شاعران در رثای حضرت ابوالفضل (ع) شعر خواندند
موبنا – روابط عمومی فرهنگسرای اندیشه، در آستانه ماه محرم و ایام عزاداری سیدالشهدا (ع)، نخستین شب از سومین سوگواره شعر آیینی «بر آستان اشک»، شامگاه جمعه نهم مهرماه با حضور شاعران اهل بیت (ع) و جمعی از علاقهمندان برپا شد.
این مراسم با خواندن حدیث شریف کسا آغاز شد و در ادامه، محمود حبیبی کسبی، از شاعران آیینی، چند بیتی از قصیده «ای حرمت قبله حاجات ما» را خواند.
ای حرمت قبله حاجات ما / یاد تو تسبیح و مناجات ما
تاج شهیدان همه عالمی / دست علی ماه بنی هاشمی
همقدم قافله سالار عشق / ساقی عشاق و علمدار عشق
سرور و سالار سپاه حسین / داده سر و دست به راه حسین
وی همچنین شعری از سعید بیابانکی خواند:
تا داشتهام فقط تو را داشتهام / با نام تو قد و قامت افراشتهام
بوی صلوات میدهد دستانم / از بس که گل محمدی کاشتهام
در ادامه، محمدرضا طهماسبی شاعر جوان اهل بیت، پشت تریبون رفت و به شعرخوانی پرداخت.
تا دست بسته باز کنی مشت آب را / داغت شکست هفت کمر پشت آب را
نقش هزار زلزله بر شط پدید شد / تا ریختی به روی زمین مشت آب را
دستت به آب لب نزد و لب به آب ، دست / حیران نهادهای به لب انگشت آب را
از ساحل تو آب عطشناک میرود / در حسرت لب تو طمع کشت آب را
با آب دست و پنجه کمی نرم کرده، سخت / مالیدهای به خاکِ ادب پشت آب را
فاطمه بانیزاد شاعر جوان آئینی نیز یکی از شعرهایش را برای علاقهمندان به اهل بیت (ع) خواند:
خیمه، عَلم، کتیبه و پرچم بیاورید / شیون کنید شور محرم بیاورید
مِشکی کنید قامت رعنای کوچه را / پیراهن عزای مرا هم بیاورید
این کاروان رسیده به نزدیک نینوا / طوفان گرفته حزن دمادم بیاورید
عالم به نوحه است که شوریده گشته است / چشمی برای گریه فراهم بیاورید
ما حلقه حلقه ماتم او را گرفتهایم / زینت کنید حلقه و خاتم بیاورید
محمد سهرابی دیگر شاعری بود که به شعرخوانی پرداخت.
ای کرده از حیای نگاهت حیا عرق / رحمی که برد هر دو جهان را ز جا عرق
شرمنده گر شود نفس ناله گریه است / افسانهای است اینکه ندارد صدا عرق
در سایه تو کشت مرا آفتاب عشق / حتی نبود ذبح تو را خونبها عرق
خون حیا نشد که بریزم به پای تو / راهی نشان بده که بریزم کجا عرق
تبخیر یا سقوط به شبنم چه میشود؟ / گم میکند به صورت تو دست و پا عرق
ذکر علی الدوام که گفتیم خجلت است / پیشانیام فدای صفای تو یا عرق
نام شراب را به عرق کردهام بدل / چندان که شد به چهره تو آشنا عرق
خون نیست اینکه ذبح تو ریزد به خاک شرم / عید است و بسته است به فرقش حنا عرق
کاری بلد نبود دلم در قبال تو / آخر گرفت دست مرا از وفا عرق
معنی برای خجلت، برنامهای نداشت / کردیم در هوای رُخَت بی هوا عرق…!
مهدی فرجی نیز علاقهمندان به اهل بیت (ع) را به یک شعر مهمان کرد و گفت، شعری که می خواند، در رثای حضرت زینب(س) است و در حال و هوای اربعین سروده شده است.
تمام راه ها را با تو عمری همسفر بودم / اگر زن بودم اما مثل تو مرد خطر بودم
تمام لحظه ها را با دلی پر درد پیمودم / پر و بالم شکست اما برایت بال و پر بودم
لبم آتش گرفت از تشنگی دم برنیاوردم / شبیه آن دری که سوخت من هم شعله ور بودم
سلام ای عشق، ای بر نیزه، ای خورشید خون آلود / منم زینب که بعد از تو همیشه در به در بودم
غروب تلخ عاشورا و هفتاد و دو خان درد / ولی انگار من همسایه با صبر پدر بودم
درون خیمه ها باران آتش بود و من هر دم / به زیر سایه ی زخم زبان ها چون سپر بودم
تنت زیر سم اسبان سرکش بود سر گردان / و من صحرا به صحرا داغ داری پرشرر بودم
منم تنها زن تاریخ ساز عصر عاشورا / اگر زن بودم اما مثل تو مرد خطر بودم
وی همچنین یکی از غزل های قدیمی خود در رثای حضرت ابوالفضل العباس (ع) را برای حاضران خواند.
به تیغ قهر زدی خاندان مادری ات را / که آشکار کنی غیرت برادری ات را
عمو تو باشی و اهل حرم جواب نگیرد؟ / فرات منتظر است اقتدار حیدری ات را
کسی ندید که یک لحظه هم بروز ندادی / در آن شکوه عقابی دل کبوتری ات را
اگر چه کینه آن قوم خون پاک تو را ریخت / زبان گشود عرب قصه دلاوری ات را
چنان حسین ز پاکان هاشمی است نژادت / اگر قبول نکردی دمی برابری ات را
تو ماه بنی هاشمی که دختر خورشید / همان نخست پذیرفته بود مادری ات را
پیش از مقتل خوانی رسالت بوذری، محمود حبیبی کسبی بخش هایی از شعر ابوالفضل زرویی نصرآباد در رثای قمر بنی هاشم، حضرت عباس(ع) را برای حاضران خواند.
گرفت تا که به دندان ابوالفضائل مشک / بـه اتفاق بـــه دندان گرفت لشکر دســت
هوای ماندن و بردن به خیمه آب زلال / اگر نداشت چه اندیشه داشت در سر دست
حکایت تو به امالبنین که خواهد گفت؟ / وزین حدیث چه حالی دهد به مادر دست
به پای بوس تو آیم به سر به گوشه چشم / جواز طـوف و زیارت دهد مرا گر دسـت
به دوست هرچه دهد اهل دل نگیرد باز / حریف عشق چنین می دهد به دلبر دست
رسالت بوذری مجری تلویزیون نیز در سخنانی با بیان اینکه «عباس صیغه مبالغه عبس است» گفت: کلمه عباس به این معنی است که «کسی که در برابر دشمن چهره درهمی دارد» و در ادبیات به شیری تشبیه می شود که همه شیران از او فرار می کنند.
وی در ادامه مقتلی در رابطه با شهادت حضرت ابوالفضل عباس(ع) از کتاب آه را خواند. در ادامه، مجید لشکری با تضمین اشعار حافظ، به شعرخوانی پرداخت.
علم عشق تو بر بام سماوات بریم» / دست در دست برآریم و به میقات بریم
«در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد» / گام در گام تو حق چشمه ای از زمزم زد
«عکس روی تو چو در آینه ی جام افتاد» / شورش و واهمه ای در همه اعضام افتاد
«همه را نعره زنان، جامه دران می داری» / تا که از علقمه مشکی به حرم می آری
«ترسم این قوم که بر دُردکشان می خندند» / این گروهی که به تو راه حرم می بندند…
«عقل و جان، گوهر هستی به نثار افشانند» / «این جماعت که در این بادیه سرگردانند»
مشک بر دوش نهادی که فراتی ببری / «که در این ظلمت شب، آب حیاتی ببری»
آمدی میمنه تا میسره بر هم ریزی / شوکت هیمنه را یکسره بر هم ریزی
دست دندان شد و تا خیمه تقلّا می کرد «طلب از گمشدگان لب دریا می کرد»
زینب آمد به تل امّا همه جا طوفان بود / «او نمی دیدت و از دور خدایا! می کرد»
قصد کرده ست که ارباب تو کاری بکند / «یار باز آید و با وصل قراری بکند»
اندکی خیره به شط مانده تأمّل کردم / باز در دفتر خود فکر تغزّل کردم…
تا علم در ید بیضای تو بالا باشد / اژدهایی به کف و آیت موسی باشد
اقتدا کرده به تو جمع کثیری، امّا / عرضه ای نیست اگر هرچه تقاضا باشد
«پاسبان حرم دل شده ای شب همه شب» / نامت از روز ازل حضرت سقا باشد
«عجب از کشته نباشد به در خیمه ی دوست» / تا که سقّای مجزّای فُرادی باشد
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه!» / می کشیمان اگر آن چهره هویدا باشد
«ایّ ذنب قتلت» باز به امداد آمد / «در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد»
گفتم آهسته به خود قصه ی شیرینت را / بیستون علقمه شد، بر لب فرهاد آمد…
این که در چهره ی خود صولت حیدر دارد / «دلبر ماست که با حُسن خداداد آمد؟»
دشمن از شام مدینه خبری می خواهد / باز از سوی تو شقّ القمری می خواهد
«در نظربازی ما بی خبران حیرانند» / دیدن دست تو چشم دگری می خواهد
زیر لب زمزمه کردی که کسی می آید / «مژده ای دل! که مسیحا نفسی می آید»
یوسف این بار کنار تو شتابان آمد / پیرهن بود که تا دیده ی کنعان آمد
مات بر روی تو فرمود که ای سرو روان / «شاه شمشاد قدان! خسرو شیرین دهنان!»
«دست افشانده ای آنقدر که بی دست شدی» / بوی کوثر به مشام آمده سرمست شدی؟
معجز کیست که اینگونه خسوفی شده ای / واژه در واژه ی خود متن لهوفی شده ای
چه قَدَر از تو هجا کم شده! دستانت کو؟ / حرفی از مشک مزن، گوهر دندانت کو؟
علم و بیرق تو دست حسود افتاده ست؟ / قامت خیمه ام از ضرب عمود افتاده ست؟
خیز از جا بنگر پشت مرا خم کردی / ماه برخیز! مرا ماه محرّم کردی…
آخرین شاعر این مراسم نیز پیمان طالبی، شاعر جوان بود که به روی سن رفت و در رثای اهل بیت دو غزل خواند.
چه با غیرت، چه با عزت، چه با احساس می گویند / فدای ارمنی هایی که یا عباس می گویند
بلاشک می خرند این ذکر را تنها از آنهایی / که گر یک بار می گویند با اخلاص می گویند
أسیر و تشنه و بی دست… نه عباس اینها نیست / که اینها را فقط جمعی خدانشناس می گویند
در پایان این مراسم محسن عرب خالقی شاعر و ذاکر اهل بیت (ع) به مدیحهسرایی پرداخت و به یکی از حاضران به قید قرعه کمک هزینه سفر به کربلا اهدا شد.
سوگواره شعر آیینی «بر آستان اشک» شنبه دهم و یکشنبه یازدهم مهر ماه در فرهنگسرای اندیشه ادامه دارد.
منبع: ايسنا