ایست قلبی معلم سر کلاس درس
موبنا -مرحوم داریوش بیژه جولقانی معلم مدرسه ابتدایی پسرانه گلچین آموزش و پرورش ناحیه چهار اهواز روز گذشته هنگام تدریس به دانش آموزان پایه ششم ابتدایی دچار ایست قلبی شده و دار فانی را وداع گفت.
پیکر این معلم درست همزمان با روز معلم تشییع و به خاک سپرده شد.
عبدالرحمان گلچین مدیر مدرسه ابتدایی پسرانه گلچین در ارتباط با این معلم می گوید: مرحوم بیژه جولقانی دو سال پیش از آموزش و پرورش بازنشسته شده و یکی از نیروهای فعال، تلاشگر و علاقمند به دانش آموزان بود.
وی می افزاید: روز شنبه مطابق هر روز به مدرسه آمده و سر کلاس درس رفت ولی ساعت یک ربع به هشت دانش آموزان مقطع ششم ابتدایی به ما اطلاع دادند که معلم حالش بد شده است.
مدیر مدرسه گلچین با بعض ادامه می دهد: معلم این دانش آموزان دچار ایست قلبی شده ولی آنها از این موضوع اطلاعی نداشته و فقط خیال می کردند که حال معلمشان بد شده است.
گلچین بیان می کند: بلافاصله به اورژانس ۱۱۵ خبر دادیم و آنها نیز خیلی زود در محل مدرسه حضور پیدا کرده و بعد از انجام کارهای اولیه وی را به بیمارستان مهر منتقل کردند ولی متأسفانه این معلم رئوف جان خود را از دست داد.
مدیر مدرسه گلچین خبر می دهد: مراسم سومین و هفتمین روز درگذشت این معلم روز دوشنبه از ساعت ۱۷ الی ۱۹ بعدازظهر در مسجد امام رضا (ع) واقع در خیابان یک شرقی کیانپارس برگزار می شود.
هر که عاشق شد معلم می شود……..
خبر کوتاه بود و واقعه سخت نامنتظر، معلم پایه ششم مدرسه پسرانه در کلاس درس جانش را از دست داد! آن هم درست ۱۱ اردیبهشت، یک روز قبل از روز معلم.
بچه های کلاس ابتدا خیال می کردند معلمشان دارد شوخی می کند اما مگر می شود آقای بیژه هنگام تدریس شوخی کند!؟ آن هم سر کلاس ریاضی!؟
همین که عینک آقای معلم بر زمین می افتد دانش آموزان نگران می شوند و صدایش می زنند: آقا اجازه؟ آقای بیژه؟
عارفان علم عاشق می شوند/ بهترین مردم معلم می شود
آری، این معلم باسابقه در کلاس درس جان سپرد و درست روز ۱۲ اردیبهشت و همزمان با روز معلم به خاک سپرده شد. شاگردان جدید و قدیم، والدین دانش آموزان، همکاران قدیمی و همه برای وداع با کسی آمدند که عاشق کارش بود و چه عاشقانه نیز جان سپرد. اصلا مگر می شود عاشق تر از این هم بود!؟
رئوف یکی از شاگردان پایه ششم مدرسه شهید گلچین است که به همراه پدر و مادرش و چند تن از همکلاسی ها برای خداحافظی و ادای احترام به معلم مرحومش به مراسم تشییع وی آمده؛ خودش درباره اتفاقی که در کلاس درس رخ داد می گوید: آقای بیژه پای تخته بود که یکهو آمد پشت میز نشست و قلبش را گرفت و سرش را روی میز گذاشت و دیگر تکان نخورد.
مادر رئوف با گریه می گوید: ما بیشتر از بچه ها در شوک هستیم . آقای بیژه معلم و انسان بسیار خوبی هم از نظر تدریس و هم از نظر اخلاق بود.
یکی دیگر از والدین با نگاهی به دانش آموزان ناراحت که سربه زیر گوشه ای ایستاده اند می گوید: آقای بیژه عاشق بچه ها بود و تا آخرین دقیقه هم عشقش را ثابت کرد و دلش نیامد دانش آموزانش را تنها بگذارد. این معلم بزرگوار از نظر من شهید محسوب می شود و یادش در دل همه شاگردان و خانواده آنها باقی خواهد ماند.
آرش هم دانش آموز دیگری است که به این مراسم آمده و می گوید: من سال گذشته شاگرد آقای بیژه بودم و امسال وقتی این اتفاق در کلاس درس افتاد؛ دانش آموزان کلاس آقای بیژه به کلاس ما آمدند و هر دو کلاس با هم ادغام شدند. من ابتدا باور نکردم و به آن یکی کلاس رفتم تا آقای بیژه را ببینم اما آنجا نبود.
وقتی از آرش می پرسم آقای بیژه چطور معلمی بود؟ مستقیم توی چشم هایم نگاه می کند و با بغض می گوید: معلم خیلی خوبی بود.
این جمله را همه دانش آموزانی که در مراسم تدفینش حضور دارند، می گویند. دانش آموزان جدید و قدیم همه آمده اند، آن هایی که حالا دیگر بزرگ شده و زیر تابوت معلم قدیمی شان را گرفته اند. بچه های کلاس ششم متین تر از آنچه انتظار می رود با معلمشان وداع می کنند. یکی از آنها روی دست مردی که برای قبر گِل درست می کند آب می ریزد و آن دیگری شاخه گلش را روی قبر می گذارد. آقای بیژه آخرین درس را هم چه خوب به آنها آموخت: درس مردانگی.
منبع: مهر