طرف آنها منتشر ميشود، توجه نکنند. از او ميپرسیم چه کسیاينها را پخش کرده؟ ميگوید نميدانم، یکی آمد و گفت قصد حمایت دارد، از یکی از روزنامهها آمده بود. شماره حساب و شماره تلفن مان را گرفت و پخش کرد، هرچه با او تماس ميگیریم جواب نميدهد که بدانیم چرااين کار را کرده است.
مسیر بازگشت
در مسیر بازگشت ذهنم درگیراين است که چگونه یک شبه یکی از ورزشکاران کشورمان سر از بیمارستان در ميآورد و حتی به یاد ندارد که چه اتفاقی برایش رخ داده است.اين شعر از کیانوش سفری در گوشم زمزمه ميکند؛
« پهلوان خاك نشد عمري و با عشق وطن
مثل يك مرد سر دار و ندارش جنگيد
تازگي خسته و افسرده به اميد شماست
درد يعني يل مان خسته شده، مي فهميد؟»
179/