همه اختلافات جریان اصولگرایی با اصلاح طلبان
گرچه تعداد 76 حزب در جمهوری اسلامی ایران ثبت شده است، اما جای تذکر ندارد که بسیاری از این به اصطلاح احزاب را میتوان در قالب دو جریان اصلی اصلاحطلب و اصولگرا خلاصه کرد. فارغ از معنای حزب که نمونهی نسبتاً کامل آن را در حزب جمهوری اسلامی اوایل انقلاب مییافتیم، پس از انحلال حزب مذکور، احزاب به صورت قارچگونهای شروع به رشد کردند. اولین انشقاق نیروهای انقلاب به شکلگیری چپ و راست صورت گرفت، که اصلاً ارتباطی با چپ و راست مجلس فرانسه به معنای محافظهکار و انقلابی نداشته، زیرا که تمام عناصر دو طرف از عناصر انقلابی و خواهان تغییر شرایط به سوی اسلامی شدن بودند.
پس از ایجاد مجامع چپ و جوامع راست، به علت وجود عنصر راست در پست ریاست جمهوری و پارهای دلایل دیگر چپیها روبه ضعف رفته و دچار سستی شده بودند. در دورهی توسعهی سیاسیِ دوم خردادیها، رویکردهای فرهنگی، سیاسی و اقتصادی که در عرصه عمل خود را نشان دادند، به اعتراضاتی در سطح مراجع قم و نیز ناله و فغان دردمندان انقلاب شد. حوادثی مانند تیر 78 نیز بر طبل اختلافافکنی چپیهای اطلاحطلب شده کوبید و از آنجا بود که جریان آبادگران به مقابله با آن پرداخت. در این نوشتار برآنیم تا با برشمردن عوامل اختلاف اصولگرایان و اصلاحطلبان، به شفاف سازی محل نزاع این دو طیف بپردازیم تا هم مخاطب محترم را به آنها یادآوری کرده و هم نکاتی را که منجر به موضعگیریهای شدید دو طیف نسبت به هم میشود را در ذهن تداعی کنیم.
تعاون و تنازع در مسیر انقلاب
حزب جمهوری از دو طیف فکری تشکیل میشد، که غالب اختلافات به نظرات اقتصادی بازمیگشت. چپیها به اقتصاد دولتی و کوپنی قائل بودند و راستیها به ضرورت مردمی سازی اقتصاد و تکیه بر اقتصاد بازار داشتند. از این رو از سوی افرادی از مقابل به اسلام آمریکایی متهم میشدند که کاملاً نابجا بود. -همانطور که خواننده محترم توجه دارد چپیهای اول انقلاب شباهتی به برخی اصولگرایان معروف به تندروی کنونی داشتهاند- لذا بعد از مدتی مجمع روحانیون مبارز نماد چپ و جامعهی روحانیت مبارز نماد راست شد. اما طی این مدت دو طرف با هم تعامل مثبت داشتند و به فکر صدور انقلاب و توانمندی در عرصهی جنگ تحمیلی و توجه به محرومین بودند و با یکدیگر مشارکت فعال داشتند. در خلال سالهای 70 تا 74 حلقههای فکری در درون چپیها مثل کیان شکل گرفت و افرادی چون سروش به نوعی تمایز فکری مشهود نسبت به انقلاب دچار شدند و همچنین برای ریاست جمهوری برنامهریزی کردند. شایان ذکر است دولت هاشمی در این دوره نماد جریان راست بود اما چندان به مبانی راست پایبند نبوده است و از افراد تکنوکرات و جریان کارگزاران، بیشتر استفاده میکرد. با روی کارآمدن دولت خاتمی، همگان به وضوح دیدند، که تعاون و همکاری بین این جریان چپ که به اصلاحطلبان بدل شده بودند، با دیگر گروههای سیاسی از جمله راست، تقریباً قطع شده بود و این دولت با نوعی تمامیتخواهی در قدرت که حاصل تفکرات غربزدهی افراد حلقهی کیان، حجاریان، سروش و خود خاتمی بود رفتاری تنازع آمیز را در عرصههای مدیریت کشور (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی) با دیگر احزاب شکل داد.
با ذکر مطالب بالا سراغ مهمترین اختلافات و نزاعهای بین اصولگرایان و اصلاحطلبان میرویم. اما دو نکته حائز اهمیت وجود دارد اول آنکه، حزب در درون خود طیفی از افکار را دارد. لذا نگارنده معتقد است اکثر اصلاحطلبان در ایجاد اختلافات زیر، نقش برجسته ندارند اما به علتِ نادرستِ همراهی با حزب، جانبِ همحزبیهای خود را نگه میدارند، که با مبانی اسلامی مغایرت دارد. دوم آنکه اصلاحطلبی خواسته یا ناخواسته به مأمنی برای روشنفکران غربزده تبدیل شده که تفکرات ایشان به پای اصلاحطلبان نوشته میشود.
عوامل اختلاف و تنازع دو جریان
برای مقایسه و ارزیابی افراد، جهت داوری مناسب و احقاق حق، و نیز دادن مسئولیتها به اصلح، سه عرصهی بینش، گرایش و کنش مورد توجه نگارنده است. احزاب و گروههای سیاسی نیز از این هرسه، فارغ نیست. و حزب که مجموعهی متعاونی از افراد است به طور طبیعی این سه را در درون خود دارد. در پایین به علت در همتنیدگی این موارد آنها را با عنوان اختلافات در سه سطح میآوریم.
الف) اختلافات در سه سطح
1- ولایت فقیه: در تفکر و گرایشات غالب اصلاحطلبان ولایت مطلقهی فقیه پذیرفته شده است. اما در پای عمل و کنش که رسیده نشان دادهاند که تابع مطلقهی ولی فقیه نیستند. برای مثال میتوان به لوایح دوقلو و نیز حوادث مجلس ششم نگریست که با وجود تاکیدات مقام معظم رهبری، باز مجلس با استعفاهای نمادین که به خوراکی برای شبکهها و دشمنان غربی تبدیل شد، مواجه گشت. حتی حمایت در خفای عناصر اصلاحطلب از آزادی غربی و توهین به مقدسات و نیز حوادث تیر78 که طی آن منافقین و جمعی فریبخورده با چراغ سبز اصلاحطلبان برای محاصرهی بیت رهبری حرکت کردند. از سویی غالب اصلاحطلبان در عمل، خواهان محدودیت حوزهی ولایت فقیه هستند و یکی از اهدافشان در حوادث 78 نیز همین معنا بود و خواهان یکی شدن ریاستجمهوری و رهبری و کاهش شدید اختیارات رهبری بودند تا فضای جولان کافی را برای خود فراهم کنند.
2- حوزهی سیاست خارجی: اصلاحطلبان با چرخشی که در دههی 70 تجربه کردند، آرام آرام به سمت غرب و ارزشهای غربی متمایل شدند به نحوی که چپیهایی که تا دیروزِ انقلاب خواهان مبارزه با استکبار جهانی و صدور انقلاب و امثالهم بودند، اینک شیفتهی ارتباط با غرب بود. نیروگاهها و توان هستهای را برای چندین ماه تعلیق کردند، و برای جلب مشارکت کشورهای غربی در قبول کمک به ایران از راه تجارت بر سر فناوری هستهای معامله کردند و تحقیرهای زیادی را نیز به کشور تحمیل کردند و اگر نبود ورود مردم و رهبری به این سیاستها، چه بسا امروز از صنعت هستهای ما چیزی نمانده بود. در جنگ آمریکا با عراق، برخی اصلاحطلبان خواهان مشارکت ایران با عراق بودند، تا در کنار هم به مقابله با آمریکا بپردازند که با نظر مخالف رهبری و نظام رو به رو شدند.
3- حوزهی سیاست داخلی: در سیاست داخلی که به سه بخش تقسیم میشود، اصلاحطلبان که با مراکز به اصطلاح، فرهنگی و علمیِ پر، ایرانیکا، سیرا که به حلقه کیان می رسد در ارتباط نزدیک بودند نقشههایی داشتند که در سالهای بعد از آنها پرده برداشته شد(1)
فرهنگ: روزنامههای زنجیرهای عنوانی است که از زمان اصلاحطلبان در ادبیات کشور، به جا ماند. وزارت ارشاد در این دوره به وزارت مهاجرانی برای کمک به نقشهی اصلاحطلبان مجوزهای زیادی را صادر کرد که بسیاری از آنها توسط یک یا دوتیم رسانهای به چاپ میرسید. در واقع برخی اصلاحطلبان میخواستند با پمپاژ رسانهای، بهموقع ضربهی خود را وارد کنند. موسوی خوئینیها مدیر مسئول روزنامهی اصلاحطلب سلام، با درج تیتری دربارهی سعید امامی آتش فتنه را روشن کرد. فردای آن روز روزنامهی سلام توقیف شد و در یک واکنش غافلگیر کننده غالب روزنامههای زنجیرهای اصلاحطلب (جامعه، توس، مشارکت، نوروز، آریا، نشاط، بیان، آزاد، آوا، صبح امروز، سلام، خرداد، نوسازی، حیات نو و …) این توقیف را تیتر کرده و با افشای اطلاعات محرمانه به آتش فتنه میافزایند و نقش رسانهی فتنه و پایگاه هماهنگی دفتر تحکیمِ اصلاحطلب میشود. وزرات ارشاد با سهلانگاری در اعطای مجوزها و ارائه موضع پراکنده و گاه مقابل نظام از این روند حمایت میکند. به طوری که مهاجرانی بعد از افشای برخی اخبار از کشور فرار میکند.
سیاست: بخشهای اقتصادی و فرهنگی در واقع مکمل پروژهی سیاسی این جریان بود. پروژه براندازی به قدری بزرگ بود، که بیرون آمدن کشور از آن وضعیت به نوعی معجزه شباهت داشت. سعید حجاریان تئورسین این جریان مبتنی بر دستورالعملهایی برای اعتراض آرامِ جین شارپ بود. همه چیز برای یک براندازی آرام آماده بود، دفتر تحکیم وخصوصاً علی افشاری مسئول سازماندهی دانشجویان بودند، که در کوی مسایل پیچیدهای را رقم زدند. قتلهای زنجیرهای و شایعهسازی برای جهت دادن افکار عمومی به سوی متهم کردن وزارت اطلاعات که در واقع یکی از بازوهای امنیتی کشور در مواقع بحرانی بود. با این اتهام وزارت به حالت انفعال درآمد و با عناصر نفوذیای که به واسطهی اصلاحطلبان در آن داخل شده بودند کارآیی چندانی نداشت. سپس نوبت به نیروی انتظامی میرسد که طی حوادث کوی و برخی سهلانگاریها و نیز اقدامات سازماندهیشدهی منافقین برای قتل و جرح دانشجویان، نیروی انتظامی نیز دچار ضربهی سختی شد به طوری که فرماندهی وقت نیروی انتظامی تغییر کرد. شایان ذکر است یکی از معاونین وزارت علوم خاتمی در بین دانشجویان حاضر شد و به تحریک آنها پرداخت. با به وجود آمدن این شرایط برخی عناصر منافقین، جمعیت را به سوی بیت رهبری سوق دادند که با هشدارهای نیروهای نظامی و ورود مردم این خطر از کشور برداشته شد. در حوادث 88 نیز عناصر اصلاحطلب با دروغ تقلب به کشور ضربات سنگینی وارد آوردند و معاهدهی هستهای که میرفت به نتیجه برسد و آمریکا در حال تسلیم شدن بود، را به مارپیچی خطرناک انداخت که هنوز کشور درگیر آن است.
اقتصاد: در بخش اقتصاد هم به گفتهی خود اصلاحطلبان و نیز مشاهدهی عملکردشان میبینیم که دولت هشتسالهی اصلاحطلبان برنامهی اقتصادی خاصی نداشتند و تلاش خاصی برای کاهش وابستگی به درآمد نفتی و نیز تولید ملی از خود نشان ندادند. و کشور با بیکاری جوانان و بحرانهای اجتماعی دیگر مثل ازدواج روبه رو بود که بسیاری از آن ها ریشهی اقتصادی داشتند. عدم پرداختن و برنامهریزی نداشتن برای تسهیل ازدواج و نیز سایر برنامهها و سرمایهگذاریهای آموزشی در این دوره با ضعف جدی مواجه بود.
نقشههای دشمن و جایگاه اصلاحطلبان
در دید کارشناسان سیاسی و جریانشناسی با فروریختن پردههای جنگ سرد و فروپاشی بلوک شرق دوگانهی شرق و غرب به دو گانهی آمریکا_ ایران یا به تعبیر دیگر دوگانهی سلطه- مقاومت تبدیل شد. نظام سلطه با پیروزی انقلاب اسلامی سیاست چهارستون اجتماعی را در برنامه خود قرار داد.
همانظور که در نمودار بالا آمده است، نظام سلطه برای پیادهسازی نقشه دوم خود به نیروی داخلی متمسک شد. دشمن که در هشت سال جنگ تحمیلی نتوانسته بود به اهداف خویش دست یابد، اکنون به فکر فروپاشی از درون افتاده بود و در این مسیر از منافقین ظاهر الصلاح کمال استفاده را برد. حلقهی کیان که بدنهی فکری چپ جدید را تامین میکرد استراتژی براندازی را در دستور کار خود قرار داد و لذا گام به گام درصدد اجرای پروژهی فروپاشی شوروی برآمدند و با عناصر مختلف خود در دستگاههای دولتی شروع به اصلاحات ضد انقلابی زدند که اوج آن را در تیر 78 شاهد بودیم. گام دوم برابر است با قتلهای زنجیرهای و رشد قارچگونهی زنجیرهایها و روی کار آمدن برخی منافقان در زمان اصلاحطلبان، گام سوم، با سالهای پایانی خاتمی ونیز بعد از فتنهی 88 مصادف است (2) و گام چهارم برابر است با انتخابات و پس از آن فتنهی 88 که اصلاحطلبان و به خصوص شخص خاتمی و کروبی و موسوی و… نقش صحنهگردانی غرب را در عرصهی میدانی بر عهده داشتند.
ب) اختلافات بر سر منسوبین به اصلاحطلبی
بعد از نکات بالا باید به یک عامل دیگر در اختلافات بین اصولگرایان و اصلاحطلبان اشاره کرد. اصلاحطلبان به علت نوع بیان و تفکراتشان که بسیاری از ایشان را در چارچوب نظام قرار میدهد و با قضاوت بر اساس انصاف باید گفت بسیاری از اصلاحطلبان از دلسوزان کشور و مردم هستند، اما اظهار نظرها و موضعگیریهای گاه و بیگاه برخی عناصر اصلاحطلب به طور فزاینده بر ضد نظام و ارزشهای اسلامی که نزد عموم مردم محترم است و از سویی عدم واکنش صحیح و به موقع دیگر اصلاحطلبان در محکومیت این عناصر به اصطلاح روشنفکر غربزده، زمینهی فکری نخبگان و بدنهی اجتماعی را فراهم میکند تا نسبت به سایراصلاحطلبان نیز، چنین تصوری داشته باشند.
راه حل رفع اختلافات و رسیدن به تعاون سیاسی
پیشنهاد و مرحلهی اول: باید تاکید کرد، نوع نگاه برخی اصلاحطلبان به اسلام و حکومت اسلامی و ولایت فقیه، دارای اشکالات چندی است که میتوانند با برگزاری جلسات و دانشافزایی در این زمینهها، حدود وظایف و نقش ولی فقیه در جامعه را به درستی درک کنند و در مرحلهی بعد در عملکرد خود نیز این پذیرش و ولایتپذیری را از خود نشان دهند. در صورت رفع نکردن این مشکل، اصولگرایان و بسیاری از قشرهای جامعه، به اصلاحطلبان به عنوان تهدیدی برای نظام مینگرند نه فرصتی که بتوانند با تشریک مساعیشان به اهداف انقلاب، نزدیکتر شوند.
پیشنهاد دوم: پس از انجام پیشنهاد اول، بسیاری از مشکلات در زمینهی سیاستگذاری های کلان سیاسی و فرهنگی و اقتصادی به خودی خود حل خواهد شد و در جمهوری اسلامی ایران نوع روش رسیدن به اهداف انقلاب با حفظ مسایل شرعی چنادن مهم نیست و اصلاح طلبان هم اگر در این چارچوب حرکت کنند می توانند به مقصود خود یعنی خدمت واقعی به مردم برسند.
پیشنهاد سوم: ضرورت برائت هرچه سریعتر اصلاحطلبان از عوامل روشنفکر غربی است. این عناصر که از باقیماندههای رژیم شاهنشاهی و برخی افراد دگرگون شدهی فکری تشکیل شده اند با ترویج ارزشهای غیر اسلامی و لیبرالیستی در جامعه، همچنان به فکر استحالهی ارزشی ایرانیان به خصوص جوانان هستند. و در صورت برائت اصلاحطلبان از این عناصر، بدنهی اجتماعی آنها نیز میشکند و به جامعهای یکدستتر و کمتر قطبی شده میرسیم.همچنین اصلاحطلبان، بایستی از سران توبهنکردهی فتنهبرائت بجویند، چرا که این عناصر با رعایت نکردن شرایط حساس کشور و اردوکشی خیابانی، ضربات بزرگی را به کشور وارد آوردند و ضروری است تا باقی اصلاحطلبان با کنار کشیدن خود از این افراد، زمینهی پشیمانی اشان و توبه و بازگشت ایشان به دامن انقلاب را فراهم نمایند.
نتیجهگیری
در این نوشتار سعی شد برخی اعمال اصلاحطلبان که باعث رنجش مردم و رهبری شد را بیان کنیم. همان اعمالی که باعث اختلاف اصولگرایان با ایشان میباشد. پروژههای اصلاحطلبان به صورت تودرتو بوده و از حوصلهی این مطلب بیرون بود برای مثال میتوان به پروژههای تیان آن مِن، زمستان، کیانوش مظفری، اقدام تابستان و محرم و … اشاره کرد. بدنهی اصلاحطلبی، دارای نیروهای مخلص و انقلابیای است که نباید به خاطر عملکردنامناسب و گاه منافقانهی برخی سران اصلاحات، از تمام این ظرفیت خدمتگذار، چشمپوشی کرد.