فید

تصویرسازی صحنه‌های تلخ قتل پدر در مقابل چشمان دختر

در این پرونده که چهار مرد به‌عنوان قاتل اصلی شناخته شده‌اند، بار دیگر در مقابل هیأت قضائی صحنه قتل شوهر این زن را بازسازی کردند. این چهار مرد تنها با یک شلوار مرد جوان را به قتل رسانده بودند.
پرونده این جنایت ساعت ٩شب هفتم آذرماه ‌سال ٩٢ در مقابل پلیس و بازپرس جنایی گشوده شد. در آن شب به ماموران کلانتری ١٧١ مصطفی خمینی خبر رسید که جسد مرد جوانی در بیابان‌های بخش آفتاب کشف شده است. کارآگاهان پلیس بلافاصله موضوع را به بازپرس کشیک جنایی اطلاع دادند و برای پیگیری ماجرا راهی محل شدند. با حضور ماموران مشخص شد که مرد جوانی درحالی که لباس‌های راحتی خانه به تن داشت، خفه شده است. بررسی‌ها نشان می‌داد که این مرد در محل دیگری به قتل رسیده و به این مکان منتقل شده است. بنابراین جسد برای تعیین علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل و تجسس‌های پلیسی در این رابطه آغاز شد.
ماموران در نخستین گام از تجسس‌های خود سعی کردند هویت این مرد را پیدا کنند. تحقیقات نشان می‌داد که مرد جوان محسن ٤٤ساله نام دارد که محل سکونتش در نازی‌آباد تهران است و یک مغازه سوپرمارکت نیز داشته است. بنابراین تیم تجسس به سراغ خانواده این مرد رفت و از آنها تحقیق کرد. همسر این مرد به ماموران گفت: «شوهرم دو روز است که از خانه بیرون رفته و از او خبری ندارم. نمی‌دانم چه اتفاقی برایش افتاده و ازسوی چه کسانی کشته شده است.»
اعترافات زن خیانتکار
در ادامه اظهارات دختر ١٠ساله مقتول مسیر پرونده را تغییر داد و ترس و وحشت این دختر نشان از یک جنایت خانوادگی می‌داد. برای همین ماموران پلیس بار دیگر به سراغ همسر مقتول رفته و او را مورد بازجویی قرار دادند تا این‌که درنهایت زن ٣٢ساله راز شب جنایت را فاش کرد و به ماموران گفت: «من و شوهرم با هم اختلافات زیادی داشتیم. برای همین درمیان این همه مشکلات با مردی به نام امیر که نصاب آسانسور بود، آشنا شدم. مهربانی‌های امیر باعث شد که من عاشق او شوم. من به امیر وابسته بودم و نمی‌دانستم چطور باید از شوهرم خلاص شوم تا بتوانم با امیر ازدواج کنم. در این میان شوهرم هم مرتب مرا اذیت می‌کرد تا این‌که امیر تصمیم گرفت او را ادب کند. شب حادثه ساعت ٨شب بود که امیر وارد خانه شد و به اتاق رفت. شوهرم در اتاق خواب بود که امیر و بعد از آن برادرش به همراه دونفر دیگر از دوستانش وارد اتاق شدند و شوهرم را با یک شلوار خفه کردند اما من و دخترم که در سالن نشسته بودیم، اصلا ندیدیم که دقیقا چه کسی شوهرم را خفه کرد.»
بازداشت قاتل عاشق
با اعترافات این زن، امیر نیز دستگیر شد و به ماموران گفت: «از آنجایی که به شدت به بهناز علاقه‌مند شده بودم، می‌خواستم با او ازدواج کنم. روزهای اول آشنایی، من نمی‌دانستم که بهناز شوهر دارد. او به من گفته بود از شوهرش جدا شده و با دخترش به تنهایی زندگی می‌کند، اما چندماه پس از ارتباطمان متوجه شدم این زن شوهر دارد و هنوز از هم جدا نشده‌اند. با اینحال چون عاشقش شده بودم، تصمیم گرفتم که ارتباطم را با او ادامه دهم. ولی بهناز همیشه از بدرفتاری‌های شوهرش می‌گفت و من که خیلی عصبانی بودم، روز حادثه با برادر ١٧ساله‌ام به نام سهیل و دونفر از دوستانم به نام‌های مجید و نادر تماس گرفتم و با هم به خانه مقتول رفتیم تا او را ادب کنیم. ولی وقتی به آن‌جا رفتیم، درگیری بیشتر شد و مجبور به کشتن این مرد شدیم.»
کیفرخواست قتل برای ٤ متهم پرونده
پس از اعترافات متهم ٢٢ساله این پرونده، سه همدست او نیز، هرکدام در عملیات‌های جداگانه دستگیر شدند و به جرم خود اعتراف کردند. آنها به ماموران گفتند که با تماس امیر به آن خانه رفته‌اند چون امیر از آنها خواسته برای یک مسأله ناموسی به خانه مردی بروند و با او درگیر شوند. درنهایت با اعترافات پنج متهم این پرونده درحالی ‌که اظهارات آنها درباره لحظه قتل و این‌که دقیقا چه کسی مقتول را با شلوار خفه کرده است، تناقض‌هایی وجود داشت، کیفرخواست آنها صادر و هر چهار مرد به اتهام مشارکت در قتل مجرم شناخته شدند. بنابراین پرونده برای رسیدگی و صدور رأی به شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
اشک‌های تنها ولی دم این پرونده
صبح دیروز جلسه محاکمه این چهار مرد به همراه زن جوان در شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران و به ریاست قاضی اصغرزاده برگزار شد. در ابتدای این جلسه نماینده دادستان کیفرخواست را خواند و برای متهمان تقاضای قصاص کرد. در ادامه دختر ١٠ساله مقتول به‌عنوان تنها ولی‌دم این پرونده درحالی‌که عکس پدرش را در آغوش گرفته بود، به قضات گفت: «من برای چهار متهم این پرونده تقاضای قصاص دارم و از دادگاه می‌خواهم تا مادرم را هم مجازات کنند.»
قاضی از این دختر پرسید: «پیش از شروع جلسه مادرت از من خواست تا با تو صحبت کنم که اگر دوست داری لحظه‌ای با مادرت صحبت کنی، آیا قبول می‌کنی؟»
دختر نوجوان درحالی‌ که اشک می‌ریخت، پاسخ داد: «نه. من از این زن متنفرم. او هم سایه پدرم و هم سایه خودش را از من گرفت و من نمی‌خواهم حتی به صورتش نگاه کنم. این زن دیگر مادر من نیست و من می‌خواهم مجازات شود. پدرم مرد خوبی بود و وضع مالی خوبی هم داشت، اما مادرم مرتب او را اذیت می‌کرد و به خاطر ارتباطش با امیر هر شب دعوا به راه می‌انداخت.»
در ادامه عموی این دختر به‌عنوان قیّم او نیز، از دادگاه تقاضای قصاص چهار متهم را کرد و گفت که حاضر است تفاضل دیه ٣نفر دیگر را هم بپردازد تا هر چهار متهم قصاص شوند.
بازسازی دوباره صحنه جنایت
پس از این صحبت‌ها امیر متهم اصلی در جایگاه قرار گرفت و در مورد اتهامات خود به قاضی اصغرزاده گفت: «من قبول دارم که مرتکب قتل شده‌ام، ولی باور کنید قصد کشتن کسی را نداشتم. من و بهناز دو‌سال پیش با هم آشنا شدیم. آن زمان من در مشهد بودم که از طریق گوشی تلفن‌همراه دوستم شماره این زن را دیدم و با او تماس گرفتم. بعد از ارتباط ما به صورت تلفنی ادامه یافت تا این‌که ١٠ماه بعد او را ملاقات کردم. بعد از این ملاقات هم بیشتر به او علاقه‌مند شدم و از آنجایی که او و دخترش مرتب از دست مقتول شکایت می‌کردند، دلم برایشان می‌سوخت. من اوایل نمی‌دانستم این زن شوهر دارد و چون هربار که می‌خواستم، می‌توانستم با بهناز تماس بگیرم، اصلا به موضوع شک نکردم و تصور می‌کردم تنها زندگی می‌کند. تا این‌که پس از یک‌سال جلوی در مدرسه دختر بهناز متوجه شدم، این شوهر دارد و با او زندگی می‌کند اما پس از آن بهناز و دخترش مرتب گریه می‌کردند و از آزارهای محسن می‌گفتند تا این‌که من عصبانی شدم و شب حادثه به همراه دوستانم به آن خانه رفتیم. در خانه باز بود که وارد شدیم. من قصد قتل نداشتم برای همین هیچ وسیله‌ای برای قتل با خودم برنداشتم. در آن‌جا هم وقتی با مقتول درگیر شدیم، برادرم سهیل که مست بود و مجید و نادر شلوار را برداشتند و مقتول را کشتند. اما من چون پشتم به آنها بود، دقیقا ندیدم که چه کسی قتل را انجام داد.»
در این لحظه قاضی از متهم خواست بار دیگر صحنه جنایت را در دادگاه بازسازی کند. این متهم نیز صحنه جنایت را بازسازی کرد و گفت که هنگام قتل پشتش به سه متهم دیگر بوده است. در ادامه این جلسه نیز سهیل برادر متهم درحالی ‌که ادعا می‌کرد قتل را مرتکب نشده است، اظهارات برادرش را انکار کرد و گفت که ندیده است چه کسی شلوار را دور گردن مقتول انداخته و او را خفه کرده است. صحبت‌های متهمان به این‌جا که رسید، هیأت قضائی ادامه جلسه را به روز بعد موکول کردند.

179/

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا