بخش خصوصي به كشور خيانت نكرده است
علی طجوزی
چندین سال است کشور تحریم است و این بهانه خوبی است که از پرداخت پول سرباز بزند.
بابک زنجانی به دنبال این است که پولی پرداخت نکند.همچنین احتمال اینکه گروهی از دوستان و همکاران وی در خارج از کشور بیایندومدعی شوند بدهی بابک زنجانی را در مقابل دریافت اموالش به عهده می گیرند،وجودداشته باشد.
اقتصاد دولتی به اقتصاد به اقتصادشبه دولتی در کشور گره خورده است و به واسطه آن نهادهای ایجاد شده که هیچ فرقی با اقتصاد دولتی ندارد.
رویه حکومت ضدرقابتی است . اگر بخواهیم اقتصاد مملکت پیشرفت کند باید در رویه ضد رقابتی حکومت تجدید نظر کنیم.
در دادگاه زنجانی ممکن است کسانی باشند که سعی کنند دادگاه را سرگرم کنند تا درگیر مسائل اصلی نشود.
بابک زنجانی وپرونده منتسب به او یکی از نادرترین وپیچیده ترین پرونده های فساد مالی تاریخ اقتصاد ایران است که همچنان به سرانجام نرسیده.برخی مواقع زنجانی در ژست یک قهرمان ملی ومظلوم نقش یک قربانی را بازی می کندوگاهی یک اقتصاددان.گاهی می گوید بدهی اش به شرکت نفت راپرداخت کرده وگاهی دلیل عدم پرداخت راتحریم نظام بانکی می داند.زنجانی ازاین بازی ها طی مدت دادگاهی شدنش کم نداشته است اماهرچه هست اینکه پرونده اش باز بوده وتکلیف بازپرداخت بدهی هایش و نیز میزان دارایی هاواینکه آیاقصد پرداخت آنهارادارد،هنوز مشخص نشده است .در همین رابطه وتحلیل پدیده زنجانی باحمیدحسینی،مشاور هیات رئیسه اتاق ایران گفتوگو كردهايم.حسینی ازجمله افرادی است که به واسطه فعالیتش به بازار نفت آشنایی دارد وهمچنین ازجمله کسانی است که ازهمان ابتدابا سوخته بودن این مهره واینکه زنجانی فرد نیست بلکه یک جریان است باعث شدکه وکیل زنجانی از وی شکایت کند.او معتقد است زنجانی درحال یافتن راهی است که تضمین بگیرد وبعد پول را پرداخت کند.هر چند قراربود صرفادراین گفت وگو راجع به بابک زنجانی صحبت کنیم اماهرجابحث فساداقتصادی مطرح می شودنمی توان به موضوع نقش اقتصاد دولتی درآن نپرداخت.
درحال حاضر به مسئله بابک زنجانی دو بحث وارد است؛یکی اینکه به نظر میرسد بابک زنجانی خیلی هوشمندانه سعی در طولانی کردن رونددادرسی داردوهدفش هم کاسته شدن حساسیتهاست. احساس میشودایشان جریان دادگاه راباتوجه به آدمها و نهادهاوسازمانهایی که هرهفته واردداستان میکند،کنترل میکند.نظرشمادررابطه با این فرضیه چیست؟
میتوانم بگویم درتحلیل بابک زنجانی ماندهام،ایشان از طرفی آدم ساده ومعمولیای به نظر میآید،اماازطرف دیگربعضی حرفهاوادعاهایی که مطرح میکندنشان ازپیچیده بودن وسازمانی بودن آن دارد. بنابراین اینکه با چه منطقی در حال پیگیری مسائل خود هست رانمیتوانم خیلی تحلیل کنم.بنده از اولین کسانی بودم که مطرح کردم وی مهره ای سوخته است.گفتم که ایشان یک فرد نیست بلکه یک جریان است. اولین نفری بودم که گفتم اسناد و همة سوئیفتهایی که ادعا میکند جعلی است. حال بعد از دو سال دادستانی و بقیه به این جمعبندی رسیدهاند که ادعای مطرح شده من درست بوده است. البته بابک زنجانی آن زمان ازدست من شکایت کرد. ایشان ادعا کرده است که 84 میلیارد دلار پول ایران ـ بانک ملت و ملی ـراجابهجاکرده است و من هم جایی نشنیدم که دادستانی چنین مسئلهای را تکذیب کرده باشد.البته همان موقع هم گفتم کار وی دررابطه بانقل وانتقال پول ارزشمند بوده است وبرای چنین کاری باید ازاوتقدیر شود،اماچراعدهای این فرد را وارد کاری کردند که نهتنها در آن سابقه،تخصص وتجربه نداشت،بلکه تیم و سازمان هم نداشت. او را وارد بیزنسی کردندکه هم باعث هدر رفتن تلاشهای قبلی شدو هم باعث ورود خسارت به کشور و نتیجه این شدکه بزرگترین پروندة فسادکشورشکل گرفت.
یعنی همزمان باوی،آن افرادهم باید محاکمه شوند؟
بایدباافرادی که زنجانی را به سمت این بیزينس هل دادند برخورد جدی شود. تعجب میکنم با وجود تمام مدارک و مستندات موجود و اینکه صراحتاً اعلام شده که سه، چهار نفر خطاب به وزارت نفت دستورصادرکردند که فلان محموله را به ایشان بدهیدچرا دادگاه آقایان را احضار و از آنها سوال نمیکند؟ آیا دادگاه خود را به نشنیدن میزند و این حرفها و مدارک را نادیده میگیرد؟ ممکن است در این احضارها و محاکمهها یکسری مسائل کشف و حرفهایی گفته شود که خیلی از گرههای پرونده را باز کند.
الان یکی از بحث های اصلی پرداخت بدهی وی به شرکت نفت است .این توان را دارد؟
اعتقاد بنده این است که آقای زنجانی با توجه به گردش مالی ای که در بحث دلارهای بانکهای ملت و ملی داشته و منافعی که ازطرف دیگر نصیبش شده است، توان پرداخت بدهیاش را دارد. درست است که گفته میشود ضرر کرده ،امامبلغی که درمعاملات نفتی ضرر کرده،مبلغ کلانی نبوده، البته به نظر میآید 400، 500 میلیون دلار در معاملات نفتی از دست داده است،امادر مقابل حجم نقل و انتقالی که انجام داده، باید بتواند این بدهی را پرداخت کند.
دررابطه با بخشی از پول،فکر میکرد که به ایران میآید و اموال و دارایی میخرد و طبق روال سابق همیشه اموال گران خواهد شد، شاید ایشان فکر میکرده چندین سال است کشور تحریم است و این بهانة خوبی است که از پرداخت پول سر باز بزند، در نتیجه این پول را منتقل و فکر کرده که دارایی وملک بخردوسودی عایدش شود.جالب است بدانید هر جا کسی فروشندة کالایی بود بابک زنجانی خریدار آن کالا بود،یاهرجایی چیزبزرگی برای خرید مانندکارخانه،واحد صنعتی، ملک یا بیمارستانی وجود داشت، ایشان خریدار بود.درواقع خرید املاک وکالاها به این صورت سناریوی وی بود. البته به نظرم احساس میکرد که یک روزبایداین پول راپس بدهدپس سعی داشت با عنوان کردن وجود تحریم و سختی انتقال پول برودوجاهایی این پول ها راسرمایهگذاری کند، حتما فکر میکرده این سرمایهگذاری تا روز بازپرداخت کلی برایش کسب درآمدخواهد کرد،اماازبخت بدبه وضعیت بازار ایران خوردواغلب اموالی که خریداری شده بودارزش واقعی خود را از دست داد و حتی به قیمت روز خریدش هم محاسبة قیمت نشد، از این جهت ممکن است متحمل ضرر شده باشد، اما در مجموع فکر میکنم بابک زنجانی به دنبال این است که پولی پرداخت نکند. همچنین احتمال اینکه گروهی از دوستان وهمکاران وی در خارج از کشور بیایند و مدعی شوند بدهی بابک زنجانی رادرمقابل دریافت اموالش به عهده میگیرند، وجود داشته باشد.
به چه دلیل این ادعا راطرح می کنید؟
چون آنها فکر میکنند این پول وجود دارد.ضمن اینکه اگرزنجانی بتواند با دادن این پول تضمین بگیرد و خودش را از دادگاه رها کند، حتماچنین کاری را انجام خواهد داد. به نظرم دارد با دادگاه و مطبوعات بازی میکند.دنبال پیدا کردن گریزگاهی برای مختومه کردن پرونده است. در نهایت اگر کسی پیدا شود که بدهی ایشان را پرداخت کنددیگردلیلی برای محاکمه وجود نخواهد داشت. قابل توجه اینکه در حال حاضر وزارت نفت ادعا میکند اموال بابک زنجانی ارزش پوشش بدهیاش را ندارد، درنتیجه اگر از بیرون بیایند و بگویند که اموال را برمیدارند و بدهی وزارت نفت را پرداخت میکنند، قاعدتا دلیلی برای ادامه ماجرا وجود نخواهد داشت. تنها احتمالی که میدهم این موضوع است.
درجریان دادرسی پرونده بابک زنجانی چند موردباتأکیدبه عناوین مختلف وجود دارد؛یکی اینکه زنجانی خودش راقربانی جریانهای سیاسی داخل کشور میداند،صحبتهایی کرده مبنی براینکه بسیجیِ اقتصادی بودم،کمک کردم و…درضمن به نظر میرسد با اشاره به نام برخی اشخاص ونهادها به صورت علنی داردجریانی راپیش میبرد، مثلا اینکه ازارتش چین دکل خریده وسپاه به اوبدهکاربوده است.به نظر شما از این طریق میخواهدسوخته بودن خودش راجبران کند،یا نوعی هشداربه طرف مقابلش است که من میتوانم شما راهم وارد بازی کنم؟
متأسفانه مثل اینکه این نوع ازبزرگنمایی ذاتادرایشان وجود دارد.شاید یکی از دلایل گرفتاریهایش بزرگ نماییهایی بوده که عنوان میکرده، مانند اینکه فلان مقدار پول، اموال و پرسنل دارم. ادعاهایی که هیچکدام صحت نداشتند. در روند دادگاه هم این بزرگنمایی و خودبزرگبینی مشاهده میشود. شاید قبلا این بزرگنماییهاباعث ایجادامنیت برای ایشان میشد و خیلیها احساس میکردند که وضع مالی خوب وارتباطات قویای دارد، بنابراین نمیتوان سراغش رفت، اما پس از اینکه به هر دلیلی تصمیم گرفته شد دنبال ایشان بروند این مسائل هم برملا شد. به نظرم در حال حاضر بزرگنماییهاوحرفهایی که میزند، باعث تحریک افکار عمومی میشود و قطعا به ضررش تمام خواهد شد. فکر میکنم اگر روند مظلومنمایی را پیش میگرفت افکارعمومی حتما بیشتربااوهمکاری میکردند. به نظر میآید باحرفهایی که زده وتفرعنی که از خودنشان داده باعث ایجاد دافعه درافکارعمومی شده است.یک بارمیگوید 22میلیارددلار پول دارم وروزدیگرمیگوید اینهادرجیب من پول خرداست. توجه کنیددرجامعهای که اکثریت مردم گرفتار زندگی روزمرهشان هستند،زدن چنین حرفهایی به نفع ایشان نیست وبه نظرم عنوان کردن چنین مسائلی یک مقدار از سردرگمی ایشان ناشی میشود. البته ممکن است افرادی هم باشند که به این وسیله میخواهند دادگاه راسرگرم کنندتامسائل اصلی گفته نشود.یعنی اورا آموزش میدهند که به حاشیه برودوحرفهای دیگربزندکه دادگاه واردمسائل اصلی نشود.به این صورت مردم آرامآرام حساسیتشان را نسبت به دادگاه ازدست میدهند.
برخی اعتقاددارندبابک زنجانی تبدیل به توپ دعوای بین دو جناح شده است؟
به واسطة مستنداتی که علیه ایشان وجود دارد، شکی وجود نداردکه ادعاکند این بحث سیاسی است،امابحث ایشان قطعامالی است وبدهی دارد.به نظرمیآید کشیده شدن ایشان به چنین معاملاتی خواستة یک جریان بوده،جریانی که حتماًریشه دردولت احمدینژادداشته ودرآن دولت حمایت شده است،امااینکه دعوای سیاسی باشدواقعیت ندارد.دولت میتوانست این بحث راخیلی رسانهای نکند و از سیاسیشدنش جلوگیری کند. شاید هم دولت میتوانست،اگراینقدرپیگیری نمیکرد و موضع نمیگرفت پرونده امروز در چنین مرحلهای نبود.ازطرف دیگرهم نمیتوانیم بگوییم همة ماجرا دعوای سیاسی بوده است. در وضعیتی که وزارت نفت برای پروژهها و کارهای روزمرهاش به یک دلارش هم نیاز دارد، 2میلیون و 700میلیارد دلار ـ یایوروـ پولی نیست که بتواند به راحتی از آن بگذرد. من اعتقادی به این ندارم که دعوای سیاسی باشد.ایشان قطعا به عنوان کسی که بدهیاش مسلم است، دردادگاه اسنادش را نشان میدهد. خلاف گفتة خودش که میگفت بدهی ندارم، پرداخت کردهام یا ادعا میکرد که سوئیفت زدم، سوئیفتهادرراه است ودر جاهایی پول دارم که تحریم شده است،اینهانشان میدهد که درهیچکدام از این موارد ادعای ایشان درست نبوده و اطلاق آن به دعوای سیاسی درست نیست.
مقداری عقبتربرویم،اگرافرادی مانند زنجانی،شهرام جزایری،فاضل خداداد و… را در نظر بگیریم،میتوان گفت که مشکل مفسد شدن ازکجا نشأت میگیرد؟آیاریشه در اقتصاد دولتی داشته یاقانون مشکل دارد؟
قطعابایدروی هر دو مورد تأمل کرد. اقتصاد دولتی منشأ رانت وفساد است،درهرجای دنیاهم که اقتصاددولتی وجودداشته چنین مسائلی هم بوده است.دومین مشکلی که داریم این است که در دنیا معمولاً سازمانها پیچیده هستندوافرادساده،دراروپا سازمانها بسیارپیچیده هستند ـ فکر نکنید مردم اروپا خیلی مردم علیهالسلامی هستند ـ به محض اینکه جایی خطا کنندیااظهارنامه مالیاتیشان را درست ننویسند، سیستم آن را نشان خواهد داد،اگرقوانین راهنماییورانندگی را رعایت نکنند فورا ضبط خواهد شد و در پروندهشان منظور میشود.وقتی چنین سیستمهای اداری و نهادهای پیچیدهای وجود دارد مردم مجبور میشوند ساده باشند.امامتأسفانه درکشورماخلاف این موضوع است، سیستمها بسیارساده انددرنتیجه بخش کوچکی از مردم که آدمهای پیچیدهای هستند به راحتی میتواننداین سیستمهارادور بزنند.به طورمثال اگرراهنماییورانندگی بگویدامروز طرح زوج و فرد است پس بایدماشین بیرون نیاوریم، 90 درصدمردم این رارعایت خواهندکرد،اما درصد قلیلی هم هستند که به محض اعلام راهنماییورانندگی ماشینهایشان را بیرون میآورند و مغایر با قانون عمل میکنند.حال اگرسیستمهای نظارتی وکنترلی وجود داشته باشد و برخورد جدی شود، دفعة بعد چنین نقض قانونی انجام نخواهد شد.
کاری که شهرام جزایری کرد این بود که ازصندوق توسعة ملی پولی گرفت، باید وثیقهای هم میگذاشت یک زد و بند اداری انجام داد که آن راسیستم کشف نکردبلکه آدمهاکشف کردند.او ابتدا پول را گرفت وباپولی که ازصندوق توسعه ملی گرفت ملک خرید و در وثیقه صندوق ملی گذاشت. زمانی که پرونده را نگاه میکردند مشاهده میشد که ایشان به اندازه کافی وثیقه در پروندهاش موجود است. بنابراین ازطریق سیستم اداری نمیشدکسی رامحکوم کرد.لذا به واسطه آدمهایی که با آنهادرارتباط بود موضوع مبهم را روشن کردند.آن ها اعتراف کردند که ابتدا به ایشان پول دادیم و بعد باآن پول اموالی خریدودرسیستم گذاشت.
بابک زنجانی هم بهنحوی چنین مسئلهای داشت، البته ایشان مقداری پوشش قانونی هم داشته و برخی وزرا کمکش کردهاندو به راحتی سیستم خرید و فروش کشور رادورزده است.البته نتوانست شرکت نفت را دور بزند،اموربینالملل شرکت نفت به شدت در مقابل ایشان مقاومت کرد. بنابراین به دستور وزیر، شرکت نیکو راطرف قرارداد با امور بینالملل نفت کردند و به این شرکت دستور داده شد نفت را خریداری کند و به بابک زنجانی تحویل دهد.در این حالت مدیر دولتی دیگرچاره و راه گریزی نداشت. امور بینالملل همة صورتحسابها را به نام نیکو صادر کرده بود، نیکو بار را گرفته و به دستور مقامات بالای وزارت نفت تحویل بابک زنجانی داده و گرفتار شده بود. زمانی هم که مدیرعامل نیکو را مؤاخذه کردند که شماچراچنین کاری را انجام دادید و از امکانات و منابع مالیتان دفاع نکردید، نمیتوانستند نیکورامقصر بدانند.تاوقتی چنین سیستم غیرشفاف،رانتی و دولتی در اقتصاد کشور وجود دارد،نمی توان انتظار داشت که شخص دیگری مانند این افراد ظهور نکند . همان طور که هر سال در بازار ارز، کالاها و… شاهد کلاهبرداری هستیم. میبینیم که فردی اعتماد مردم را جلب میکند و پول کلانی را برمیدارد و فرار میکند، تا سه، چهار ماه مردم، صرافها، صادرکننده ها، واردکنندهها و… همه حواس شان هست، اما بعد از چهار، پنج ماه فرد دیگری پیدا میشود همان روند اتفاق میافتد. در بازار اقتصادی کشور هم دقیقا چنین اتفاقی در حال رخداد است. روزی شهرام جزایری پیدا میشود و روز بعد مهآفرید خسروی.درست است مهآفرید خسروی آدم کارآفرینی بود، اما پول را از راه غیرقانونی از بانکها گرفته بودوقوانین مملکت را دور زده بود.
چه مشکلی در این راه وجود دارد؟
سیستمها در کشور مقاومت میکنند، حرف شان این است که ثبت شرکتها، ثبت اسناد، شهرداری، مالیات، اتاق بازرگانی و…همه به هم نمیتوانند وصل شوند. میگویند که ما عضو قوة قضاییه هستیم وحق نداریم اطلاعاتمان را با شبکههای دیگر به اشتراک بگذاریم. هر کسی سعی کرده است برای خودش سیستم اطلاعاتیای داشته باشد اما حاضر نیست این سیستم اطلاعاتی را با دیگران به اشتراک بگذارد. برای این سیستمهای اطلاعاتی هر ارگان به طور جداگانه کلی هزینه کرده است. سازمان ثبت شرکتها، ثبت اسناد و املاک، شهرداری، صنعت و معدن و تجارت و ما در اتاق بازرگانی میلیونها تومان پول خرج کردهایم که بتوانیم به راحتی به اطلاعات سایر سازمانها دسترسی داشته باشیم،اماسازمانهاحاضر به این کار نیستند،همه فکرمیکنیم که این اطلاعات متعلق به سازمان ماست و حاضر نیستیم این اطلاعات را با همدیگر منسجم کنیم.
به نظرمیرسددرایران با وجودتمام حرفهایی که زده میشودوشعارهایی که داده میشود،نگاه ارادهای برای حرکت جمعی یا قبول داشتن خرد جمعی وجود ندارد. بسیاری از افراد یکی از نکات وجود فساد راچنین مسئلهای میدانند،اماازآن مهمتر بسیاری از اقتصاددانهابانحلههای فکری گوناگون عامل اصلی را عدم شفافیت قلمداد میکنند، این عدم شفافیت به غیر از مسائلی که گفتیدشامل چه موارددیگری میشود و چرا حاضر نیستند این منبع اقتداری راازدست بدهند؟
بخشی از این عدم شفافیت به تولید مرتب قانون درکشور مرتبط میشود.کشورمجلسی دارد که 30 سال است کارش قانونگذاری است.یک بارهم نشده قوانینی که تولیدکرده راپالایش کند.مگر کشور چقدر قانون نیاز دارد که هر هفته سه روز مجلس جلسه داردو مدام قانون وضع میکندو سیاست مینویسد.بایددرجایی هم متصدی وجود داشته باشد و این قوانین رابررسی کندوهرکدام که منسوخ شده راازدور خارج کند. بخشی از آن به تعدد قوانین دراقتصادکشور برمیگرددو بخشی به اقتدار مدیران. مدیران در حوزهای که هستند دل شان میخواهددستشان باز باشد و هر کار خواستند انجام دهند. حاضر نیستند به جاهایی تن دهند که ممکن است اقتدارشان راکم کندیا اطلاعاتی را که زیردستشان است به راحتی در اختیاردیگران قرار بدهند.بخشی به اقتصاد دولتی برمیگردد،حال اقتصاددولتی یااقتصاد شبهدولتی. این اقتصاد دولتی به اقتصاد شبهدولتی در کشور گره خورده است وبه واسطة آن نهادهای ایجاد شده که هیچ فرقی هم بااقتصاد دولتی ندارند.
اصطلاحا شرکتهای خصولتی هستند.
بله و واقعا هیچ فرقی با شرکتهای دولتی ندارند.وقتی گفته میشودبخش خصوصی بخشی باید ضرر و نفعِ تصمیمات اتخاذ شده به خود شرکت خصوصی برگردد.کدام یک ازآقایان ضررونفع تصمیمات شان به خودشان برمیگردد؟اینها مدیرانی هستند که تادیروزمدیردولت بودندوامروز مدیر شبکة بانکی یا فلان نهاد هستند.هیچکدام شان سهمی ازضررونفع ندارند،لذاچه دلیلی دارد که بخواهند شفاف،دقیق،کاراوبهرهور عمل کنند؟همه سعی میکننددرحدی کارایی وعملکرد داشته باشند که درسمت خودشان باقی بمانند.
این مدیران حاصل اقتصادتکمحصولی نیستند؟
اقتصاد رانتی، دولتی، نفتی و… همة اینها محصول چنین چیزی هستند،تاوقتی نپذیریم بخش خصوصی میتواند منافع ملی کشور را تأمین کند؛یک سوال بزرگ دراقتصادکشورخواهیم داشت، اینکه هنوز باور نداریم بخش خصوصی میتواند منافع ملی راتأمین کند،فکرمیکنیم بخش خصوصی تنها دنبال منافع شخصیاش است.دراقتصاد میگویندهرکسی بایددنبال منافع شخصی باشد، اما گفته میشود سرجمع منافع شخصی تبدیل به منافع ملی شود.درصورتی که اگر فضای رقابتی ایجاد شود، بخش خصوصی به اجبار برای رقابت به میدان میآیدوکالایش را با کیفیت و قیمت خوب در اختیار مردم قرار میدهد.بخش دولتی میتواند یک نهادناظر قرار دهد و صبح تا شب این بخش را کنترل کند،یااینکه بگویدمن دخالتی نمیکنم.یک نکته حائز اهمیت وجود دارد که شورای رقابت کارش گسترش رقابت است،اگردریک صنعت رقابت نباشد سعی بر ایجاد رقابت خواهد داشت.
به عنوان مثال اگردرصنعت خودرورقابت وجود ندارد،تعرفههاراکاهش میدهدوکاری میکند که خودروساز مجبور شود برای رقابت باخودروسازخارجی کیفیت،سرویسخدمات،تولیدو…رابهتر کند. در کشور ما بخش خصوصی اعتقادی به رقابت ندارد و سیستم اقتصادی کشور هم سیستم رقابتی نیست. کار تحقیقاتی با عنوان رویههای ضدرقابتی حکومت شده است که خیلی کارمطالعاتی جالبی است. به سه مسئله اشاره میکند؛ ساختار، قوانین ورفتاردرکشورغیررقابتی هستند.میتوان مشاهده کرد که دربعضی مواقع مجلس قوانین خوبی وضع کرده،اماوقتی این میخواهدمورداجرا قرار گیرد در مقابل آن آییننامه نوشته میشود،مثلامجلس درقانون رفع موانع تولیدصراحتاً گفته است وقتی کالاراصادرمیکنید باید یک ماهه ارزش افزودهاش برگردد. برای این قانون سازمان امور مالیاتی 8 بندآییننامه نوشته است،بنابراین چطورمیشودبه چنین قانونی استناد کرد؟جایی از قانون نگفته مطابق با آییننامه رفتار شود بلکه عنوان شده به محض صادر کردن کالاوارائة اسناد به مدت یک ماه فرصت داده میشود که ارزش افزوده محاسبه شده وبه کشور بازگردد.امادرمقابل، آییننامه نوشته میشود. آییننامه نشانة رفتارمدیران دولتی است.قانون چیزدیگری گفته وخیلی هم شفاف است،بانوشتن آییننامهای که ازاختیارات داخلی خودش شرکتهاست طوردیگری عمل میکنند. به طور مثال مجلس با شعار حذف معافیت مالیاتی نهادهای قانون جدیدی آورد، هر چه گفته شد که چه احتیاجی به قانون جدید مالیاتی است،گفتند که میخواهیم معافیت مالیاتی همه نهادها و دررأس و دودفتری بودن شان را حذف کنیم. نتیجة این شد که مجدداً 12 نهاد و ارگان از مالیات معاف شدند. این نشان میدهد مجلس دنبال رقابت نیست.آیامجلس نمیداند معاف کردن یک نهاد از مالیات یعنی ایجاد فضای ضدرقابتی؟ یعنی اینکه اگرمن بخواهم در عرصهای کار کنم باید 25درصد از درآمد خودم رابه دولت بدهم،امادرجای دیگر ارگانی تحت عنوان نهاد، تعاون، نزاجا، سپاه و…میتواند از مالیات معاف شود.درکنارآن قوة قضاییه هم اعتقادی به رقابت ندارد، اینکه حاضر نیست اطلاعات شفافی با دیگران به اشتراک بگذاردنشان میدهد که قوة قضاییه ـ باوجود اینکه مهمترین کارش پاسداشت فضای رقابتی است ـ حتی یک بارهم با ارگانی برخورد نکرده که رویة ضدرقابتیاش گوشزد شود. مثال دیگری میزنم ؛ قانون صراحت دارد هیچکدام از نهادها نمیتوانند سهمی بیشتر از 40 درصد از بازار را داشته باشند.تا به حال باچه کسی برخورد شده است؟ 70، 80 درصد سهم بازار داروی کشور دست نهادهای خاص است، 60، 70 درصد بازار سیمان کشور همینطور، بیش از 50، 60 درصد بازار پتروشیمی کشور در اختیار نهادهای عمومی قرار دارد. تا به حال به یاد دارید قوة قضاییه به یکی از این نهادها گفته باشد که مطابق قانون از خط قرمزشان عبور کردهاند؟ نه تنها این کار را نکرده بلکه برایش معنایی ندارد که برود و ببیند چه جاهایی فضای رقابتی وجود ندارد. از طرف دیگر دولت هم فضای رقابتی ایجاد نمیکند. بخش خصوصی هم نفعش در این است که تا جایی که میتواند انحصار و تولید در اختیارش باشد، تعرفههای سنگین گذاشته شود و اجناس خارجی وارد بازار نشود تا بتواند رقابت کند.درنتیجه بخش خصوصی هم ازاین قضیه بدش نمیآید.بخش خصوصی عنوان میکند؛ وقتی دولت اهل رقابت نیست چرابخش خصوصی بایداهل رقابت باشد؟!در نتیجه برای پیدا کردن مفری که بتواند از طریق آن قانون را دور بزند تلاش میکند، سعی میکند و زد و بندهایی انجام دهد که از طریق آن به مال و منالی برسد. لذا رویههای حکومت ضدرقابتی است و اگر بخواهیم اقتصاد مملکت پیشرفت کند، باید در رویههای ضدرقابتی حکومت تجدیدنظر کنیم.
خیلی ازاقتصاددانان اعتقاددارند اگر بخش خصوصی ایران قوی بود و پیوندهای گسترده با شرکتهای بینالمللی و اروپایی داشت ـ با توجه به نفوذ و توانی که آن شرکتها دارند ـ کشورهایی که ما را تحریم کردند به راحتی نمیتوانستند اقدام به چنین کار کنند. البته آن موضوع گذشته و الان قرار است شرایط جدیدی در کشور ایجاد شود، بخش خصوصی چطور میتواند از این فضا استفاده کند تا به شخصیت حقیقی برای بخش خصوصی واقعی بودن برسد؟
بخش خصوصی بایدبعضی ازکارها را خودش انجام دهد،پیوند خوردن بااقتصادجهانی قطعا میتواندباعث شکوفایی بخش خصوصی شود و بخش خصوصی میتواندبه پروازدرآید،درصورتیکه بتواند خودش را به شرکتهای بینالمللی وصل کند.ازطرف دیگر بخشی از آن بستگی به ارادة نظام و حمایتهایی که انجام میدهدوتوانمندسازیای که دولت انجام میدهد، دارد. نمیتوان از بخش خصوصی انتظارداشت که به تنهایی این کارها را انجام دهد،خیلیچیزها از کنترل بخش خصوصی خارج است مانند تحریم، روابط بانکی،حمل ونقل و… .بخش خصوصی به عنوان یک بنگاه خرد اقتصادی قطعا نمیتواند با بسیاری از مسائل عمومی و فسادی که درجامعه رایج شده کنار بیاید، در صورت وقوع چنین عارضهای فقط میتواند خود را کنار بکشد،فضای اقتصاد نامطلوبی که از آن صحبت میشود جزو مسائل خارج از اختیار مدیر است، همة دنیا برای پیدا کردن رشدو توسعه، یکی از تمهیدات شان این بوده که قبلا میگفتند کشورها با هم رقابت میکنند،بعدگفتند شرکتها با هم رقابت میکنند و الان میگویند فضاهای کسب و کار با هم رقابت میکنند، هر کس توانسته فضای کسب و کار مطلوبتری درست کند توانسته سرمایهگذاری خارجی بهتری جذب کند، رتبة گرجستان در فضای کسب و کار چیزی حدود 100 بوده که آن را به 9 رسانده است، توانسته چنین بهبودی ایجاد کند. دوستانی که گرجستان رفتهاند میگویند وقتی پلیس راهنماییورانندگی باراننده برخورد میکندیک دوربین بالای شانة لباسش هست وتمام صحنه فیلمبرداری میشود، اگر روزی طرف ادعا کند و بخواهد زدوبندی انجام بدهد،به واسطة آن دوربین ضبط و ثبت میشود.درمثال دیگر کارمند گمرک در ساعت کاری و برخورد با ارباب رجوع همیشه یک سیستم آنلاین دارد که از همة حرکاتش فیلمبرداری میکند. به مأمور گمرک گفته شده که اگر یک کامیون آمد دو ساعته باید از گمرک رد شود، با ایجاد چنین امکاناتی توانستهاند فضای کسب وکارشان را بهبود بخشند. ما در 5، 6 سال گذشته از زمانی که این شاخصها مطرح شده است خیلی تلاش کردهایم، اما عملا نتوانستیم هیچ بهبودی بدهیم. گاهی وقتی جلو میرویم که بعضی چیزها را بهبود دهیم، باید حتی در حد قانون اساسی تغییر ایجاد کنیم. ظاهرا این موارد چیزهای سادهای هستند، مانند اعتبار بانکی، ورشکستگی، محیط حقوقی، تضمین مالکیت و… اما وقتی جلوتر میرویم، میبینیم در عمل اجرا کردنشان کار سادهای نیست. یعنی شما باید مجموعهای از قوانین و مقررات را در کشور تغییر دهید تا بتوانید فضای کسب و کار را بهبود بخشید. لذا از طرفی این ارتباط بینالمللی و وصل شدن به اقتصاد بینالمللی به ما خیلی کمک خواهد کرد، اما از طرف دیگر اگر در کشور ارادهای برای بهبود فضای کسب و کار و آزادسازی اقتصادی وجود نداشته باشد، قطعا ما شاهد بخش خصوصی توانمندی نخواهیم بود و بخش خصوصی همیشه در حاشیه خواهد بود. متأسفانه میتوان گفت خصوصیسازی دولت را ضعیف کرد و بخش عمومی حکومت را فربه ، همچنین بخش خصوصی را هم به حاشیه برد.یعنی اصل 44 که هدف و نگاهش حمایت و تقویت بخش خصوصی بود، کلا آن را به حاشیه برد.
به آزادسازی اشاره کردیم،یک زمان دولت سازندگی قرار بود این آزادسازی را انجام دهد که با مقاومتهای بسیارزیادی روبهرو شد.هرچند خود آن افراد در حال حاضر پشیمان هستند، اما الان هم، به عنوان مثال دررابطه با نرخ ارز زمزمههایش هست که فاصلة بازار و دولتی دارد کم میشود، زمان خوبی است برای تکنرخی کردن، اما مقاومتهایی دیده میشود، این مقاومتها به چه دلیل صورت میگیرد، آیا عدم تخصص و فهم اقتصاد است، درک نکردن شرایط روز است یا مورد دیگری است؟
شاید باز ریشهاش در عدم اعتقاد به بخش خصوصی است،یک عده در کشور اعتقاد دارند که اگر بخش خصوصی قدرت بگیرد،حتماًدرمحیط سیاسی هم ورود پیدا میکند، ورود پیداکردن بخش خصوصی در محیط سیاسی کشورحتما تأمینکننده منافع ملی نیست. من نمیدانم در سابقة بخش خصوصی چه خیانتی وجود دارد! بعضیها فکر میکنند اگر بخش خصوصی قدرت بگیرد چنین اتفاقاتی خواهد افتاد. ما سه بخش در کشور داریم؛بخش نظامی،بخش اقتصادی و بخش سیاسی، بعضی ها میگویند این سه بخش نباید درهم تنیده شوند یعنی بخش نظامی به بخشهای اقتصادی و سیاسی ورود نکند یا بالعکس، حرف من این است شما که راه را باز کرده اید و بخش نظامی هم در بخش اقتصادی آمده و همة سنگرهای سیاسی را گرفته است چرا این همه دلنگرانی وجود دارد، بخش خصوصی هم که سابقة بدی ندارد، من از قبل مشروط کردم و بررسی کردم که بخش خصوصی، تجار کشور و… هیچوقت خیانتی به اقتصاد کشور در مشروطه، انقلاب اسلامی و سابقة قبلی کردهاند یا خیر؟! خیلی از جناحهای کشور هستند که به سفارتخانهها و… رفته و پناهنده شدهاند اما در هیچجای تاریخ دیده نشده که بخش خصوصی کشور، تجار بازار و… خیانتی به اقتصاد کشور کرده باشند اما نمیدانم این دلنگرانی موجود در کشور از کجا نشأت گرفته است که اگر بخش خصوصی قدرت بگیرد حتما به حوزة سیاسی نفوذ خواهد کرد و نهایتا مملکت را به خارجیها خواهد فروخت، نمیدانم چنین تفکری از کجا ناشی میشود. متأسفانه چنین تحلیلی در پسِ ذهن بسیاری از مسئولان کشور جای دارد، لذا به محض اینکه بخش خصوصی مقداری قدرت میگیرد به نحوی آچمز و گرفتار میشود و عملاً به آن اجازة حرکت داده نخواهد شد.مهمترین چیزی که میتوانست بخش خصوصی را به تحرک در بیاورد آزادسازی بود، ما در برنامة سوم آزادسازی کردیم،خوشبختانه اشتغال ایجاد شد،به جرات میتوانم بگویم هیچموقع شاهد رشد اقتصادی ای که در دوران برنامة سوم داشتیم نبودهام.ما در برنامة سوم بدون اینکه خصوصیسازی کنیم سیاستها را اصلاح وآزادسازی اقتصادی ایجاد کردیم. گفتیم بخش خصوصی میتواند سیستم بانکی راهاندازی کند،بیمه تأسیس کند، در صنعت هواپیمایی، مخابرات و… وارد شود، فکر میکنم لذتی که مردم از آزادسازی برنامههای سوم در بحث هواپیمایی، مخابرات و بانکی برده اند حتما از خصوصیسازیهای برنامة چهارم نبرده اند. مردم در دورة چهارم حس کردند در اقتصاد کشور سردرگمی ایجاد شده است، یکسری سازمانهای دولتی وجود داشتند که به جای ورود در فضایی رقابتی واگذار و رهاسازی شدند. اینها توسط نهادها و ارگانهایی کنترل می شوند که نهتنها پاسخگوی ملت نبودند بلکه پاسخگوی دولت هم نبودند. لذا به نظر میآید ازضرورتهای اقتصادی ایران آزادسازی است تا خصوصیسازی.
آزادسازی یکی از ضرورتهای اصلی است اما همان طور که اشاره کردید باید ارادهای شکل بگیرد، چطور میتوان این اراده را شکل داد و بخش خصوصی چطور میتواند در شکل گرفتن این اراده در محافل حکومتی عمل کند؟
این در بند الف سیاستهای اصل 44 دیده شده است، اصل 44 از این نظر، قانون خیلی جامعی بود. بعضی کشورهای دنیا به خصوصیسازی روی آوردند و بعضی از کشورها مانند چین آزادسازی اقتصادی انجام دادند و این روند را پیش گرفتند که همة سازمانهای دولتی سر جای خود باقی بمانند و اجازه دادند بخشهای دولتی وارد شوند و در کنار شرکتهای بزرگ دولتی شرکتهای خصوصی ایجاد کنند و فضای کسب و کار را بهبود بخشند. چینیها از این طریق توانستند رشد و توسعة اقتصادی داشته باشند. چین مانند بسیاری از کشورها اعم از ترکیه، مالزی و… خصوصیسازی را انجام نداد و از این طریق به موفقیت رسید و خوشبختانه در اصل 44 هم بند ج داشتیم که خصوصیسازی و واگذاری بود و هم بند الف که آزادسازی اقتصاد بود. اینکه در همة بخشها، بخش خصوصی میتواند ورود کند اما اینکه چقدر توانستیم این را اجرایی کنیم و چه کسی متولی این بند بود میتوان گفت هیچکس. یکی از بحثهایم با دوستان شورای رقابت بر سر این مسئله بود که به جای اینکه بروند دنبال خودرو و خودشان را درگیر کنند و در باتلاق خودروسازی فرو بروند، متولی بند الف باشند، بند الف هم سیاست کلی و هم قانون مجلس است. اما الان چه کسی از این بند حمایت میکند؟ شما اگر به سازمانی مراجعه کرده و بگویید مجلس چنین قانونی را تصویب کرده، حتی به بهانة اشباع بازار هم حق ندارید جلوی صدور مجوز را بگیرید، شما الان بروید شرکت نفت وبگویید میخواهم پالایشگاه بزنم، میگویند نداريم. بروید پتروشیمی و بگویید میخواهم پتروشیمی بزنم میگویند نداريم، به چه کسی میشود مراجعه کرد؟ مادة 70 میگوید شکایت کنید، بعد چه میشود؟ شکایت را عینا به وزارت نفت میفرستند و از فردا من را به وزارت نفت راه نمیدهند، چون کار خاصی انجام نمیشود شکایت من به خود سازمانی که با آن درگیر هستم فرستاده میشود، آنها هم جواب میدهند که قانون اصل 44 در اساسنامة من جاری نیست، من مطابق اساسنامة شرکت نفت عمل میکنم، هیأتمدیرة شرکت نفت میگوید که من نفت خام ندارم که به پالایشگاهها بدهم. مشاهده میکنید که هیچکس متولی اجرای این بحث نیست، چنین بندی گذاشته شده، ارادهای هم بوده و یک روز فکر کردیم که باید بند الف هم باشد و بخش خصوصی توانمند شود و اقتصاد را آزادسازی کنیم اما حمایت نشده، برای آن نامی گذاشتیم و هیچکس نیست، مثلا بگوییم فلان اتاق، شورای رقابت، سازمان خصوصیسازی یا… متولی بند الف است که این طور نیست. در کنار چنین بندی هیچ نهادسازیای نکردهایم اگر واقعا مجلس و دولت چنین بندی را ارائه دادند راهش این است که یک متولی برای بند الف گذاشته شود. من خودم پیشنهادم این است که شورای رقابت به جای اینکه به دنبال بحثهای متفرقه برود، تلاشش را برای آزادسازی و رقابتی کردن اقتصاد کشور بگذارد، همة کشورها چنین نهادهایی دارند که هدفش توسعة رقابت در اقتصاد کشور و آزادسازی است، اگر این کار را میکردیم قاعدتاً بخش خصوصی رشد پیدا میکرد، جاهایی که بخش خصوصی در آن میدان گرفته است، مثل بخش فنی ـ مهندسی بسیار موفق است و از این طریق به شرکتهای بینالمللی طعنه میزنند. دلیلش هم باز بودن فضا در این عرصه است. ما در بخش پزشکی کشور که تقریباً یک بخش آزاد بود، با این مسئله کاری نداریم که طرح جدیدتمایل داردپزشکها را از بیمارستان های خصوصی به بیمارستان های دولتی بیاوردو با مریض هم همین کار را میکند، البته این خودش بعدها یک معضل برای تأمین منابع و بودجه میشود. اما در پزشکی، ما در دنیا حرفهایی برای گفتن داریم چون کسی در اینجا مانع نبوده ما فضایی در پزشکی داریم که در بحثهای علمی و دانشگاهی در دنیا حرفهایی برای گفتن داریم. لذا اگر بتوانیم همهجا این طور فضا را باز کنیم دلیلی ندارد بخش خصوصی نتواند کار را به نحو احسن انجام دهد.
میتوانیم ظهور افرادی مانند بابک زنجانی و سایر مفسدان را ناشی ازفقدان بخش خصوصی قوی بدانیم؟
قاعدتاً قسمتی از آن نبود بخش خصوصی قوی است و بخش دیگر نداشتن اراده در نظام برای داشتن بخش خصوصی. هیچکس تلاش نکرده که در کشور بخش خصوصی شکل بگیرد، هر موفقیتی در این بخش ماحصل تلاش بخش خصوصی است. البته بخش خصوصی فعلیای که داریم بیشتر متعلق به دوران آقای هاشمی است که در آن آزادسازی اقتصادی صورت گرفت. وقتی با بسیاری از بنگاههای امروز صحبت میکنیم،میگویند هرچه داریم متعلق به سالهای 70 و 71 است که یعنی فضایی ایجاد شد که اگر از آن فضای تعدیل اقتصادی سالهای 72 عقبگرد نمیکردیم و مقداری هوشیارانهتر عمل میکردیم،حتماوضعیت اقتصادی کشورامروز این طورنبود. نباید این را از یاد برد که 35سال پیش تولید ناخالص ملی ما از کره، ترکیه و…بیشتر بود، ما 79میلیارد دلار تولید ناخالص ملی داشتهایم که رقم آن کشورها پایینتر از رقم کشورمابود.مادر این مدت تولید ناخالص ملیمان 4برابر شده است بعضی از کشورهامانندکرهجنوبی 18 برابر یا ترکیه 12 برابر، مالزی 10 یا 12 برابر شدهاند، این ارقام نشان میدهد که که مسیر ما مسیر درستی نبوده است درصورتی که آن کشورهامسیردرست را انتخاب کردهاند این نشان میدهد هرچقدر در بحثهای دفاعی، امنیتی، سیاسی، فرهنگی و… خوب عمل کردهایم در اقتصاد مسیر درستی را در پیش نگرفتهایم، به نظر نسلی که انقلاب کرد هم نمیتواند این مسیر را اصلاح کند، اگر نسل فعلی نتواند اقتصاد را به مسیر خودش بیاورد قطعاً نسلهای بعدی هم نمیتوانند. اگر این نسل نتواند اقتصاد را دوباره روی ریل خودش بیاورد و اقتصاد را در ریل اصلی خودش برگرداند قاعدتا فکر می کنم سخت باشد از نسلهای بعدی انتظار داشته باشیم که بتوانند این کشور را به اهداف سند چشمانداز برسانند.
179/