انگیزه مخالفان توافق هستهای ایران و 1+5
از حقوقدانها به جز مذاکرات بیخاصیت ندیدهایم. امیدی به اینکه آبی از شیطان بزرگ گرم شود نیست». «خیلیها بودند که با کدخدا ساختند، اما ببینید عاقبتشان چه شد؟ آزادی خرمشهر نشان داد میشود مقاومت کرد و در دهان کدخدا زد». این سه نقل قول متعلق به سه چهره شاخص و مقبول تندورهاست که چند روز پیش به مناسبت سالروز آزادی خرمشهر بیان کردند. قصد نگارنده این نیست که نشان دهد سالروز یک واقعه ملی، نظیر آزادسازی خرمشهر، چگونه مستمسکی در دست مخالفان توافق هستهای میشود که از آن برای بیاعتبارکردن مذاکرات با ١+٥ و رسیدن به توافق بهرهبرداری میکنند. احتمالا این روزها اگر هر مناسبت دیگری- اعم از ملی یا غیرملی- باشد، مخالفان توافق هستهای، آن را عَلَم خواهند کرد تا از آن برای ضربه به وجهه دولت و تلاشهای تیم مذاکرهکننده هستهای برای رسیدن به توافق، استفاده کنند.
اینکه مسئول تیم مذاکرهکننده قبلی که قریب به شش سال با شش کشور، مذاکره کرد و نتوانست حتی به اندازه یک میلیمتر پیشرفت و موفقیت به دست آورد… و بهقول دکتر ولایتی، پشت میز مذاکره بیانیه اخلاقی میخواند و به جای پرداختن به موضوع هستهای به ارائه راهکار برای رفع فقر در جهان میپرداخت و باعث شد کشور در سالهای ٨٩ تا ٩٢شرایط ناخوشایند اقتصادی پیدا کند، حالا در رأس منتقدان تیم مذاکرهکننده قرار گرفته و آزادسازی خرمشهر در سال ٦١ را به مذاکرات هستهای میچسباند، خیلی نیازی به تجزیه و تحلیل ندارد، اما این سه نقل قول و حجم گستردهای نقل قولهای مشابه، این سؤال را به ذهن متبادر میکند که به راستی انگیزه مخالفان توافق هستهای با غرب چیست؟ آیا آنها نگران هستند این توافق آنطور که باید و شاید برای منافع ملی ما دستاوردی به همراه نداشته باشد؟ یا آنکه اساسا نه هزینه و فایده منافع ملی چندان برایشان مطرح است و نه جزئیات توافق، بلکه مسئله مهم برایشان آن است که اگر تهران- واشنگتن به توافق برسند، تکلیف مواضع آنها در قبال غرب چه خواهد شد؟
این ابهام و تردید از آنجا هر روز بیشازپیش تقویت میشود که هر چه جلوتر میرویم و به دهم تیرماه نزدیکتر میشویم، یک طیف سیاسی مشخص، به طور منظم بر حجم آتش توپخانه علیه دولت روحانی و حامیان توافق هستهای میافزاید. اگر یادمان باشد در نخستین روزهایی که بیانیه لوزان قرائت شد، این جریان با برداشتن علم «فکتشیت»، علیه مباحث اعلامشده جبههگیری کرد. سپس به تدریج این علم را زمین گذاشته و خواهان آن شدند که تیم مذاکرهکننده باید مخالفان بیانیه را مجاب کند که «برنامه جامع اقدام مشترک» به سود ایران است.
آن را هم کنار گذاشتند و مسئله «دبه» را در بوق کردند. پس از آن، موضوع بازدید از مراکز نظامی را مطرح کردند و سرانجام امروز به کل و به جزء و به اصل و به فرع، توافق هستهای را کنار گذارده و حرف دلشان را میزنند که همان داستان مخاصمه با آمریکاست. به باور نگارنده، مسئله آنها توافق هستهای نیست، مسئله این است که دولت یازدهم و تیم مذاکرهکننده نظام، چرا به ایالات متحده اطمینان کردهاند. در عین حال به نظر میرسد از این مرحله هم در حال عبور بوده و به تدریج مطرح میکنند که اساسا چرا با آمریکاییها مذاکره کردید؟
آمریکا که تغییری نکرده و از ابتدا، قابل مذاکره نبوده است. از اول هم آقای روحانی اشتباه کرده با تیم مذاکرهکننده ایالات متحده وارد گفتوگو شده است. نقل قولهایی را که برای نمونه در ابتدای یادداشت آوردیم، مبین آن هستند که چرا دولت یازدهم فکر میکند میشود با ایالات متحده به تفاهم رسید؟ به بیان دیگر موضوع آنها نه مناقشه هستهای، نه بازرسی از مراکز نظامی، نه تعداد سانتریفیوژها، نه برداشتهشدن تحریمها در یک یا چند مرحله و نه هیچیک از بهانههایی است که بعد از لوزان مطرح کردهاند.
موضوع تندروها این است که چرا عدهای به جای تقویت مقابله با ایالات متحده، فکر کردهاند میتوان با ایالات متحده به نتیجه رسید؟ به نظر میرسد به جای مذاکره با ١+٥، باید ابتدا مذاکراتی میان خودمان داشته باشیم که به راستی با موضع این جریان چه میخواهیم بکنیم؛ چون هر نوع مصالحهای بین ایران و آمریکا بر سر برنامه هستهای صورت بگیرد، این گروه با آن به مخالفت خواهند پرداخت؛ چراکه «دلواپس» آن هستند که سکه آنها در بین حامیان خودشان هم از رونق بیفتد.