تحلیل ناکامی اصولگرایان؛ ترس از ترس
نمایندگان اصولگرا که زمانی خود، دیگران را با تکیه بر مدار نظاممند قدرت حذف کردند، اینک بیم دارند که مبادا دیگران با همان روش حذفشان کنند. ترس از سرپیچی، حذف و نبود جسارت و سنتشکنی در میان اصولگرایان باعث شد تا همه آنها یکجا بازنده شوند: در انتخابات ریاستجمهوری، مجلس و خبرگان. البته در دو انتخابات اخیر مردم درس بزرگی به آنها دادند، اینکه اگر به صدایشان گوش ندهند باید با سیاست و رجعت به آن از مسیر صندوقهای رأی برای همیشه خداحافظی کنند و چشم بدوزند به جایگاههای غیرانتخابی. اصولگرایان امروز با مشکلاتی جدی روبهرو هستند.
برخی از آنها هنوز بر تئوریهای نخنما که پیشتر موجب پیروزیهایشان شد، دلخوشند و با نخوت باور دارند اتفاق خاصی نیفتاده و چون گذشته به سیاست بازخواهند گشت. آنها به منازعه و مناقشههای درونگروهیِ اصلاحطلبان امیدوارند تا با فرصتهای بهدستآمده از این جدالها بهسرعت به سیاست بازگردند. نمونه روشن این روش را میتوان در روزنامههای اصولگرا ردیابی کرد که بر دو شیوه استوار است:
الف، سوءاستفاده از گفتههای اصلاحطلبان و انعکاس دگرگونه آنها برای تحریک و به خشمآوردن طیفها و قشرهای دیندار جامعه. ب، ایجاد تفرقه در میان طیفهای متنوع اصلاحطلبان از طریق نوشتهها و مصاحبههایشان. غافل از اینکه اصولگرایان بیش از هر چیز نیاز دارند که سیاستهایشان را بازسازی و بازآفرینی کنند. سرمایهگذاری و اصرار بر روشهای گذشته دیگر کارایی ندارد. به فرض محال این روشها اگر هم کارایی داشته باشد، حاصلش اندک است و با آن نمیشود سیاستی را راهبردی کرد.
اگر اصولگرایان میخواهند بر ارزشهایی که باور دارند پافشاری کنند و مردم را بهسوی خود بازگردانند باید ارزشها را دوباره ارزشگذاری کنند. ارزشگذاری مجددِ ارزش کار سادهای نیست که با انگ و تهمت به دیگران بشود آن را محقق کرد. خاصه اینکه برخی از این ارزشها را خودشان مخدوش کردهاند. پیروزی در انتخابات مجلس و خبرگان، نه برای اصلاحطلبان پیروزی قاطعی است که خیالشان را راحت کند، و نه شکست سنگینی است برای اصولگرایان که دیگر نتوانند به سیاست بازگردند. با این تفاوت که اصلاحطلبان میتوانند این پیروزیها را تداوم بدهند و فقط کافی است بدانند از چه جایگاه و خاستگاهی به این موقعیت دست یافتهاند تا پیوندشان را با این خاستگاه محکمتر کنند.
یکی از این دو خاستگاه به سران اصلاحطلب بازمیگردد که در پیروزی نامزدهای اصلاحطلب نقش انکارناپذیر داشتند. در هیچ انتخابات دیگری چنین چیزی روی نداده بود که مردم به کسانی رأی بدهند که از آنها خواسته شده. مردم رأی دادهاند تا گشایشی در فضای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بهوجود بیاید. اما نباید نادیده انگاشت که مردم، اصولگرایان و اصلاحطلبان را وسیلهای برای بیان افکار و بهدستآوردن خواستههایشان میدانند. درواقع مجلس جای سخن آنهاست و دولت وسیلهای برای رساندنشان به خواستهها. مردم صدایشان را به مجلس سپردهاند و رؤیایشان را به دولت، و این مسئولیت سنگینی است.
مردم نشان دادهاند در این زمینه نه اهلِ تعارفاند و نه اغماض میکنند. مجلسی که صدای مردم نباشد زود از دست میرود. مردم تفاوت بین ملاحظهکاری و مصلحتاندیشی را از منفعتطلبی، خوب تشخیص میدهند. مهمتر از همه اینکه ثابت کردهاند، صدای خودشان را خوب میشناسند و کسی نمیتواند صدای حزب، گروه و دستهای را به آنها منتسب کند. مصداق این مدعا در مجلس گذشته بسیار بارز است. اگرچه نمایندگان اصولگرا در پارهای موارد از حقوق مردم دفاع کردند اما این دفاع چون صرفا بهخاطر آنها نبود و شائبه نیابتیبودن آن میرفت، تأثیر منفی از خود بهجا گذاشت.
شاید رأینیاوردن چهرههای مشهور اصولگرا؛ احمد توکلی و الیاس نادران و… را بتوان اینگونه ارزیابی کرد. مهدی کوچکزاده و حمید رسایی از جمله کسانی بودند که از این جایگاهِ سخن بیش از آنکه به دغدغه مردم بپردازند طنین صدای طیف و گروه خاصی شدند. با این تفاصیل اصولگرایان باید برای آینده فکری جدی کنند، بعید است اگر در رفتارهای سیاسی و استراتژی کلیشهای و صلبشده خود، تغییر ندهند بتوانند به سیاست بازگردند. بازگشت، نیاز به دگرگونی (فرم) دارد.
فرمی که بتواند تمام نقاطی را که چون مداری آنها را احاطه کرده، برآشوبد و از سلطه آن خارج کند. انصافا این کار برای اصولگرایان بسیار دشوار است چون آنها بیش از آنکه در سیاست فرمگرا باشند، محتواگرایند. آنها همواره با محتواسازی و دفاع از آن اصلاحطلبان را عقب راندهاند، حتی در سال ٨٤ نیز که احمدینژاد با فرم تازهای وارد انتخابات شد، دیری نگذشت که آن فرم در دل محتوایی عوامفریب استحاله یافت و توان خلاقیتش را از دست داد.
آنچه سیاست را نوزایی میکند فرم است، اما همین فرمها هم بهزودی در دامن کلیشهها میافتند و اسیر دست تکرارها میشوند. اصولگرایان و اصلاحطلبان هر دو در این تله گیر افتاده و آن را تجربه کردهاند. فرمها ابدی نیستند همانطور که سیاست ابدی نیست و سیاستمدار نیز. فرمها زاده میشوند برای درهمشکستن حلقه استیلایی که حزب و گروه براساس شرایط و منافعشان به دور خود میکشند و بعد از آن تمام وقت و دوره خدمتگزاریشان صرف توجیه اعمالشان میشود. برندگان نقاط قوت خود را کدگذاری کرده و اعمالشان را با رأیی که آنها را به پیروزی رسانده توجیه میکنند و بازندگان ناکامی خود را به اشتباهات محاسباتی در برنامهریزی یا تاکتیکهای انتخاباتی نسبت میدهند، نه رویگردانی مردم از آنها.