ارتباطاتفناوری

تأخر فرهنگی و ضعف مدیریتی آفت شبکه‌های موبایلی

به گزارش خبرنگار موبنا،نرم‌افزارهای موبایلی امروزه در دسترس اکثریت افراد جامعه است و البته استفاده‌های بسیار متنوع و متمایزی در میان اقشار مختلف جامعه دارد که این کاربردها بسته به محیط‌های تربیتی، آموزشی، سطح تحصیلات و طبقه اجتماعی افراد متنوع است. اسماعیل قدیمی، از اساتید حوزه ارتباطات در دانشگاه است که در گفت‌وگوی پیش‌رو وجه‌تربیتی و آموزشی شبکه‌های موبایلی را درمیان اقشار جامعه بررسی کرده است. او معتقد است، مردم را نمی‌توان از استفاده از این ابزار ارتباطی محروم کرد و باید ابزارهای آموزشی و آگاهسازی دراختیار آنها قرار گیرد و فرهنگسازی صحیح از سوی نهادهای آموزشی و فرهنگی درجهت تولید محتوای سودمند و ارتقای فرهنگ اجتماعی در شبکه‌های موبایلی ارایه و اجرا شود.
تعلیم و تربیت در شبکه‌های موبایلی را چطور می‌توان نظام‌مند و ساختارمند کرد؟
من معتقدم باید به آموزش نگاهی نهادی داشته باشیم. به بیان بهتر هر جامعه‌ای براساس ساختار، ماهیت و ظرفیت‌ها و قابلیت‌های نهادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دچار تحول می‌شود و آنچه تجربه زیستی نامگذاری می‌شود، درواقع به همین نهادها برمی‌گردد. یعنی جامعه‌ای می‌تواند پیشرفته، عقب‌مانده، سنتی یا مدرن باشد و این تقسیمات براساس ماهیت و ظرفیت‌های نهادهای مختلف جامعه قابل تعریف است. به مسائل آموزشی و تربیتی هم اصولا باید نگاهی نهادی داشت؛ نهادهای آموزشی و سازمان‌های آموزشی در کنار مناسبات این نهادها با دیگر نهادها مثل نهادهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی یا نهاد خانواده و مذهب و امثال آن.
بنابراین نهادها تعیین‌کننده رویکرد هر جامعه هستند. در شرایط فعلی که شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های موبایلی درمیان اقشار مختلف جامعه باب شده است، باید دید این وسایل ارتباطی جدید چه تاثیری بر رشد فردی، اجتماعی، سازمانی و گروهی جامعه دارند.
اگر به کارکردهای این ابزار با یک ملاحظه ساده نگاه کنیم، متوجه می‌شویم همه محتواهای موجود در این شبکه‌ها برمی‌گردد به فرآیندهای تحولات سیاسی، اجتماعی و تاریخی یک جامعه. جامعه‌ای که امروز به‌عنوان جامعه مدرن شناخته شده، در گام اول، تحولات اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در آن رخ داده‌است.
کشورهای صنعتی مثل آمریکا آنچنان از نظر صنعتی رشد کرده‌اند که دامنه تولیداتشان فراتر از خود کشور می‌رود. به‌جرأت می‌توان ادعا کرد، آمریکا امروز جهانی‌شدن را هدایت می‌کند. پس در این کشورها به این دلیل که نهادهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی متحول شده‌اند، بالطبع نهاد آموزشی‌شان هم تحت‌تأثیر این تحولات دگرگون شده‌است. پس یکی از ابعادی که باید بحث آموزشی و تربیتی شبکه‌های اجتماعی و موبایلی را در آن بررسی کرد، نهادها است.
موضوع دیگری که پیرامون آموزش مطرح است، بعد فردی آموزش است که به آدم‌ها، یادگیرنده‌ها، کاربران و گروه‌ها در این شبکه‌ها برمی‌گردد. یعنی در این بحث باید بررسی کنیم که این افراد و گروه‌ها براساس مناسبات اجتماعی چه وضع و حالات رفتاری دارند؛ باید توجه کنیم که ما در این بحث درباره یک فرد صحبت نمی‌کنیم بلکه درمورد میلیون‌ها نفر انسان صحبت می‌کنیم که هرکدام فکر، ایده و سوگیری و جهت‌گیری‌های عقیدتی و فرهنگی مختلف دارند. اگر بخواهیم به مباحث آموزشی شبکه‌های موبایلی بر این افراد نگاهی بیندازیم، باید به ریشه‌های تربیتی، خانوادگی، هوش و استعداد آنها توجه شود و موقعیت اجتماعی و طبقاتی و درآمد آنها را در نظر گرفت. سوال‌هایی که در این‌جا مطرح می‌شود، این است که اولا نهادهای جامعه در این میان چه نقشی دارند؟ ثانیا جهت‌گیری‌های جامعه چگونه است و پارادایم‌ها و ایدئولوژی‌ها در این میان چه نقشی دارند؟ برای مثال ایدئولوژی سرمایه‌داری، سودجویی را به‌عنوان یک اصل تبلیغ می‌کند و مالکیت خصوصی را ترویج می‌دهد و مردم جامعه‌شان هم براساس این تبلیغات و رویکردها گرایش‌های آموزشی پیدا می‌کنند و همین فرآیندها در رفتارهای اجتماعی آنها دیده می‌شود.
پس با این حساب ما هم برای این‌که بدانیم این وسایل و شبکه‌های موبایلی چه تاثیری در مردم دارند، باید کارکرد این وسایل را در جامعه بررسی کنیم؟
دقیقا، ما برای این‌که تاثیرات این وسایل را در جامعه خودمان بسنجیم، باید بدانیم چه نهادهایی این وسایل را هدایت می‌کنند و کاربران چه استفاده‌هایی از این قابلیت‌های ارتباطی در جامعه دارند. چه محتوایی در بین شبکه‌ها رد و بدل می‌شود و چه ظرفیت‌ها و قابلیت‌هایی در این وسایل ارتباطی وجود دارد؟ در این میان باید نقش نهادهای آموزشی را هم مورد بررسی قرار دهیم؛ این‌که نظام آموزشی ما یعنی دانشگاه‌ها، آموزش و پرورش، کودکستان و نهاد خانواده تا چه حد در استفاده درست این وسایل نقش دارند و تا چه میزان یادگیری مثبت را رواج می‌دهند و اساسا تا چه حد نسبت به قابلیت و کارکردهای شبکه‌های موبایلی آگاه هستند.
به نظر من همه اینها به‌طورکلی به موقعیت‌های اجتماعی افراد و موقعیت‌های عمومی در جامعه برمی‌گردد و از سرمایه‌های اجتماعی و مناسبات خانوادگی که در بین خانواده‌ها وجود دارد تأثیر می‌گیرد. به بیان دیگر، رفتار اجتماعی مردم در شبکه‌های موبایلی از قواعد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نشأت می‌گیرد و مناسبات میان طبقه‌های اجتماعی بر محتوای این شبکه‌ها تاثیرگذار است. مثلا در جامعه امروز ما بین اقشار مرفه و پردرآمد نوعی رقابت ناسالم رواج پیدا کرده است که در ثروت‌اندوزی و به‌رخ‌کشیدن ملک و دارایی از هم پیشی می‌گیرند. این مناسبات درمیان اقشار پایین‌تر جامعه که در چرخه‌فقر به‌سرمی‌برند و گرفتار اعتیاد و نداری هستند، به شکل دیگری بروز می‌کند. بنابراین وقتی می‌پرسیم این وسایل چه تاثیری دارند باید زیربناها را ببینیم و زمینه‌ها را ملاحظه کنیم؛ یک مثال دیگر می‌زنم تا بتوانم این زیربناها را بهتر و عمیق‌تر توضیح دهم. در برخی خانواده‌ها رقابت‌ها به شکل دیگر است. در بعضی شهرستان‌ها، خانواده‌ها برای کنکور به‌شدت با هم رقابت می‌کنند و رویه‌های تشویقی برای خود تعریف کرده‌اند و وقتی یک‌نفر فوق‌لیسانس یا دکترا قبول می‌شود، برایش پلاکارد نصب می‌کنند. منظورم این است که این مناسبات در گروه‌ها و اقشار جامعه به‌حدی مختلف و متنوع است که می‌تواند در همه‌چیز تاثیرگذار باشد.
سوالی که از بحث شما به ذهنم می‌رسد، این است که چگونه می‌توان این تاثیرپذیری را در جهت مثبت هدایت و مدیریت کرد؟ نقش دولت در این میان چیست و آیا دولت می‌تواند از این پتانسیل برای ارتباط‌گیری با سطوح مختلف جامعه استفاده کند؟
مهم‌ترین بحث در تاثیرات آموزشی و تربیتی شبکه‌های اجتماعی و موبایلی همین است که ببینیم نقش دولت و نهادهای آموزشی و خانواده‌ها در این میان چیست؟ مثلا نهادی که با عنوان شورایعالی فضای مجازی تشکیل شده است، چه نقشی در این میان برعهده دارد؟ درواقع وقتی به برخی از بندهای اساسنامه این نهاد نگاه کنیم، به‌صراحت عنوان شده باید راهکاری برای مباحث آموزش‌اجتماعی از طرق این شبکه‌ها دنبال شود. در این میان نقش دولت در کشور ما خیلی موثر است چون کشور ما همچنان دولت‌محور است و سازمان‌ها و شرکت‌های خصوصی هنوز ضعیف هستند؛ پس نقش دولت و وزارت ارتباطات برجسته می‌شود و باید از این ظرفیت به بهترین نحو استفاده ببرد. به بیان بهتر، نهادها باید از طریق تولید محتواهای قوی و نیرومند و معرفی این ابزارها و قابلیت‌هایشان به‌همراه سازوکارهایی که می‌تواند به جامعه بدهند، نقش موثری ایفا کنند و برای ارتقای آگاهی‌های عمومی و آموزش‌های همگانی گام بردارند.
در نهایت من معتقدم دو جریان باید به‌طور همزمان با هم پیش بروند؛ یکی این‌که نهادهای ارتباط‌جمعی و ابزارهای ارتباطی به‌گونه‌ای این ابزار را معرفی کنند که هم استعدادهای فردی شکوفا شود و افراد مهارت‌های فردی خود را ارتقا دهند و از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم شبکه‌های اجتماعی و موبایلی نباید باعث ایجاد تفرق اجتماعی شوند؛ تفکر جزیره‌ای و تضاد اجتماعی را تشدید کند. ادعای من این است که ابزارهای ارتباط‌جمعی امروزه در جامعه ما کاربرد صحیحی ندارند؛ آمار نشان می‌دهد، ٤٦‌میلیون کاربر وجود دارد و من به جرأت می‌توانم بگویم تعداد بسیار اندکی از این ٤٦‌میلیون نفر با قابلیت‌های شبکه‌های موبایلی آشنا هستند و می‌توانند از همه ظرفیت‌های آن استفاده کنند.
متاسفانه بسیاری از کاربران شبکه‌های موبایلی گرفتار عادت‌های شخصی هستند که به‌واسطه نارسایی‌های شخصیتی که دارند به آن مبتلا شده‌اند و به‌واسطه استفاده از ظرفیت شبکه‌های اجتماعی بسیاری از روابط ناسالم اجتماعی در میان این افراد شکل می‌گیرد. بنابراین همه نهادهای اجتماعی اعم از دانشگاه‌ها و مراکز دولتی و غیردولتی متولی آموزش باید تلاش کنند، هم ابعاد فردی افراد مورد توجه قرار گیرد و هم همبستگی‌های اجتماعی حفظ شود و بر مسائل مهم کشور مثل مشترکات و منافع عمومی تمرکز شود. من درحال‌حاضر نهادهای متولی آموزش و مدیریت و فرهنگسازی استفاده از شبکه‌های موبایلی را ضعیف می‌بینم. اخیرا شنیده‌ام که دولت حرکتی آغاز کرده است با هدف این‌که فیلترینگ توییتر را بردارد؛ من امیدوارم روزی فیلترینگ فیسبوک هم برداشته شود و سیاست فیلترینگ و سانسور از این کشور رخت بسته و جای آن را سیاست تولید محتوا، آموزش و غنی‌سازی محتوا و تربیت افراد متخصص بگیرد به‌ویژه تربیت کادر علمی دانشگاه‌ها؛ من مدعی هستم بسیاری از افرادی که در رشته علوم‌اجتماعی ارتباطات تحصیل کرده‌اند، تحصیلاتشان تخصصی نیست بلکه عمومی است.
درحالی‌که ما در دنیا در هرکدام از زمینه‌های ارتباطی صاحب‌نظر داریم. مثلا مانوئل کاستل طی سال‌های اخیر چندین کتاب درباره موبایل نوشته است. حالا این وضع را در داخل کشور بررسی کنیم و ببینیم چند متخصص و پژوهشگر جدی در حوزه شبکه‌های اجتماعی داریم و اصلا نهادهای آمار دولتی کشور ما دقیقا کجاست! این درحالی است که در دنیا می‌بینیم نهادهای آمار دولتی جزو نهادهای عمومی هستند و فضای عمومی محسوب می‌شوند؛ فضای عمومی یعنی این‌که رشد علمی و فکری را باعث می‌شوند و همه صاحب‌نظران می‌توانند وارد شوند و پژوهش‌های اجتماعی انجام دهند. این روندها باعث می‌شود عادات اجتماعی سودمند در جامعه ایجاد شود. به‌عنوان مثال وقتی در لندن و توکیو وارد مترو می‌شویم، اکثریت مردم درحال مطالعه کتاب و روزنامه هستند اما در این‌جا اغلب جوانان در مترو درحال بازی با موبایل و تبلت هستند.
این عادات بد و غلط را چگونه می‌توان از بین برد؟ چگونه می‌توان استفاده از شبکه‌های موبایلی را ساختارمند کرد؟
همه اینها به نظر من برمی‌گردد به بحث نیرومند کردن نهادهای آموزشی؛ به قول آقای دیوید مک‌لنین، باید نیاز به موفقیت را در جامعه درمیان افراد ایجاد کرد. یعنی نیاز به توسعه فردی و مشارکت اجتماعی را درمیان مردم ایجاد کنیم. ما باید مدیریت رسانه‌هایمان را نیرومند کنیم، متخصصان شبکه‌های اجتماعی و شبکه‌های موبایلی را در کشور تربیت کنیم و رفتارهای مردم در این شبکه‌ها را موردمطالعه و بررسی قرار دهیم. باید ببینیم رفتارهای منفی مردم در این شبکه‌ها بیشتر در چه موضوعاتی است؟ با چه موضوعاتی سرگرم هستند و تا چه حد به نقش خود آگاهند و می‌دانند چه تاثیری روی یکدیگر می‌گذارند. ما در شرایط کنونی باید با تمرکز بر قابلیت‌ها و تقویت نهادهای آموزشی و مدیریت رسانه‌ها و تحلیل رفتارهای اجتماعی در این شبکه‌ها، به جایی برسیم که بتوانیم بگوییم به گردونه رقابت با کشورهای دنیا رسیده‌ایم. چون به نظر من درحال‌حاضر چنین رقابت‌پذیری را نداریم.
اصلی‌ترین کارکرد شبکه‌های موبایلی در کشور ما مباحث سرگرمی و مطالب بدون محتوای آموزشی است البته نمی‌توان از برخی محتوای غنی که در گروه‌های این شبکه‌ها رد و بدل می‌شود، غافل شد. نظر شما در این رابطه چیست؟ آیا می‌توان به ایجاد این فرهنگ با توسعه آموزش‌ها و آگاهی‌دهی به مردم امیدوار بود؟
دقیقا همین‌طور است؛ بیشتر افرادی که در این گروه‌ها فعال هستند، یا درحال‌لطیفه‌ساختن از مسائل اجتماعی هستند یا یک موضوعی را دستمایه شایعه‌پراکنی قرار می‌دهند و مردم هم بدون توجه به رسمیت داشتن اخبار و شایعات آن را کپی و پخش می‌کنند. من به شخصه چند حلقه تلگرامی را زیرنظر دارم و به‌درستی مصادیق استفاده از قابلیت این شبکه‌ها را می‌بینم. بحث‌های سیاسی، شایعات، بحث‌های اجتماعی و اخیرا هم بعضی بداخلاقی‌ها را شاهد بودم. همه اینها نشان‌دهنده این است که محتوای این شبکه‌ها مدیریت نمی‌شود؛ اینها همه برای این است که افراد آگاهی، فهم و قدرت تشخیص و شناخت محتوای این شبکه‌ها را ندارند.
بعد دیگر ماجرای این شبکه‌های موبایلی، نظام حقوقی و مقرراتی حاکم بر این شبکه‌هاست که مشکل دارد. من معتقدم، فیلترینگ باید برداشته شود و از طرف دیگر باید نظام حقوقی‌ای بر این شبکه‌ها حاکم شود که افراد به تولید محتوای سودمند و رقابتی تشویق شوند. حتما می‌دانید که امروز در آمریکا بیشترین مبادلات تجاری و معاملات از طریق فضای مجازی انجام می‌شود. به‌طوری‌که معاملات فیزیکی کمتر دیده می‌شود، در عوض میلیاردها دلار در نت از طریق همین شبکه‌ها رد و بدل می‌شود؛ بخش اعظمی از مردم به این واقعیت پی برده‌اند که این ابزار، وسیله‌ای برای تجارت و کسب‌درآمد است. در ایران هم باید این‌طور باشد که نیست؛ چون آموزش‌های درست و کارآمد نه در دانشگاه‌ها و نه در آموزش و پرورش وجود نداشته است و اغلب تجارت‌های الکترونیکی به سوءاستفاده‌های مالی منجر شده است. در این میان صدا و سیمای ما هم کوتاهی کرده است. رسانه‌ها هم فاقد راهبردهای صحیح استفاده از این قابلیت‌ها بوده‌اند؛ به نظر من این به نوعی تأخیر فرهنگی و ضعف مدیریتی است. مردم را نمی‌توان از استفاده از این ابزار ارتباطی محروم کرد. باید ابزارهای آموزشی و آگاهی در اختیار آنها قرار گیرد و فرهنگ‌سازی درست از سوی نهادهای آموزشی و فرهنگی ارایه و اجرایی شود.
درمورد بحث ظرفیت‌ها که مطرح کردید؛ امروزه یک فضایی ایجاد شده است که مردم خیلی زیاد از این شبکه‌ها تأثیر می‌پذیرند. مثلا همین کمپینی که برای تحریم خودرو صفر شکل گرفته و جامعه را به‌نوعی مشارکت اجتماعی ترغیب کرده است. چطور می‌توان این اثرگذاری‌ها را در چارچوب بهتر سازماندهی کرد؟
اگر ما به تعداد کافی صاحب‌نظر، تحلیلگر و مراکز آموزشی و آماری دراختیار داشتیم، الان بهترین فرصت بود. مثلا همین بحث تحریم اعلام نشده خودروهای صفر داخلی یک حرکت مثبت است، از این جهت که انحصار تولید باعث شده بسیاری از شرکت‌های تولیدی داخلی ما هیچ‌یک از قواعد امروز دنیا که مشتری‌گرایانه است را رعایت نکنند. امروز در کشورهای صنعتی، مشتری متقاضی است و می‌گوید چه می‌خواهد و تولید‌کننده با کمترین هزینه نیاز مشتری را برآورده و محصول موردنظر را تولید می‌کند. مشتری حرف اول را می‌زند و همه قوانین از مشتری حمایت می‌کند و کوچکترین خلاف با تنبیه و برخورد جدی مقابله می‌شود.
به نظر من ابزارهای استفاده بهینه از این وسایل و رشد آگاهی ملی که به این حرکت‌ها بینجامد، مجددا برمی‌گردد به دانشگاه‌ها و مراکز علمی ما که مطالعات و پژوهش‌های کاربردی در سال‌های اخیر نداشته‌اند. به‌طوری‌که امروز تعداد بسیار کمی مقاله رسمی در رسانه‌ها در این زمینه منتشر شده است. صاحب‌نظران تحلیل‌های انگشت‌شماری در این حوزه دارند چراکه مراکز آماری و تحقیقی در این حوزه‌ها نداریم. اولا، دانشگاه‌ها باید نقش جدی‌تری در شبکه‌های اجتماعی و موبایلی ایفا کنند. ثانیا، مراکز آمار دولتی باید تقویت شوند. وسایل ارتباط‌جمعی باید به‌طور جدی وارد آموزش در بحث شبکه‌های موبایلی شوند. البته نکته‌ای که این‌جا مطرح می‌شود این است که مثلا دولت شاید بگوید چرا من باید کمک کنم و آگاهی بدهم و مردم این جنبش را علیه خودروهای ملی انجام دهند؟ چرا باید خواسته‌ها و سطح انتظارات مردم را گسترش دهم و برای خودم دردسر درست کنم؟ به نظر من این حرف‌ها درست نیست؛ مردم اگر آگاه و با حق و حقوق خود آشنا باشند و از سوی دیگر با انحصارگرایی‌هایی که از سوی بخشی از سازمان‌ها وجود دارد، مقابله شود، مسلما خواهان حقوق بدیهی خود هستند و نه چیزی اضافه. نقش رسانه‌ها و وسایل ارتباط‌جمعی مثل روزنامه شما هم در افزایش آگاهی‌های عمومی از کارکرد این شبکه‌ها و فرهنگ‌سازی استفاده صحیح از این ابزار تاثیرگذار است و به بهبود روندهای فعلی کمک می‌کند.
معتقدم دو جریان باید به‌طور همزمان با هم پیش بروند؛ یکی این‌که نهادهای ارتباط‌جمعی و ابزارهای ارتباطی به‌گونه‌ای این ابزار را معرفی کنند که هم استعدادهای فردی شکوفا شود و افراد مهارت‌های فردی خود را ارتقا دهند و از طرف دیگر باید توجه داشته باشیم شبکه‌های اجتماعی و موبایلی نباید باعث ایجاد تفرق اجتماعی شوند؛ تفکر جزیره‌ای و تضاد اجتماعی را تشدید کند. ادعای من این است که ابزارهای ارتباط‌جمعی امروزه در جامعه ما کاربرد صحیحی ندارند؛ آمار نشان می‌دهد، ٤٦‌میلیون کاربر وجود دارد و من به جرأت می‌توانم بگویم تعداد بسیار اندکی از این ٤٦‌میلیون نفر با قابلیت‌های شبکه‌های موبایلی آشنا هستند و می‌توانند از همه ظرفیت‌های آن استفاده کنند.
من درحال‌حاضر نهادهای متولی آموزش و مدیریت و فرهنگسازی استفاده از شبکه‌های موبایلی را ضعیف می‌بینم. اخیرا شنیده‌ام که دولت حرکتی آغاز کرده است با هدف این‌که فیلترینگ توییتر را بردارد؛ من امیدوارم روزی فیلترینگ فیسبوک هم برداشته شود و سیاست فیلترینگ و سانسور از این کشور رخت بسته و جای آن را سیاست تولید محتوا، آموزش و غنی‌سازی محتوا و تربیت افراد متخصص بگیرد به‌ویژه تربیت کادر علمی دانشگاه‌ها؛ من مدعی هستم بسیاری از افرادی که در رشته علوم‌اجتماعی ارتباطات تحصیل کرده‌اند، تحصیلاتشان تخصصی نیست بلکه عمومی است.
129/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا