فصل دیگر اصلاح طلبان
حتی اگر این مجلس شبیه به مجلس ششم باشد، چنین رویدادی بعید بهنظر میرسد. این فصل دیگری است که درک سیاست را پیچیدهتر میکند و به همان نسبت اصلاحطلبان را در صحنه سیاست تقلیل میدهد. طرف دیگر سکه اصولگرایاناند که معلوم نیست چه تعداد از آنها به مجلس میروند. وضعیت آنها اما روشن است و در این زمینه تفاوتی آشکار با اصلاحطلبان دارند. اصولگرایان تکهای از پازل شرایط سیاسی موجودند که حتی اگر رأی نیاورند، با تکههای دیگر در دستگاهها و نهادهای دولتی خود را همصدا و همسان میکنند و در تثبیت شرایط موجود و انتقاد از اصلاحطلبان میکوشند.
منافعِ اصولگرایان جابهجا، کم و زیاد میشود و در مواردی هم از دست میرود؛ اما شکست نمیخورند. آنها داعیهدار وضع موجودند. به آن باور دارند و برای حفظ و اشاعه آن تلاش میکنند. اگر شرایط تغییر کند، آنها عقب مینشینند و بعد دوباره پرقدرت باز میگردند. اصولگرایان اینک شرایطی شبیه به وضعیت اصلاحطلبان یا چپِ قدیم در گذشته دارند.
چپِ آن دوران نیز به حفظ وضعیت موجود وفادار بود. آنها نتوانستند شرایط موجودشان را حفظ کنند، اصولگرایان نیز نمیتوانند. امروز نیرویی در میان است که گفتمانی اعتدالگرایانه دارد و هر دو طیفِ اصولگرا و اصلاحطلب گاه به آن نزدیک و گاه از آن دور میشوند. آنها اما نمیتوانند تماموکمال با این گفتمان همراهی کنند. تفاوت دیدگاهها بالاخره زمانی آشکار میشود؛ اما اکنون مسئله این است: نمایندگانی که از طرف اصلاحطلبان به مجلس میروند، کمتر به اختلافات دامن میزنند و بیش از آنکه به خاستگاه خود وفادار باشند، با دولت همراهاند.
شاید همین موقعیت متضاد با اصلاحطلبان خارج از مجلس، آنها را با مشکل مواجه کند. اصلاحطلبان داخل مجلس مکانمندند و اصلاحطلبان خارج مجلس زمانمند. ازاینپس نمایندگان باید به وضعیتهای پیشآمده واکنش نشان دهند و اصلاحطلبان مستقل به گفتمان خود پایبند بمانند.
اصلاحطلبان، دیگر باور دارند که از ایدهها و مواضع دوران چپ بسیار فاصله گرفتهاند؛ اما چیزی را که باور ندارند، چرخش جدیشان از دوم خرداد است و اگر بخواهند آن را بپذیرند، با منافع و موقعیتشان ناسازگار است؛ ازهمینرو این باورمندی یا ناباوری از اصلاحطلبان سه دسته میسازد: آنها که با صدای بلند فکر میکنند و بهجد خود را در حاشیه نگاه داشتهاند، آنها که صدای بلند خود را میشنوند؛ اما اعتنا نمیکنند و سعی دارند تا صدایشان را در همین منظومه با صداهای دیگر همساز و متوازن کنند. دسته سوم صدایی ندارند و با حضور در مکانها صاحب صدا میشوند؛ اما این سه دسته در یک چیز با هم مشترکاند.
اگرچه اصلاحطلبان در رفتار و گفتار تغییر کردهاند، اما این تغییر موجب نشده تا گفتمان آنها خارج از تکنولوژی قدرت تبدیل به کردار شود. راز ماندگاری آنها در این منظومه و امیدشان به تغییر نیز از همین اراده و غایتمندی نشئت میگیرد که هر تحول و تغییری را در درون و با قدرت جستوجو میکنند. کلام محسن صفاییفراهانی بهوضوح این معنا را تأیید میکند: «باید در حد خود از مجلس توقع داشته باشیم.
اگر مجلسی خلق کنیم که زبان گویای مردم باشد، بزرگترین دستاورد رخ داده است.» این نکته بسیار مهم و کلیدیِ حرفهای او است؛ اما مهمتر از آن این است: «من نه امروز و نه هیچ روز دیگری نمیخواهم نماینده شوم؛ حتی در زمان میانی مجلس ششم میخواستم استعفا بدهم؛ زیرا گفتم ما کارایی نداریم. ولی خاتمی گفت جواب مردم را چه میدهی؟» از گفتههای او نه بوی یأس میآید، نه عافیتطلبی، نه کینتوزی و عناد، بلکه نوعی صلحطلبی آگاهانه است. با اینکه حضورش را در مجلس بیفایده میداند؛ اما میماند؛ چون خودش نیامده که خودش برود.
او نماینده مردم است. با ماندن دِینش را ادا میکند؛ اما میداند همه آنچه به دنبالش است، امکان ندارد پس با صلحطلبی کنار میرود؛ چون دیگر دلیلی برای جنگ نمیماند. سخنان صفاییفراهانی بیش از آنکه به شخص یا نهادی برگردد، به وضعیتی برمیگردد که مانند مداری سیاست را در بر گرفته است. ناگفته نماند که از مجلس ششم حرف میزنیم؛ مجلسی که متراکم از ایدهها و آرمانهایی بود که تحقق آنها در آن زمینه و زمانه بعید و دور از دسترس بود. مجلس ششم حتی مجلس پنجم نبود؛ مجلسی مصلحتاندیش که مصلحت دولت دستور کارش بود.
قیاس مجلس پنجم و ششم روشنگرِ وضعیت کنونی ما است؛ زیرا این دو مجلس، شاخصی هستند برای تحلیل و تبیین اصلاحطلبان کنونی که از آن دورانِ مصلحتاندیشی نیز فاصله گرفتهاند. آنچه بررسی این دو مجلس را درخورتأمل میکند، نتیجهای است که از دل آن بیرون میآید و آینده سه گروه اصلاحطلب را رقم میزند. اینکه چه گفتمانی را دنبال میکنند: گفتمانی در مدار و منظومه شرایط موجود یا خارج از این مدار. دستیابی به هر دو دیر و دور است؛ اما سیاستمداران همواره در معرض انتخاباند و انتخابهایشان است که آنها را تعریف یا بازتعریف میکند.
176/