وقتی همه چیز عوض میشود
راضیه زرگری: اگه تا قبل از آن بحث دو نفر در میان بود، از وقتی بچهای پا به زندگیتون میذاره دیگه شماها در قبالش مسئولیت دارید، موجودی که به دنیا دعوتش میکنید ششدانگ به شماها احتیاج داره. رفاه، تربیت و آرامشش برعهده شماست…. این حرفها یکجورهایی توی دل آدم را خالی میکند. مسئولیتش سنگین است که زن و شوهری در زندگی مشترک تصمیم به بچهدارشدن بگیرند. البته خیلیها هم این پدیده را اصلا پیچیدهنمیکنند، سختنمیگیرند و خیلی راحت با آن کنارمیآیند. با این حال بچهدارشدن فصل جدیدی در زندگی مشترک است که تقریبا همه روابط و رویدادهای زندگی دو نفره را تحتتأثیر قرار میدهد. در این گزارش سراغ چند شهروند که پدر یا مادر هستند، رفتهایم تا در مورد ارتباط همسران بعد از بچهدارشدن سوال کنیم. اینکه آیا کودک و سختیهای نگهداری از او، زوجها را از هم دورمیکند یا برعکس تولد انسانی از وجود زن و مرد، پیوند آنها را محکمتر و محبت بین آنها را عمیقتر میکند؟ جالب است دیدگاههای مادران و پدران مسنتر یعنی آنهایی که یک تا دو دهه پیش برای نخستینبار طعم زندگی سهنفره را چشیدهاند، با زوجهایی که در سالهای اخیر بچهدار شدهاند، نسبتا متفاوت است. شاید دلیل اصلی این گوناگونی به تفاوت دیدگاههای نسلی بازمیگردد، شاید هم به نگاه متمایز آنها به زندگی.
رنگوبوی متفاوت محبت
فاطمه ٣٠ساله است و چهار سال پیش مادرشده؛ او در این مورد میگوید زندگی زناشویی و متاهلی دارای فصلهای متفاوتی است؛ دوران نامزدی، دوران عقد و شروع زندگی زناشویی و زمانی که فرزندی پا به این زندگی میگذارد که خصوصا این بخش آخر، وجود بچه به زندگی آن کسی که شاید تا پیش از آن زندگیاش یکنواخت بود، رنگوبوی تازهای میبخشد و به قول قدیمیها چراغ خانه روشن میشود. البته نمیتوان از سختیهای زندگی سه نفره گذشت. بهویژه اوایل آنکه هم مادر و هم پدر با این موجود تازه متولدشده غریبه هستند و زمان میبرد تا به قول معروف دستشان بیاید مختصات زندگی یک نوزاد چند روزه با افراد بالغ فرق میکند. با این حال معصومیت، ظرافت طفل و شیرینیهای او و علاقه مشترک زوجین به کودک باعث ایجاد مهر و محبت از جنس و بوی دیگری بین آنها میشود. قطعا از لحاظ آزادی عمل و مسائلی از این دست مشکلاتی هم پیش خواهد آمد که البته این مشکلات عموما مادر را بیشتر درگیر میکند، اما بهطورکلی زندگی پر از انرژی و هیاهوی کودک میشود و پدر و مادر انگیزه چند برابری پیدا میکنند تا برای بهبود زندگی تلاش بیشتری کنند.
دو نفرههایی که دیگر تکرار نمیشود
سیما حدودا ١٠سال پیش مادر شده است. او معتقد است ورود بچه به زندگی زوجها رابطه آنها را کمرنگتر میکند، ولی این تغییراتی که به وجود میآید عمدی نیست. پدر و مادر ناگزیرند نفر سوم را بین خود بپذیرند و برای او وقت بگذارند، تقریبا تمام برنامههایی که قبلا در زندگی داشتند، عوض میشود و میتوان گفت روزهای دو نفره دیگر تکرار نمیشود. از نظر ارتباط عاطفی اما به نظر من وجود بچه محبت دو طرف را بههم زیاد میکند. درمورد زندگی شخصی ما این اتفاق افتاد. هم من و هم همسرم بهنوعی از نظر عاطفی بههم نزدیکتر شدیم. مادر چون ماهها تجربه بارداری را داشته و لحظات رشد کودک را درون بدنش حس کرده است، راحتتر میتواند با کودک ارتباط برقرار کند؛ کاری که برای پدرها کمی سختتر است. اما بهطورکلی شیرینی بچه، تحمل سختیها را خیلی راحتتر میکند. محبت همسر یعنی مرد خانواده بعد از بچهدارشدن نسبت به زن بیشتر میشود و یکجورهایی حس پدرشدن و اینکه همسرش برای او فرزندی به دنیا آورده، خوشایند است.
اگر همه چیز جای خودش باشد
فرزانه. با اینکه سنوسال زیادی ندارد اما مادر دو دختر ٢٠ ساله و ٧ساله است. خودش میگوید انقد زود بچهدار شده که درواقع طعم زندگی دونفره را نچشیده، با این حال با آمدن بچه اول چیزی که در زندگیام اتفاق افتاد این بود که من به کلی برای همسرم فراموش شدم و به دخترمان خیلی بیشتر توجه نشان میداد. البته شاید حسی که آن زمان داشتم بهخاطر سن کمم بوده است. ولی دختر دومم که به دنیا آمد علاقه و محبت همسرم به من چندبرابر شد. پس نمیتوان گفت با آمدن بچه علاقه کم یا زیاد میشود. منظورم این است که هیچچیز مطلق نیست. این علاقه و رفتارها بستگی به درک و فهم طرف مقابل از زندگی مشترک دارد. ما زمانی که نخستین فرزندمان را در آغوش گرفتیم، خودمان سنوسال زیادی نداشتیم، شاید برای پدر و مادرشدن خیلی جوان بودیم، به همین دلیل هم رفتارها و واکنشهایمان ناشیانه بود. به نظر من اگر افراد در زمان مناسب رویدادهای جدید را تجربه کنند و هر کسی در همان جایگاهی که باید باشد، قرار بگیرد، هیچ خاطره منفیای ساخته نخواهد شد.
فرزند، هدیه زن به شوهر
علی ٤٠ساله است و پدر دو دختر. او میگوید: ما حدود هشت سال اول زندگی مشترکمان بدون بچه بود. مشغلههایی داشتیم که آن زمان نمیتوانستیم به بچهدارشدن فکر کنیم. این زمان طولانی یکجورهایی هر دو ما را به زندگی بدون بچه عادت داده بود، هرچند خلأ نبود فرزند را هم هرازگاهی حس میکردیم. به نظر من بچهدارشدن موضوع مهمی در زندگی زوجهاست؛ چون علاوهبر تحتتأثیر قرار گرفتن ارتباطات عاطفی و آزادیعملهایی پیش از آن داشتند، مسئولیت تربیت بچه خیلیخیلی اهمیت دارد. من وقتی پدر شدم، نگاهم به همسرم تغییر کرد. علاقهام به او بیشتر شد. سختیهای نگهداری بچه به ظاهر زن و شوهر را از هم دور میکند اما وقتی نگاهمان را به زندگی عمیقتر کنیم، ورود بچه به زندگیها هدف میدهد. برای خود من اینطور بود که دخترم را هدیه همسرم به خود میدانستم، یعنی حس میکردم این بچه که من پدرش هستم، هدیه او به من است. پس دیگر نمیتوانستم از همسرم غافل شوم، بهطور کلی بچهدارشدن پدیدهای است که زن و شوهر را به رابطه نزدیکتر وادار میکند. یک موضوع همیشگی برای گفتوگوهای روزمره و برنامهریزی برای آینده و اهداف مشترک.
پیوندی که محکمتر میشود
مینا مادر ٣ فرزند است و از مادرهای قدیمیتر به حساب میآید چون اولین دخترش ازدواج کرده است. او که نسبت به جوانترها تجربه بیشتری دارد، میگوید هر مردی یک عکسالعمل متفاوت نسبت به بچهدار شدن دارد. اما برای زنها این واکنش چندان متفاوت نیست. زنها اغلب بعد از بچهدار شدن به حمایت و توجه بیشتر شوهرشان احتیاج دارند و انتظارشان هم این است. اما برای مردها مسأله فرق میکند؛ یکی زنش برایش عزیزتر میشود و یکی هم وقتی بچه میآید زنش را فراموش میکند. البته این حسی که خانمها دارند و فکر میکنند بچه باعث شده شوهرشان آنها را نبیند و به آنها توجه نکند، بیشتر به این دلیل است که مردی که پدر میشود احساس مسئولیتش هم مضاعف شده و زمان بیشتری را برای کار کردن صرف میکند اما خانم فکر میکند به او بیتوجهی شده؛ به نظر من که سهتا بچه با فاصلههای ٧و٨سال دارم آقایون هرچه سنشان بیشتر میشود قدر همسرشان را بیشتر میدانند؛ خود من اونقدری که در دوره بارداری سومم و بعد از زایمان بهم توجه شد، شاید اولین زایمانم اینطور نبود. کلا بچه با خودش یه حالوهوای متفاوت به خانه میآورد که دید مرد نسبت به همسرش عوض و مهرش چند برابر میشود. پیوند زناشویی با ورود بچه محکمتر میشود. فقط بعد از زایمان و در هفتههای اول مادر مجبور است بیشتر وقتش را برای بچه صرف کند. این مسأله شاید باعث میشود مردها جور دیگری فکر کنند. برای همین است که بعضی مردها اعتراض خودشان را با حسادت به یک موجود نوپا نشان میدهند!
همهچیز به زن بستگی دارد
زهرا هم از مادرهای قدیمی است؛ او میگوید همهچیز به زن بستگی دارد. زن است که باید با مدیریت شرایط نگذارد ارتباطش با همسرش بعد از بچهدار شدن تحتتأثیر قرار گیرد. بچه کلا زندگی را تغییر میدهد؛ اولش کمی سخته ولی بعد با همه سختیهایش لذتبخش میشود؛ شوروحال دیگهای در خانه ایجاد میشود که به هر سختی و زحمتی میارزد. من از نظر خانمها به این موضوع نگاه میکنم. اوایل خستگی بارداری و بعد خستگی و بیخوابیهای نگهداری از نوزاد چند روزه، باعث دوری از شوهر هست، اما این مسأله کاملا زودگذر است و به مرور درست میشود. با این حال مسئولیت زن خیلی در این زمینه سنگینتر است. او نباید بگذارد توجه همسرش کمرنگ شود. بیحالی، بیحوصلگی و شلختگی همشون تو رابطه زن و شوهر بعد از بچه تأثیر داره.
مردهای حسود
لیلا دو پسر دبستانی داد. او میگوید: در مورد رابطه زن و شوهر بعد از بچه فقط در یک جمله میتوان گفت کلا همهچیز عوض میشود. مخصوصا بعد از بچه اول چون تجربه اینکه نوزاد خواب و بیداریش منظم نیست و بیشتر وقت زن به مراقبت از او اختصاص پیدا میکند؛ او نمیداند چطور باید خواستههای شوهر را برآورده کند. بیشتر مردها به توجه و محبت زیاد که مادرها به بچهها میکنند حسودیشان میشود. خود من کاری که در این مواقع میکردم این بود که مسئولیت بچه را گردنش بیندازم تا برای چند ساعت هم که شده در موقعیت من قرار بگیرد و درکم کند. بعد از بچهدار شدن این بچه است که محور برنامهریزیهای خانواده میشود. برنامهریزی برای بیرون رفتن و سفرکردن و هرچیز دیگری بستگی به حال و شرایط بچه دارد. زنها وقتی مادر میشوند وقت زیادی برای اینکه به خودشان برسند را هم ندارند. بعضیاوقات زمانی برای کارهای خانه و پختوپز هم نمیماند. با این همه وقتی پدر و مادر بچه را بغل میکنند و لبخند نوزادشان را میبینند همه خستگیها برطرف میشود.
تعریف چارچوبهای جدید
مسعود ٢سالی میشود که پدر شده است. او خیلی رک و راست اعتراف میکند آرامش زندگی دو نفره را بیشتر دوست داشت اما الان که پسرش دو ساله شده زندگی بدون او برایش غیرقابل تصور است. میگوید سختی نگهداری بچه بیشتر بر گردن مادر است و اتفاقا به نظر من مردها باید سعی کنند این سختیها را برای همسرشان مرتفع کنند نه اینکه خودشان را کنار بکشند و مادر و بچه را به حال خودشان بگذارند. من خودم قبل از پدر شدن در کلام هم اصلا زیر بار مسئولیتهای بچه نمیرفتم و اتفاقا به اصرار همسرم با بچهدار شدن موافقت کردم. اما وقتی در این شرایط قرار بگیری، دیگر نمیتوانی خودت را بیتفاوت نشان دهی. همسر من به خاطر اینکه کارم خیلی خستهکننده است و در خانه احتیاج به استراحت دارم، همه کارهای بچه را برعهده گرفته بود و نمیگذاشت من اذیت شوم. اما با همه سختی شرایط مردها هم دوست دارند خود را در کارهای بچه سهیم کنند. من هم همین احساس را داشتم. البته این برنامهها برای ماههای اول است؛ بعد از مدتی فرزند جای خودش را در زندگی آنها باز میکند و همهچیز با چارچوبهای جدید در خانواده تعریف میشود.
179/