ناگفته هایی از مخالفت گسترده با شریعتی
همینجا بگویم که خود حضرت امام تمامی آثار مرحوم شریعتی را مطالعه کرده بودند و یک دید واقعبینانه نسبت به او داشتند. اگر هم نقدی داشتند، نقدی بود که خود دکتر قبول داشت و به دنبال همان پذیرش نقد بود که پذیرفته بود در بعضی آرا و اندیشههایی که ارائه کرده بود، تجدیدنظر کند و بزرگانی را هم برای نظردهی و راهنمایی تعیین کرده بود. بههرحال، خود امام مخالف مرحوم شریعتی به حساب نمیآمدند و درعینحال سعی میکردند تحفظی داشته باشند، اما به عکس، مرحوم حاجآقامصطفی تحت تأثیر القائات محافل سنتی، برخورد متفاوتی داشتند و ما نگران بودیم. صبیه حضرت امام، خواهر حاجآقامصطفی، متأسف بود که چرا داداش از مطالعات روز فاصله گرفته است و معلوماتش بهروز نیست.
* این امر نشاندهنده یک فضای باز و آزاد در زندگی خانواده امام بود. یک دختر ایشان میتوانست در این حد مطالعات بهروزی داشته باشد، یک پسرشان میتوانست طور دیگری فکر کند و یک فرزندشان هم میتوانست مثل مرحوم حاجاحمدآقا باشد که روابط صمیمانه و خوبی با جامعه روشنفکری ایجاد کرد؛ با مرحوم آلاحمد، مرحوم شریعتی، بزرگان دیگر و کانونهای فعال روشنفکری که در آن ایام حضور داشتند، در تماس بود.
* مرحوم حاجآقامصطفی استعداد فوقالعاده درخشانی داشت. کسی بود که در سنین نوجوانی به درجات عالی علمی حوزوی رسیده بود. در حالی که دروس بالا را میخواند، تدریس میکرد؛ هم مدرس بود و هم متدرس؛ هم تحصیل میکرد و هم تدریس. شرایط بسیار ایدهآلی هم برایش فراهم شد که بهترین بهرهها را از محضر پدرش برد. در شرایطی که در ترکیه در تبعید و فقط با پدر بود، بهرهگیریهای فراوانی از محضر پدر در مباحثه با ایشان و تحصیل در محضر پدر برد. در آنجا آنچه را تا آن زمان خوانده بود، بازخوانی و مجددا بر پدر عرضه کرد.
بعد هم که به نجف آمدند، این توفیق را داشت که هم از محضر پدر در درس عمومی استفاده میکرد و هم مطالعات شخصی داشت، خودش هم در حد یک مجتهد جامعالشرایط به الزامات اجتهاد خود عمل میکرد و آن تدریس درس خارج فقه و اصول بود. ایشان یک مدرس برجسته بود. در کنار اینها کار تفسیر هم انجام میداد. من به خاطر دارم که به مناسبتی من تفسیر «پرتوی از قرآن» مرحوم طالقانی را به محضر امام بردم. ایشان وقتی این تفسیر را خواندند، خیلی تحت تأثیر بینش و نوع برداشت مرحوم آقای طالقانی قرار گرفتند و به من توصیه کردند این تفسیر را در اختیار حاجآقامصطفی قرار دهم؛ چون حاجآقامصطفی روی تفسیر کار میکند و این تفسیر میتواند راهنمای او باشد و به شیوه تحقیق او کمک کند.
البته بعدا علاقهمندان ایشان آثارشان را چاپ کردند که آثار قابل عرضهای هم هستند. بااینحال، حاجآقامصطفی مطالعات روز را در آن حد نداشت و کتابهای جدیدی را که از ایران میآمد و حتی روزنامههایی را که از ایران میآمد، مطالعه نمیکرد به این دلیل که بر اثر درگیر شدن جدی در مباحث حوزوی و مطالعات و تحقیقات خودش، فراغتی برای این کار نداشت. به همین دلیل هم از برخی نوآوریهایی که در آن ایام بود، فاصله داشت.
*من یک بار در مراجعهای بهعنوان گله به ایشان گفتم امام وقتی در سنین نوجوانیشان بودند، کتابهایی مینوشتند که خوراک روشنفکران روز بود؛ «کشفالاسرار» را مینوشتند و به شبهات روز پاسخ میدادند، کاش شما هم این فراغت را میداشتید و با مطالعه آثاری که الان عرضه میشود، نیازهای روز جامعه ما را بررسی میکردید. ایشان گفتند اشتغالاتم اجازه نمیدهد، باشد برای فرصتهای آینده. یقینا اگر این فرصت برایشان پیش میآمد، ایشان هم مثل اخویشان، حاجاحمدآقا، در مسیر این نوآوریها قرار میگرفتند.
*حاجآقامصطفی یکی از چهرههای برجسته درس پدر بود. درس امام در نجف با دروس متداول خارج که در نجف بود تفاوت داشت. معمولا مراجع برجسته نجف هنگام تدریس درس خارج، کمتر اجازه میدادند مستشکلی اشکال بگیرد، به عکس امام که وقتی درسشان را شروع کردند، اول احساس کردند کسی اشکال نمیگیرد، فرمودند ما روضه نمیخوانیم، آمدهایم مباحثه کنیم، قوامِ یک مباحثه به طرح سؤال و اشکال است و من از اشکال استقبال میکنم. به دنبال این تأکید بود که علاقهمندان تشویق شدند که با ایشان در مباحث علمی درگیر بحث شوند. جمع برجستهای بهعنوان مستشکلین درس امام مطرح شدند که از علمای مطرح نجف و فضلا و برجستگان مدرسین نجف بودند و در دانشِ بالا شهره بودند.
یکی از آنها مرحوم آقاسیدعباس خاتم بود که از اصحاب استفتای امام شد، دیگری آقای آیتالله کریمیمازندرانی بود که الان در قم هستند، آقای اشرفیشاهرودی و مرحوم آقای قدیری بودند، آقای سیدمحمود شاهرودی که رئیس قوه قضائیه شد، مستشکلین دیگری هم بودند و پیشاپیش و سرآمد همه اینها، مرحوم حاجآقامصطفی بود که در درس پدر درگیر میشد و جدی هم مباحثه میکرد. گاهی امام تعابیری میکردند که نشان میداد ایشان به علمیت فرزندشان اعتقاد دارند. مثلا در پاسخ به سؤالی که حاجآقامصطفی میپرسید، امام بعد از توضیح، میفرمودند مصطفی، از تو بعید است؛ یعنی تو باسوادی و مبانی را میدانی و نباید این حرف را بزنی. این نشاندهنده برداشتی بود که امام نسبت به حاجآقامصطفی داشت.
در تعبیری هم که امام بعد از شهادت مرحوم حاجآقامصطفی کردند که «مصطفی امید آینده اسلام بود»، خیلی حرف هست. امام کسی را امید آینده اسلام میداند که از هر جهت سرآمد باشد؛ هم از نظر تقوا، هم از نظر دانش و هم از نظر صلاحیتهای اجتماعی و اخلاقی که باید وجود داشته باشد. مرحوم حاجآقامصطفی در این حد از کمالات بود.
*در امر مبارزه و در امر نهضت طبیعتا ایشان به راه پدر معتقد بود و بدون اجازه و مصلحت پدر اقدامی نمیکرد. البته ممکن بود در بعضی اقدامات مقدمتا از امام اجازه نگیرد، به امام اطلاع ندهد و درباره امری شخصا اقدام کند که البته آن هم به دلیل تشخیصی بود که داشت؛ چون به هر حال خود ایشان عنصر باصلاحیت و صاحبنظری بود که میتوانست تصمیمی بگیرد. اما آن تصمیم را طوری انتخاب میکرد که مطمئن باشد در راه و سلیقه و خطمشی پدر خدشهای وارد نمیکند.
نمونهاش تصمیمگیری برای استفاده از موج رادیویی بود. وقتی بنا شد از امکانات فرستندههای عراق برای تبلیغ استفاده شود، این یک حرکت ریسکمانند بود، امکان داشت تبعات منفی داشته باشد و عدهای بگویند ما داریم از امکانات بیگانه در تبلیغات خود استفاده میکنیم. در نتیجه ممکن بود این اقدام دامن امام را به این اتهام آلوده کند که ایشان به یک قدرت و جناح بیگانه وابسته شدهاند. اینجا بود که ایشان بدون اجازه پدر پیشنهاد دادند که بهرهگیری از موج رادیویی عراق آغاز شود.
گفته شد که اگر این حرکت مورد استقبال واقع شد، جامعه ایرانی آن را پذیرفت و موفق بود، طبیعتا امام هم وقتی مطلع شد، از این حرکت موفق و تأثیرگذار حمایت خواهد کرد، اما اگر به دلایلی ناموفق بود و بنا بود بهعنوان یک حرکت غیرموجه متوقف شود، دامن امام آلوده نمیشود؛ چون این اقدام بحق بدون اطلاع ایشان صورت گرفته و بحق ایشان از این مسئله مطلع و آگاه نبودند. ممکن بود گاهی مسائلی از این قبیل به وجود بیاید. در رابطه با فعالیتهای مبارزاتی انقلابی هم میدانیم که امام خطمشی مسلحانه را قبول نداشتند و با آن مخالف بودند.
به همین دلیل ایشان هیچگاه جمعیت فداییان اسلام را تأیید نکردند یا حرکت سیدجمالالدین اسدآبادی را که امر کرده بود ناصرالدینشاه را ترور کنند و میرزا رضای کرمانی از ایشان اجازه گرفته بود، تأیید نمیکردند. در دورهای که نماینده ما در سفارت مصر آقای خسروشاهی بودند، اخوانالمسلمین و گروههای جهادی مصری از ایشان سؤال کرده بودند که اگر امام و مقامات بلندپایه انقلاب اسلامی ایران اجازه دهند، برای ما این امکان وجود دارد که ولیعهد و مادرش را که سالی یک مرتبه سر قبر محمدرضا پهلوی میآیند، در قاهره ترور کنیم.
*آقای خسروشاهی خدمت امام رفته و گفته بودند چنین سؤالی را از ما پرسیدهاند، آیا شما اجازه میدهید؟ امام قویا منع کرده و گفته بودند به چه حقی این کار انجام شود؟ این نظر نشاندهنده مشی امام در مبارزه و روش ایشان در فعالیتهای سیاسی بود، اما حاجآقامصطفی گاهی متفاوت با این نظر امام، اجازه میداد ما دوستانی که در نجف بودیم، فعالیتهای مسلحانه داشته باشیم؛ یعنی حداقل آشنایی با سلاح و مواد انفجاری پیدا کنیم. همینطور ایشان گروههای جهادی را که آن موقع فعالیتهای مسلحانه داشتند، میپذیرفت و با آنها ارتباط داشت.
البته خود حاجآقامصطفی یک فقیه صاحبنظر و مجتهد مسلم بود و این مشی متفاوت را با پدرش داشت. ایشان ارتباطاتی با گروههای مختلف سیاسی داشت، رابط مطمئنی بین جناحهای مختلف داخل و خارج ایران با پدر بود و اطلاعات را در اختیار پدر قرار میداد. نکته دیگر اینکه امام در پرداخت هزینههایی که دوستان فعال و مبارزی که در عراق بودند نیاز داشتند، احتیاط میکردند، اما حاجآقامصطفی این نقیصه را جبران میکرد و با وجوهاتی که گاهی در اختیار داشت، نیازهای دوستان را تأمین میکرد.
*نمیخواهم بگویم حاجآقامصطفی در اقدامات مسلحانهای که ممکن بود صورت بگیرد، آمر بوده است. در فضایی که آن موقع برای اپوزیسیون داخل و خارج وجود داشت، ایشان نمیخواست یکسری تحرکات را که میتوانست رژیم را در بعضی نقشهها و برنامههایش ناکام کند، منع کند. من در این زمینه که ایشان آمر باشد یا حرکتی را دستور دهد، اطلاعی ندارم.