من مُلدَم
محمد صفا جویی
سفید بالکها همان حشرات ریزِ پشه طوری هستند که تا هوا گرم میشود، به پرواز درمیآیند. اگر در تهران به خیابان ولیعصر مراجعه کنید، به احتمال قوی در جاهایی از خیابان یکسری چسب زرد میبینید که روی تن درختان نصب شده است. فکر میکنید این چسبها چیست؟ طرح دیگری از شهرداری برای هرچه زیباترشدن این شهر زیباست؟ یک شیء نورانی است برای اینکه ماشینها یک موقع با درخت برخورد نکنند؟ خیر. این تنها راهحلی است که تا اینجا مسئولان شهرداری و شورای شهر برای مقابله با این حشره یافتهاند.
برای روشنتر شدن ابعاد این ماجرا، با یکی از این سفیدبالکها گفت وگویی داشتهام که با هم میخوانیم.
من: سلام، عذر میخوام جناب سفیدبالک؟
حشره: بله، خودم هستم بفرمایید.
من: من چرتنویس هستم قربان؛ روزنامه نگار.
حشره: به به، آقا روزتون مبارک.
من: خیلی ممنون، مگه اینکه شما تبریک بگین. کاش مسئولای روزنامهمونم مرام شما رو داشتن.
حشره: ای بابا، میفهمم. ولی چه میشه کرد.
من: جو احساسی شد یادم رفت، کارتون داشتم. میخواستم ببینم شما از کجا اومدین؟
حشره: مهم نیست. مهم اینه که به کجا میریم.
من: به کجا میرین؟
حشره: به راه عاشقی.
من: جان؟
حشره: این حالا تعبیر فلسفیش بود ولی هیچی، جای خاصی نمیریم؛ گفتیم بیایم تهران.
من: آخه چرا؟
حشره: والا ما هر جا رفتیم گفتن هر چی هست تو این تهرانه. گفتن اینجا جای پیشرفته.
من: پیشرفت از نظر شما دقیقا چیه؟
حشره: اگر ممکنه سوال شخصی نپرسید.
من: آقا شما هجوم آوردین به این شهر، سوال شخصی کدومه؟
حشره: باز هم روزتون رو تبریک میگم.
من: بابا شرمنده میکنین، شما خیلی مهربونین.. آقا حواس منو پرت نکن! میبینی ما کمبود محبت داریم هی دست رو نقاط حساسم نذار.
حشره: باشه، حالا آروم باش، این آب رو بخور.
من: نه آخه، چی رو آروم باشم.
حشره: درست میشه. همه چی درست میشه. قول میدم.
من: راست میگی؟
حشره: باور کن.
من: یعنی شما هم میرین از تهران؟
حشره: دیگه بیجنبه نشو.
من: باشه. حالا جدی صحبت از این است که شاید شما طغیان کنید. این رو تایید میکنید؟
حشره: ببینید نمیشه اسمش رو طغیان گذاشت. یکجور مشارکت جمعی مسالمتآمیز در بستر مدنیه.
من: خوش به حالتون! چه امکاناتی دارین.
حشره: دیگه، بههرحال.
من: نظرتون درباره این چسبهای زرد چیه که شهرداری برای ازبین بردن شما به کار گرفته؟
حشره: آخ آخ ما خیلی از این چسبها میترسیم. وای وای وای!
من: به نظرتون تاثیرگذار هست؟
حشره: اووووه، چه جورم. ببین من الان خودم مُردم. ببین من مُلدَم.
من: متوجهم.
امضا: چرتنویس