یووال نوح هراری متولد 1976 پیش از اخذ مدرک دکتری خود از دانشگاه آکسفرد، در زمینه تاریخ سده های میانه و تاریخ نظامی پژوهشگر شناخته شده ای بود. از آن زمان تاکنون چندین و چند کتاب و مقاله نوشته است. از او به عنوان متخصص تاریخ جهان و پروسه های تاریخی یاد می شود. تحقیقاتش بیشتر در باب مسایل تاریخ کلان است.
مقولاتی چون: رابطه تاریخ و بیولوژی، تفاوت میان انسان و سایر حیوانات، آیا در تاریخ عدالت وجود دارد، آیا تاریخ در جهت و مسیر خاصی حرکت می کند؛ و این که آیا انسان ها پس از ورود به تاریخ خوشحال تر بودند. کتاب «انسان هوشمند» که تاکنون به سی زبان ترجمه شده و به ارزیابی تاریخ بشر، از عصر حجر تا انقلاب های سیاسی و تکنولوژیکی سده بیست و یکم پرداخته، در سال جاری میلادی از سوی مارک زوکربرگ موسس فیس بوک به عنوان «روایتی بزرگ از تاریخ تمدن بشر» معرفی شد. آنچه می خوانید مجملی است از همین کتاب مفصل.
در حدود 13.5 میلیارد سال پیش ماده، انرژی، زمان و فضا در رخدادی که به آن بینگ بنگ یا انفجار بزرگ می گویند به وجود آمد. این ویژگی عظیم و اساسی جهان ما را فیزیک می نامند. در حدود 300 هزار سال پس از آن ماده و انرژی در یک ساختار پیچیده به مرور با هم ترکیب شدند و به تولید اتم پرداختند و سپس در یک مولکول در هم ادغام شدند. سیر تحول اتم ها، مولکول ها و اثر متقابل آن ها شیمی نام گرفت. حدود سه میلیون و هشتصد هزار سال پیش در سیاره ای به نام زمین بعضی مولکول ها در هم آمیختند تا سازه پیچیده ای به اسم اورگانیسم را به وجود آورند. به سیر تحولی اورگانیسم بیولوژی می گویند.
حدود هفتاد هزار سال قبل اورگانیسم های متعلق به «انسان هوشمند» حتی با ساختارهای پیشرفته تری دست یافتند که به آن فرهنگی می گویند. ارتقا متعاقب این گونه فرهنگ های انسانی تاریخ نام گرفت. سه انقلاب مهم شکل دهنده روال تاریخ بوده است: انقلاب شناخت در هفتاد هزار سال پیش باعث حرکت شتاب آلود تاریخ شد. انقلاب کشاورزی در دوازده هزار سال قبل به انقلاب پیشین تحرک بیشتری بخشید. انقلاب علمی که از پانصد سال پیش همچنان ادامه دارد، ممکن است به تاریخ پایان بخشد و سرآغاز تحول کاملا متفاوت باشد. این کتاب راوی ماجرای چگونگی تاثیر این سه انقلاب بر انسان و اورگانیسم های هم سنخ آن است.
انسان ها مدت ها قبل از تاریخ قدم به عرصه وجود گذاشتند. حیواناتی که شباهت زیادی به انسان مدرن داشتند، نخست دو و نیم میلیون سال پیش ظاهر شدند، اما آن ها برای نسل های بی شمار قابل تشخیص از هزاران هزار اورگانیسم های دیگر نبودند که زیستگاه مشترکی با آن داشتند.
اگر دو میلیون سال قبل گشت و گذاری در آفزیقای شرقی می کردیم با گروهی مألوف و دارای خصایل انسانی رو به رو می شدیم: مادرانی مضطرب و دلواپس که کودکانشان را در آغوش دارند و جمعی از بچه های فارغ البال که در گل و لای بازی می کنند؛ نوجوانانی پرخاشگر که در مخالفت با امر و نهی های اجتماعی و بزرگترها که فقط در فکر راحتی خود هستند، غرغر می کنند. نرینه های قدرقدرت سینه کوبان می کوشند تا مادینه های زیبا محلی و گیس سفیدان عاقل را تحت تاثیر قرار دهند که خود قبلا شاهد این چیزها بوده اند.
این انسان های اولیه عاشق می شدند، بازی می کردند، روابط دوستانه داشتند و برای کسب منزلت و قدرت با یکدیگر رقابت می کردند. البته شامپانزه ها، بابون ها و فیل ها هم کارشان همین بود. هیچ چیز استثنایی در میانشان نبود. هیچ یک و کمتر از همه خود انسان ها اصلا تصور نمی کردند. روزی روزگاری قدم به کره ماه بگذارند و اتم را بشکافند و به رمز و راز ژن ها پی ببرند یا دست به نگارش تاریخ بزنند.
مهمترین مقوله ای که باید در مورد انسان های ماقبل تاریخ بدانیم این است که چندان قابل نبودند و تاثیر بیش از گوریل ها، کرم شب تاب و عروس دریایی بر محیط نداشتند. اورگانیسم از طرف بیولوژیست ها به انواع گوناگون طبقه بندی شده است. گفته می شود حیواناتی که میل به جفت گیری با هم دارند و تولید نسل می کنند به یک «نوع» تعلق دارند. اسب ها و خرها اسلاف متاخر مشترکی دارند و در بسیاری از خصایل فیزیکی با یکدیگر سهیم هستند، اما تمایل جنسی آن ها به هم زیاد نیست. در صورتی که این دو حیوان را وادار به مقاربت کنند، کره آنان که قاطر خوانده می شود عقیم است.
این چنین است که دی.ان.ای میمون هرگز به اسب منتقل نمی شود و برعکس. در نتیجه این دو موجود به عنوان حیواناتی شناخته می شوند که مسیر تکامل متفاوتی را طی می کنند. از جهت دیگر، هر چند یک بولداگ و یک سگ اسپانیایی بسیار متفاوت به نظر می رسند، اما از اعضاء یک نوع هستند و از یک مخزن دی.ان.ای تاثیر می پذیرند. این گروه از سگان در کمال سرخوشی با هم جفت گیری می کنند و توله هایشان پس از بزرگ شدن با سگ های دیگر می آمیزند و توله های بیشتری به دنیا می آورند.
«انواعی» که از اسلاف مشترکی تکامل می یابند در مجموع تحت نام «جنس» طبقه بندی می شوند. شیرها، ببرها، پلنگ ها، جاگوارها انواع گوناگونی در «جنس» پانترا هستند. بیولوژیست ها به اورگانیسم ها عنوان لاتینی دوبخشی می دهند. به عنوان مثال شیرها را پانترا- لئو می خوانند که یعنی نوع لئو از جنس پانترا. احتمالا کسی که این کتاب را می خواند «هومو- ساپینس» است، یعنی از نوع ساپینس (هوشمند) و هومو (انسان) است.
جنس ها هم به نوبه خود در «خانواده ها» گروه بندی می شوند. مانند گربه سانان (شیرها، یوزپلنگ ها و گربه های خانگی) سگ سانان (گرگ ها، روباه ها، شغال ها) و فیل ها (فیل ها، ماموت ها، ماستودون ها) تمام اعضای یک خانواده از دودمان خود پیروی می کنند که به پدران و مادران سرگروه آنان باز می گردد. به عنوان نمونه تمام گربه ها، از به گربه ملوس گرفته تا شیر درنده وارثان اجداد گربه سان مشترکی هستند که حدود 25 میلیون سال در قید حیات بودند.
انسان هوشمند نیز به یکی خانواده تعلق دارد. این حقیقت ساده، معمولا یکی از اسرار سر به مهر تاریخ تلقی می شود. انسان هوشمند مدت ها ترجیح می داد که خود را پارچه جدابافته ای بداند، یتیمی محروم از تبار خانوادگی و خواهر و برادر و عمو و دایی زاده و از این ها مهم تر بدون پدر و مادر، اما قضیه واقعا به گونه دیگری است.
چه خوشمان بیاید و چه نیاید ما عضو یک خاندان پدرسالارانه بزرگ و پرسروصدا هستیم که به آن میمون های ممتاز انسان نما می گویند. شامپانزه، گوریل، اورانگوتان از جمله منسوبان در قید حیات ما هستند. تنها شش میلیون سال قبل بود که یک میمون مونث صاحب دو دختر شد. یکی از این دو دختران جد اعلای شامپانزه شد و دیگری مادربزرگ ما.
آگاهی از نادانی
اگر یک روستایی اسپانیایی در سال 1000 میلادی به خواب می رفت و 500 سال بعد از داد و قال افراد [300 ملوان و 1000 سرباز] روی عرشه کشتی لانینا، لاپینتا و سانتاماریا متعلق به کریستف کلمب از خواب بیدار می شد، با آنچه می دید احساس غریبی نمی کرد. به رغم تغییرات بسیار در زمینه تکنولوژی، رفتار و منش آدم ها و مرزبندی های سیاسی، این ریپ ون وینکل تصور می کرد که در خانه و وطن خویش است. حال اگر یکی از ملوانان کریستف کلمب به خواب مشابهی فرو می رفت و 500 سال بعد با صدای یک آیفون سده بیست و یکم از خواب می پرید خود را در دنیایی ناآشنا و فوق تصوری می یافت و به خودش می گفت «اینجا بهشت است، یا جهنم؟»
500 سال اخیر شاهد رشد و پیشرفت خارق العاده و بی سابقه قدرت و توان آدمیان بوده است. در سال 1500 حدود پانصد میلیون آدم در سراسر گیتی زندگی می کردند. این رقم امروز به بیش از هفت میلیارد افزایش یافته است. مجموع ارزش کالاها و خدمات نوع بشر در سال 1500 به قیمت امروز دلار، در حدود 250 میلیارد دلار برآورد می شود. در حال حاضر ارزش تولید فقط یک سال جوامع انسانی نزدیک به 250 تریلیون دلار است. آدم ها در سال 1500 در هر روز 13 تریلیون کالری مصرف می کردند. این رقم اینک به 1500 تریلیون کالری افزایش یافته است. با نگاهی دوباره به این ارقام متوجه می شویم که جمعیت 14 برابر شده، در حالی که تولید 240 برابر و مصرف 15 برابر گردیده است.
تصور کنیم که یک ناو جنگی مدرن به روزگار کریستف کلمب بازگردد. این کشتی ظرف چند ثانیه لانینا، و لاپینتا و سانتاماریا را تبدیل به تخته پاره هایی می کند و سپس بدون آن که خراشی برداشته باشد هر نیروی دریایی عظیم در جهان آن روز را به قعر دریا می فرستد. پنج کشتی باری امروزی می تواند کل محمولاتی را حمل کند که به وسیله تمام ناوگان تجاری در جهان آن روزگار جا به جا می شد. کامپیوترهای مدرن قادر است به راحتی تمام کلمات و ارقام نسخ اصلی کتاب ها را در خود ذخیره کند و در تک تک کتاب های قرون وسطی مرور کند و توان بیش از آن را هم داشته باشد. هر بانک بزرگی در حال حاضر بیشتر از مجموع نقدینه پادشاهان قبل از عصر مدرن پول در اختیار دارد.
در سال 1500 فقط در چند شهر بیش از 100 هزار نفر سکونت داشتند. اکثر بناها با چوب و کاهگل ساخته می شد. عمارت های سه طبقه آسمان خراش محسوب می شد. خیابان ها در تابستان خاک آلود بود و در زمستان پر از گل و همیشه آکنده از عابرین پیاده، اسب، بز، مرغ و جوجه و یک تعداد کاری. فضا پر بود از صدای انسان و حیوان و گهگاه چکش و اره. به هنگام غروب آفتاب همه جا تاریک می شد و فقط اینجا و آنجا شمع یا مشعلی در اعماق سیاهی شب سوسو می زد. اگر یکی از ساکنان چنین شهری می توانست شهرهایی چون توکیو، نیویورک و بمبئی را ببیند، چه فکر می کرد؟
پیش از سده شانزدهم هیچ کس دور دنیا نگشته بود، تا آن که در سال 1522 فردینان ماژلان پس از سفری 72 هزار کیلومتری به اسپانیا بازگشت. این سفر سه سال به درازا کشید و به قیمت جان خود او و تقریبا تمام خدمه اش تمام شد. در سال 1873 ژول ورن می توانست در عالم خیال تصور کند که فیلئاس فاگ، ماجراجوی ثروتمند انگلیسی، قادر است جهان را فقط در هشتاد روز دور بزند. امروزه هر کسی از طبقه متوسط می تواند با درآمد خویش به آسانی و در عین سلامت در چهل و هشت ساعت دور دنیا بگردد.
در سال 1500 آدمیان به سطح زمین وابسته بودند. آن ها می توانستند برج بسازند یا از کوه بالا بروند، اما آسمان در انحصار پرندگان بود و فرشتگان رَهبانان. در بیستم ژوئیه 1969 بشر قدم به کره ماه گذاشت. این تنها یک حادثه تاریخی نبود، بلکه یک اقدام تکاملی و پدیده ای کیهانی بود. در مدت چهار بیلیون سال دوران تکامل قبلی هیچ جانداری نتوانسته بود حتی از اتمسفر کره زمین فراتر رود، چه برسد به این که اثری از خود در ماه بر جا بگذارد.
بشر در بخش اعظم تاریخ هیچ چیز در مورد 99.99 درصد از اورگانیسم ها، مثلا موجودات میکروسکوپی در سیاره خود نمی دانست. البته این به خاطر آن نبود که آن ها کاری به کار ما نداشتند. هر یک از ما میلیاردها موجود تک سلولی با خود داریم که تنها حامل آن ها نیستیم. این اورگانیسم ها هم بهترین دوستان ما هستند و هم کشنده ترین دشمنان. بعضی از آن ها غذای ما را هضم و دل و روده هایمان را تمیز می کنند. در حالی که اورگانیسم ها تک سلولی دیگر سبب ناخوشی و انواع بیماری های مسری می شوند.
بالاخره در سال 1674 بود که برای نخستین بار چشم انسان موفق به دیدار آنان شد و آن زمانی بود که آنتون فان، لئوهوک با استفاده از میکروسکوپی دست ساز خود از دیدن دنیایی از موجودات کوچک که در یک قطره آب در هم می لولیدند دچار حیرت شد. در طول 300 سال بعد انسان ها با شمار بی شماری از انواع میکروسکوپ ها آشنا شدند. ما کوشیده ایم که عامل کشنده ترین امراض مسری را نابود کنیم و از اورگانیسم های تک سلولی در پزشکی و صنعت استفاده نماییم. در حال حاضر ما برای تولید دارو، سوخت گیاهی و همچنین کشتن انگل ها نیازمند باکتری ها هستیم.
اما مهمترین لحظه تعیین کننده در پانصد سال گذشته در ساعت پنج و بیست و نه دقیقه و چهل و پنج ثانیه ژوئیه 1945 رخ داد. دقیقا در این ثانیه بود که دانشمندان آمریکایی نخستین بمب اتمی را در الاموگوردو واقع در نیومکزیکو منفجر کردند. از آن لحظه انسان دارای این قابلیت شد که هم سیر تاریخ را عوض کند و هم به آن پایان بخشد.