ارتباطات

” ارتباطات در جوامع معاصر ؛ فرصت ها و تهديد ها “

ارتباطات در جوامع معاصر؛ فرصت‌ها و تهديدها
«ارتباطات» بدون ترديد يکي از نمادهاي بسيار نيرومند قدرت سياسي و همچنين يکي از زمينه‌هاي مهم توسعه اقتصادي، در آغاز قرن بيست و يکم به شمار مي‌رود.
کاظم معتمدنژاد
 آرمان پيشرفته و گسترش ارتباطات در دنياي امروز، بر نزديک‌ کردن انسان‌ها، ارزش‌ها و فرهنگ‌ها استوار است و به همين جهت، بسياري از انديشه‌گران خوش‌بين آزادي‌گرا معتقدند که هسته اصلي الگوي دموکراسي را ارتباطات تشکيل مي‌دهد. الگويي که مي‌تواند از طريق تکنولوژي‌هاي پيشرفته و پرجاذبه به موفقيت‌هاي فراواني نايل شود. خوش‌بيني در مورد نقش اجتماعي ارتباطات به گونه‌اي است که عده‌اي از صاحبنظران معاصر، پيشرفت و گسترش ابزارهاي ارتباطي چند رسانه‌اي و شبکه‌هاي اطلاعاتي نوين را به‌عنوان عامل موثر و قاطع مقابله با نابساماني‌ها و نابرابري‌هاي جوامع کنوني معرفي مي‌کنند و براي نيل به اين هدف، همکاري‌ها و همبستگي‌هاي تازه‌اي در سطح‌هاي جهاني و منطقه‌اي را ضروري مي‌شناسند. نمونه برجسته اين بينش‌هاي مثبت، برگزاري اجلاس‌هاي دوگانه سران جهان درباره جامعه اطلاعاتي است که در دسامبر 2003 و نوامبر 2005 در ژنو و تونس صورت گرفت.
اما با توجه به واقعيت‌هاي موجود، خوش‌بيني زياد در اين زمينه پذيرفتني نيست و نمي‌توان پيشبرد تکنولوژي‌هاي نوين اطلاعات و ارتباطات را به منزله پديد آمدن جامعه يا جامعه‌هاي جديد قلمداد کرد. زيرا نتيجه نهايي پيشبرد تمام تکنيک‌هاي بسيار پيشرفته و بسيار پر تعامل ارتباطي، افزايش نابرابري‌هاست. مخصوصا که با وجود اين تکنولوژي‌ها، دشواري‌هاي شناخت متقابل انسان‌ها، همچنان باقي مي‌مانند و حتي گاهي به تنهاتر شدن‌ آنها منتهي مي‌شوند. به عبارت ديگر در شرايط کنوني، هرچه تکنيک‌هاي ارتباطي پيشرفته‌تر مي‌شود، ارتباطات انساني کمتر و گسسته‌تر مي‌شود.
بنابراين، در مطالعات مربوط به ارتباطات بايد همراه با شناخت امکان‌ها و کارکردهاي مثبت تکنولوژي‌هاي نوين، تهديدها و خطرهاي ناشي از پيشرفت‌هاي اخير آنها را نيز معرفي کرد و راه‌ها و شيوه‌هاي مقابله با اين تهديدها و خطرها را مشخص ساخت. به بيان روشن‌تر، براي ارتباطات بهتر، بايد هويت‌ها را تقويت کرد، موقعيت‌هاي زماني را مورد نظر قرار داد و عوامل جدايي، اختلاف و نفاق افراد، گروه‌ها و جوامع را به خوبي شناخت. به اين ترتيب، با نگرش صحيح به ارتباطات مي‌توان نتيجه گرفت که دموکراسي مبتني بر آزادي و برابري انسان‌ها، بدون ارتباطات به وجود نمي‌آيد و شناخت کامل ارتباطات، از ايجاد توهم در برابر وعده‌ها و نويدهاي اميدبخش کاربرد تکنولوژي‌هاي نوين، جلوگيري مي‌کند. همچنين بايد توجه داشت که ارتباطات در جريان استفاده از ابعاد ابزاري آن، در برخورد با منافع خصوصي و ايديولوژي‌هاي سياسي، آسيب‌پذير نشود و از شرايطي برخوردار شود که بتواند به فعاليت‌هاي خود در خدمت منافع و مصالح جامعه‌ ادامه دهد.
در حال حاضر، «ارتباطات» زمينه‌ساز فعاليت‌هاي بسيار پراهميتي است که همراه با پيشرفت‌هاي فني ابزارهاي ارتباطي و گسترش محتواهاي اطلاعاتي آنها، بيش از پيش جنبه تجارتي پيدا کرده‌اند. بر اثر اين فعاليت‌ها، شرايط مبادله و جريان کالاها و خدمات و پيام‌هاي دنيا دگرگون شده و امکانات جهاني‌سازي سريع اقتصاد و فرهنگ افزايش يافته است.
تعارض‌ها و تضادهاي خاصي که در اين مورد پديد آمده‌اند، از فاصله‌هاي موجود بين پيشرفت رو به افزايش تکنيک‌هاي نوين و تداوم دشواري‌هاي ارتباطات انساني، که با وجود توسعه اطلاعات بين انسان‌ها و جامعه‌ها پا بر جا مانده‌اند، ناشي مي‌شوند. بايد در نظر داشت که در عصر حاضر، اطلاع دادن براي ارتباط داشتن کافي نيست. زيرا استفاده از اطلاعات و به عبارت ديگر، درک پيام‌هاي ارتباطي، از شناخت ارتباطات، که ضرورتا وجود رابطه با ديگري، يعني دريافت‌کننده پيام را ايجاب مي‌کند، آسان‌تر است. در واقع، مي‌توان گفت که ارتباطات هميشه بر اراده قانع کردن، انتظار توزيع يا تقسيم داشتن و ضرورت با هم زندگي کردن استوار است و به همين لحاظ، سه بعد خاص، شامل انتقال، اشتراک و تبادل نظر را در بر دارد.
اکنون در جهان، نوعي «دهکده جهاني فني» وجود دارد. اما در کنار آن «برج بابل» هم پا بر جاي مانده است. به همين جهت، مساله ارتباطات، به يکي از زمينه‌هاي علمي و سياسي بسيار عمده مورد مناقشه و منازعه بين دولت‌ها و موسسات اقتصادي، در سال‌هاي آغاز قرن بيست و يکم، تبديل شده است.
واقعيت آن است که جهان بدون برخوردار شدن از شناخت مفهوم‌ها و نظريه‌هاي مربوط به ارتباطات در جوامع باز و دموکراتيک، ناگهان تغيير کرده است. بنابراين ضرورت ايجاب مي‌کند که براي تدارک تعريف دقيق علمي از اطلاعات و ارتباطات، بيش‌تر فکر و کوشش شود و در مورد جايگاه‌هاي آن در جوامع معاصر، يک نظريه جامع ارايه شود. براي نيل به اين هدف بايد سه بعد خاص ارتباطات، شامل جنبه‌هاي اجتماعي، جنبه‌هاي فرهنگي و جنبه‌هاي اقتصادي آن طرف توجه قرار گيرند.
در اين جهش فکري، علم‌شناسان و دانشگاهيان، بايد نقش اصلي را به عهده داشته باشند. زيرا‌ آنان نخستين توليدکنندگان معرفت‌ها به شمار مي‌روند و علاوه بر آن، تنها کساني هستند که مي‌توانند درباره تعارض‌ها و تضادهاي مربوط به جهاني‌سازي اطلاعات و ارتباطات، نگاه انتقادآميز داشته باشند. به اين ترتيب، دنياي آکادميک نمي‌تواند فقط در کنار معرفت‌ جاي داشته باشد و چالش‌هاي اقتصادي، سياسي، آموزشي و فرهنگي مربوط به مالکيت و مديريت جريان‌هاي اطلاعات، معرفت‌ها و ارتباطات را به فراموشي بسپارد. در اين مورد و به‌خصوص درباره روابط بين اطلاعات، معرفت‌ها و ارتباطات، جامعه علمي هر کشور، مسووليت ويژه دارد.
بنابراين مطالعه درباره سير تحول «علوم ارتباطات» و چگونگي ايجاد و شکل‌گيري و پيشرفت و گسترش آن و همچنين شرايط کنوني اين رشته مهم دانشگاهي و چشم‌اندازهاي آينده آن ضروري است.
  تحول آموزش ارتباطات
«علوم ارتباطات»، در سه دهه گذشته از پيشرفت و گسترش خاصي برخوردار شده و توجه به آن براي کمک به شناخت بيش‌تر دگرگوني‌هاي جديد اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي جهاني کنوني و حرکت به سوي جامعه‌هاي انساني آگاه‌تر، آزادتر و با رفاه‌تر افزايش يافته است.
با آن که خاستگاه «علوم ارتباطات» ايالات متحده آمريکا شناخته مي‌شود، در دهه‌هاي اخير، در ساير کشورهاي غربي و همچنين در بسياري از کشورهاي در حال توسعه، براي توسعه اين رشته مهم دانشگاهي، کوشش فراوان صورت گرفته است.
  الف ـ ايالات متحده آمريکا
ريشه‌ها و سرچشمه‌هاي اصلي ايجاد و توسعه «علوم ارتباطات» در ايالات متحده را مي‌توان در سه زمينه مشخص کرد.
1. نخستين ريشه‌گيري «علوم ارتباطات» آمريکا، از مساعي برخي از دانشگاه‌هاي اين کشور براي دگرگوني آموزش « ارتباطات گفتاري» و به عبارت ديگر، آموزش «معاني و بيان» در اوايل قرن بيستم، پديد آمده است.
2. دومين منشا «علوم ارتباطات» ايالات متحده آمريکا هم با اقدام بعضي از دانشگاه‌هاي آن براي آموزش روزنامه‌نگاري در دهه‌هاي اول قرن بيستم، صورت گرفته است.
3. سومين ريشه‌گيري «علوم ارتباطات» آمريکا، نتيجه کوشش‌هاي چند دانشگاه اين کشور براي توسعه پژوهش‌هاي رسانه‌اي و ارتباطي، در سال‌هاي قبل از جنگ جهاني دوم، در جريان اين جنگ و به ويژه در سال‌هاي بعد از جنگ، شناخته مي‌شوند.
به اين ترتيب، با پيشگامي آموزش « ارتباطات گفتاري» آموزش «روزنامه‌نگاري» و «پژوهش‌هاي رسانه‌اي و ارتباطي»، راه‌هاي پيشرفت و گسترش فعاليت‌هاي علمي دانشگاهي در زمينه‌هاي مختلف ارتباطات، مانند ارتباطات جمعي (مطبوعات، سينما، راديو و تلويزيون)، روابط‌عمومي، تبليغات بازرگاني، بررسي و سنجش افکار عمومي در ايالات متحده هموار شدند و به دنبال آنها، در بسياري از زمينه‌هاي وابسته به فعاليت‌هاي ياد شده در مورد اقتصاد و مديريت ارتباطات، حقوق ارتباطات، جامعه‌شناسي و روان‌شناسي ارتباطات و نظاير آنها نيز آموزش‌ها و پژوهش‌هاي ويژه‌اي طرف توجه قرار گرفتند.
اما بايد در نظر داشت که با وجو توسعه آموزش‌ها و پژوهش‌هاي ارتباطي در زمينه‌هاي مذکور، در دهه‌هاي اخير، استفاده از عنوان «علوم ارتباطات» يا «علوم ارتباطي» به صورت جمع و عنوان «علم ارتباطات» يا «علم ارتباط» به صورت مفرد، براي معرفي مجموعه فعاليت‌هاي دانشگاهي و واحدها و گروه‌هاي آموزشي و پژوهشي ارتباطات، در ايالات متحده آمريکا، کمتر مورد توجه واقع شده است و به جاي آنها، بيش‌تر واژه‌هاي ساده يا ترکيبي ديگري مانند «ارتباطات»، «ارتباطات جمعي»، «مطالعات ارتباطي» و «مطالعات ارتباطي و رسانه‌اي» و نظاير آنها، به کار گرفته مي‌شود.
مشهورترين موسسه آموزشي و پژوهشي ارتباطات امريکا، که از عنوان «علوم ارتباطات» استفاده کرده، «دانشکده هنرها و علوم ارتباطات» دانشگاه ايالتي ميشيگان در شهر «ايست لانسينگ» است. اين دانشکده در سال 1955، به وسيله «ديويد برلو» محقق و صاحب‌نظر ارتباطي معروف آمريکا، که از نخستين دانشجويان «ويلبر شرام»، استاد مشهور آمريکا در دوره دکتراي علوم ارتباطات «انستيتوي پژوهش ارتباطي» دانشگاه «ايلي نوي» به شمار مي‌رفت ، تاسيس شده است. دانشکده مذکور در سال 2005 پنجاهمين سال تاسيس خود را جشن گرفت و بسياري از فارغ‌التحصيلان آن از استادان برجسته علوم ارتباطات آمريکا شناخته مي‌شوند.
  ب ـ فرانسه
برخلاف ايالات متحده آمريکا، در فرانسه از اوايل دهه 1970، توجه دانشگاه‌هاي داراي برنامه‌هاي آموزش و پژوهش ارتباطات، به استفاده از نام ترکيبي « علوم اطلاعات و ارتباطات» يا نام تنهاي «علوم ارتباطات» افزايش يافته است.
بايد يادآوري کرد که فرانسوي‌ها مانند آمريکايي‌ها، آموزش در زمينه ارتباطات را با تاسيس مدارس روزنامه‌نگاري در اوايل قرن بيستم آغاز کردند و از اين لحاظ، تاسيس «مدرسه عالي روزنامه‌نگاري» در شهر «ليل» فرانسه (1924)، حايز اهميت است. پس از آن، دانشگاه پاريس، در سال‌هاي قبل از جنگ جهاني دوم به تاسيس «انستيتوي علم مطبوعات» (1937)، که براي مطالعه و تحقيق در زمينه‌هاي حقوقي، اقتصادي، فني، تاريخي و بين‌المللي ارتباطات جمعي در نظر گرفته شده بود، اقدام کرد. پس از جنگ جهاني دوم، انستيتوي مذکور، به «انستيتوي فرانسوي مطبوعات» تغيير نام داد و فعاليت‌هاي خود را در سال 1946 در محل انستيتوي مطالعات سياسي پاريس از سر گرفت. اين انستيتو در سال 1975، رسما به‌عنوان يک موسسه عالي آموزشي و پژوهشي وابسته به دانشگاه پاريس معرفي شد و در سال 1961 با تاسيس نخستين دوره تحصيلات تکميلي (فوق‌ليسانس و دکترا)، عنوان «انستيتوي فرانسوي مطبوعات و علوم ارتباطات» (يا علوم خبري) براي آن انتخاب شد و در سال‌هاي مياني دهه 1970، که عنوان «علوم اطلاعات و ارتباطات»، به طور رسمي از سوي دولت فرانسه براي برنامه‌هاي آموزشي و پژوهشي مورد نظر برگزيده شد، انستيتوي ياد شده، کلمه «ارتباطات» را نيز به عنوان خود افزود.
لازم به ذکر است که در سال 1975، به موجب مقررات ويژه‌اي که براي تجديد نظر و اصلاح برنامه‌هاي آموزشي و پژوهشي راجع به ارتباطات در دانشگاه‌هاي فرانسه وضع شد، عنوان ترکيبي «علوم اطلاعات و ارتباطات» به‌عنوان يک رشته مستقل علمي (ميان‌رشته‌اي)، براي اين برنامه‌ها انتخاب شد و از آن زمان تاکنون، اکثر دانشگاه‌هاي اين کشور، که در زمينه‌هاي مختلف ارتباطات فعاليت دارند، نام ترکيبي مذکور را به کار مي‌برند و برخي از آنان مانند دانشگاه گرنوبل هم تنها عنوان (علوم ارتباطات» را مورد استفاده قرار مي‌دهند. اقدام اخير دولت فرانسه براي تاسيس «انستيتوي علوم ارتباطات» از سوي «مرکز ملي پژوهش‌هاي علمي»، اين کشور در نوامبر 2007، يکي از آخرين کوشش‌هاي مربوط به تقويت اين رشته است.
  ج ـ ايران
در ايران هم مانند بسياري از کشورهاي ديگر جهان، برنامه‌هاي آموزش و پژوهش در علوم ارتباطات با تاسيس دوره‌هاي روزنامه‌نگاري آغاز شده‌اند. در اين زمينه، تاسيس دوره آموزش روزنامه‌نگاري در «سازمان پرورش افکار»، در آخرين سال‌هاي حکومت پهلوي اول و تشکيل دوره‌هاي آموزش آزاد روزنامه‌نگاري، با همکاري استادان آمريکايي در دانشگاه تهران در سال‌هاي پس از کودتاي 28 مرداد 1332، قابل توجه‌اند. اقدام دانشگاه تهران براي تاسيس اولين و آخرين دوره آموزش روزنامه‌نگاري در سطح ليسانس (کارشناسي) که در سال 1345 در دانشکده ادبيات و علوم انساني اين دانشگاه صورت گرفت نيز نمونه ديگري از کوشش‌هاي مقطعي در زمينه مورد نظر به شمار مي‌رود.
برخلاف تجربه‌هاي مذکور، ايجاد «موسسه عالي مطبوعات و روابط عمومي» از سوي موسسه مطبوعاتي کيهان (در سال 1346)، و تبديل آن به «دانشکده علوم ارتباطات اجتماعي» (در سال 1350)، و شروع فعاليت «پژوهشکده علوم ارتباطي و توسعه ايران» به کمک سازمان راديو و تلويزيون ملي ايران(در سال 1355)، در ريشه‌گيري تاريخي علوم ارتباطات ايران، اهميت خاص دارد.
فعاليت‌هاي دانشکده علوم ارتباطات اجتماعي، در دوره پس از پيروزي انقلاب اسلامي، با احياي برنامه آموزشي تخصصي علوم ارتباطات در دوره کارشناسي، با دو شاخه «روزنامه‌نگاري» و «روابط عمومي» (در سال 1368)، تاسيس دوره کارشناسي ارشد علوم ارتباطات (در سال 1369)، ايجاد دوره دکتراي علوم ارتباطات (سال 1375)، در دانشگاه علامه طباطبايي، تاسيس «مرکز پژوهش‌هاي ارتباطات»، با همکاري دانشگاه علامه طباطبايي و وزارت ارتباطات و فناوري اطلاعات (در سال 1375)، بازگشايي دانشکده “علوم ارتباطات اجتماعي” سابق با نام «دانشکده علوم ارتباطات» (سال 1383) در دانشگاه علامه طباطبايي و پذيرش دانشجو براي دوره‌هاي کارشناسي رشته‌هاي «روزنامه‌نگاري»، «روابط عمومي» و «مطالعات ارتباطي و فناوري ارتباطات» اين دانشکده (در سال 1384)، ادامه يافته‌اند.
در اين ميان، تاسيس دوره‌هاي کارشناسي و کارشناسي ارشد علوم ارتباطات در دانشگاه تهران، ايجاد دوره دکتراي فرهنگ و ارتباطات در دانشگاه امام صادق(ع)، تاسيس دوره‌هاي آموزشي کارشناسي ارشد، دکترا و کارشناسي علوم ارتباطات در دانشگاه آزاد اسلامي، توسعه برنامه‌هاي آموزشي کارشناسي و کارشناسي ارشد دانشکده صدا و سيما، ايجاد دانشکده خبر از سوي خبرگزاري جمهوري اسلامي و تاسيس دوره‌هاي آموزش روزنامه‌نگاري در انجمن صنفي روزنامه‌نگاران، نيز به پيشرفت و گسترش علوم ارتباطات در ايران، کمک کرده‌است.
* پدر علم ارتباطات ايران، استاد دانشکده علوم ارتباطات دانشگاه علامه طباطبايي و رييس انجمن ايراني مطالعات جامعه اطلاعاتي

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا