مرگ سرمایه‌ها در باتلاق مقررات

به‌روزترین‌ها؛ دکتر جعفر خیرخواهان – متاسفانه اقتصاددانان (به‌ویژه در کشورهای در حال توسعه) تا چند دهه پیش از واقعیات اقتصادی جوامع خود فاصله گرفته و به گوشه عزلت در برج عاج نظریه‌پردازی پناه برده بودند. شرایط چنان نامناسب بود که رونالد کوز (اقتصاددان برنده جایزه نوبل اقتصاد۱۹۹۱) به‌عنوان سخنران اصلی در کنفرانس سالانه انجمن بین‌المللی اقتصاد نهادی جدید در سال۱۹۹۹ با موضوع «وظیفه جامعه اقتصاددانان»، خیلی صریح به انتقاد از اقتصاددانان پرداخت که چرا توجه کافی به واقعیت نمی‌کنند. وی گفت: «اقتصاد طی سال‌ها، بیشتر و بیشتر انتزاعی شده و از رویدادهای دنیای واقع جدا افتاده است. در کل که نگاه کنیم، اقتصاددانان طرز کار و عملکرد نظام اقتصادی واقعی را بررسی نکرده، بلکه درباره آن فقط تئوری‌پردازی می‌کنند.» وی از اِلی دِوُنز دیگر اقتصاددان انگلیسی نقل کرد که در همایشی گفته بود: «اگر اقتصاددانان بخواهند به بررسی اسب بپردازند، آنها سراغ اسب‌ها نمی‌روند و از نزدیک آنها را مشاهده‌ نمی‌کنند، بلکه در قالب مطالعات خود می‌نشینند و از خود می‌پرسند اگر من اسب بودم چکار می‌کردم؟»

اما در همان سال‌ها و حتی بسیار عقب‌تر یعنی از اواخر دهه۱۹۷۰ یک اقتصاددان پرویی به نام هرناندو دسوتو کاملا باور داشت رویکرد بالا و مورد انتقاد کوز که اقتصاددانان بسیاری به‌کار می‌گرفتند، نتیجه نمی‌دهد و به گفته خود برای درمان بیمار باید به بالین وی رفت. او اقتصاددان را مانند دندانپزشکی می‌دانست که بدون پرسش از بیمار که کدام دندانش درد می‌کند، نمی‌تواند کارش را شروع کند. دسوتو برای بررسی علل فقیر ماندن اکثریت جمعیت کشورهای در حال توسعه حتی یک موسسه پژوهشی و اندیشکده به نام «موسسه آزادی و دموکراسی» تاسیس کرد و با اجرای پیمایش‌ها و مشاهدات واقعی و توجه به جزئیات و دقت بالای علمی و آماری کارش را شروع کرد. مطالعات میدانی و جمع‌آوری داده‌ها‌ برای شناخت پدیده‌های واقعی آن‌گونه که هستند، کار بسیار جالب و بدیع وی بود.

شرایطی که رویای هر پژوهشگر تجربی است. او به بررسی دقیق و از نزدیک پنج شهر جهان سومی پرداخت و ابتدا با شهر لیما، پایتخت کشور پرو شروع کرد که حاصل آن انتشار کتاب «راه دیگر» شد. سپس این بررسی را در شهرهای قاهره در مصر، مانیل در فیلیپین، مکزیکوسیتی در مکزیک و پورتوپرنس در هائیتی ادامه داد و حتی اسناد تاریخی درباره تاسیس و سیر تکامل نهادهای حقوق مالکیت کشورهای آمریکا، سوئیس و فرانسه در قرون هجده و نوزده را بررسی کرد. دومین کتاب وی «راز سرمایه: چرا سرمایه‌داری در غرب موفق می‌شود و در جاهای دیگر شکست می‌خورد؟»

نظریه‌های سابق درباره توسعه اقتصادی را به چالش کشید و در میان بسیاری واقعیات حیرت‌آور و البته هولناک که کشف و عیان کرد، یکی این بود که بیشتر مردم کشورهای درحال توسعه آن‌گونه که تصور شده است و به تصویر کشیده می‌شود، خیلی فقیر نیستند. این مردم و حتی کشورهایشان مالک دارایی‌ها و سرمایه‌های زیادی هستند؛ اما این دارایی‌ها به شکلی بازنمایی نمی‌شوند که به صاحبانشان اجازه دهد از دارایی خود ارزش مازاد مناسبی کسب کنند. دسوتو این نوع دارایی‌ها را «سرمایه مرده» نامید.

او در ابتدای کتاب راز سرمایه می‌نویسد: «سرمایه عاملی است که بهره‌وری نیروی کار را افزایش می‌دهد و ثروت ملل را خلق می‌کند. سرمایه نیروی حیات‌بخش نظام اقتصادی، مایه پیشرفت و تنها چیزی است که گویا کشورهای فقیر جهان نمی‌توانند خودشان به تنهایی تولید کنند…» او همچنین ادعا کرد ثروت از حقوق مالکیت می‌آید، پس هرچقدر احترام به حقوق مالکیت و پایبندی به قراردادها و قول‌وقرارها بیشتر باشد، امکان خلق ثروت بیشتر خواهد بود. نتایج کارهای میدانی دسوتو نشان داد انبوه قوانین و مقررات زاید، مخل و مانع توسعه بخش‌های تولیدی و ادغام کل اقتصاد با هم و با بقیه جهان می‌شوند. همچنین نبود نهادهایی مثل قوه قضائیه کارآمد و سالم که به انواع مالکان سرمایه در معامله با طرف‌های دیگر تضمین دهد و در واقع به سرمایه‌ها زندگی ببخشد، باعث می‌شود حجم عظیمی از سرمایه‌ها مرده باقی بمانند. او خطرناک‌ترین ویژگی فعالیت اقتصادی در کشورهای درحال توسعه را دیوار نفوذناپذیر قوانینی می‌داند که مانع انجام فعالیت‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی برای اکثریت مردم می‌شوند.

عبور از مارپیچ رویه‌های اداری و بوروکراسی طولانی برای ثبت دارایی‌ها یا دریافت مجوز فعالیت‌های اقتصادی، بسیاری از کارآفرینان و سرمایه‌گذاران بالقوه را از ادامه کار منصرف می‌کند. قانون خوب، کارآیی اقتصادی را تامین و تضمین می‌کند و قانون بد جلوی کارآیی را می‌گیرد. هزینه‌های غیرضروری برای فعالیت رسمی و قانونی عمدتا ناشی از قوانین بد است؛ درحالی‌که هزینه‌های غیررسمی بودن ناشی از نبود قوانین خوب است. اینها حلقه‌های مفقوده یا به گفته دسوتو نقاط کور فعالیت اقتصادی در کشورهای در حال توسعه هستند. برخوردهای خونسردانه و در واقع بی‌رحمانه ارگان‌های دولتی با خواسته‌ها و مشکلات کارآفرینان و صاحبان سرمایه و ایده، شرایط را چنان سخت و پرهزینه و روح و دل را به حدی افسرده می‌کند که این افراد بهره‌برداری از سرمایه‌ها و بهره‌ورتر کردن آنها را ناممکن می‌بینند.

نتیجه اینکه یا از خیر هرگونه کار تولیدی و اقتصادی می‌گذرند یا فعالیت در اقتصاد «خارج از قانون» و «زیرزمینی» را به صرفه می‌بینند که البته چنین تصمیمی نیز هزینه‌های خاص خود را دارد؛ هزینه‌هایی که دود می‌شود و به جیب هیچ‌کس ازجمله دولت هم نمی‌رود. دسوتو درباره دشواری اصلاح و رفع موانع تولید و مقاومت اقلیت حافظ و منتفع از وضع موجود می‌گوید: «گشودن و باز کردن مواهب نظام سرمایه‌داری به روی همگان به سادگی راندن یک بولدوزر از میان تل زباله نیست، بلکه بیشتر شبیه چیدمان دوباره هزاران شاخه و ترکه آشیانه بزرگ یک عقاب است بدون اینکه باعث ناراحتی عقاب شود.» چنین حرکت اصلاحی وظیفه کارگزاران سیاسی مجربی است که با زیرکی دست به مرتب‌سازی آشیانه عقاب بدون ناراحتی عقاب بزنند؛ کسانی که همزمان بتوانند تغییرات مثبت برای اکثریت و ثبات برای اقلیت محتاط (منتفع از وضع موجود) ایجاد کنند.

پایان سخن، توصیه به گردآوری و تهیه گسترده و مرتب و منظم این نوع شکایات و موانع پیش روی فعالیت سالم اقتصادی و تجمیع و برجسته‌سازی آنها در قالب‌های گوناگون است. در ادامه نیز باید به انعکاس و همصدایی گسترده و بحث و مناظره و کالبدشکافی علل و ریشه‌های ماندگاری این موانع همت گمارد تا به شکل مطالباتی قدرتمند باعث ایجاد حساسیت سیاسی شوند که سیاستمدار را به یافتن راه‌های مصالحه و چاره‌جویی اساسی به‌صورت ایجاد رویه‌ها و نهادهای عام و دائمی دوستدار و طرفدار سرمایه‌گذاری و تولید تشویق کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا