خواندنی

15 سالگی برای آموزش مهارتهای بلوغ دیر است

این آمار را چندی پیش یکی از مسؤولان کشوری در رسانه ملی اعلام کرد. طرح این آمار‌ها گرچه می‌تواند نگران کننده باشد، اما از تلاشها برای رفع این معضل نیز حکایت دارد. آموزش وپرورش به عنوان متولی اصلی در کاهش آسیبهای دانش آموزان با وارد کردن مسایلی مانند اعتیاد و بلوغ به کتابهای درسی سعی دارد در کاهش این معضلات نقش آفرینی کند، اما این توفیق تا چه حد بوده است؟

در این زمینه گفت و گویی با دکتر سید علی آذین، متخصص پزشکی اجتماعی، فلوشیپ سلامت جنسی و مسؤول کلینیک سلامت جنسی مرکز فوق تخصصی ابن سینا انجام داده‌ایم.

به نظر شما طرح مباحثی مانند آسیبهای اجتماعی در کتابهای درسی تا چه حد ضروری است؟

– اگر براستی چنین چیزی صحت داشته باشد، بسیار جای خوشبختی است! البته بنده نیز شواهدی از هماهنگی‌های انجام شده بین متولیان آموزش و پرورش و مقامهای مسؤول در وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مشاهده می‌کنم که اگر در میانه راه متوقف یا کند نشود، چشم انداز تعلیم و تربیت نوجوانان را امیدوارکننده‌تر می‌کند. کمتر کسی را می‌توانید پیدا کنید که در این موضوع که شرایط فرهنگی و اجتماعی جوامع امروز و همچنین سبک زندگی مردم، با چند دهه قبل تفاوتهای اساسی نشان می‌دهد، تردیدی داشته باشد، حتی اگر موافق روند این تغییرات نباشند. در این دنیای پیچیده که تغییرات جدی در آن با توجه به فرایند جهانی شدن، مرزهای همه کشور‌ها از جمله کشور ما را درنوردیده است، یک نوجوان دیگر نمی‌تواند با آموزشها و روشهای آموزشی گذشته به دانش و مهارتهای لازم برای حفظ سلامت جسمی، روانی و اجتماعی خود دست یابد. البته باید توجه داشت موضوع بلوغ یک فرایند کاملاً طبیعی است و به خودی خود نباید یک مشکل اجتماعی تلقی شود، اما این مرحله از زندگی با توجه به تغییرات جدی جسمی و روان‌شناختی که در آن واقع می‌شود، در کنار نقص تکامل برخی خصوصیات فکری و مهارتی، با افزایش آسیب پذیری نوجوانان همراه است. همچنین هر قدر محیط اطراف پیچیده‌تر باشد این عدم تطابق رشد و مهارت با خطرات احتمالی، بیشتر می‌شود.

با توجه به کاهش سن آسیبهای اجتماعی و سن بلوغ، این آموزشها در ۱۵ سالگی تا چه حد می‌تواند کارایی داشته باشد؟

–  اگرچه هنوز شواهد پژوهشی محدودی وجود دارد که بتواند نشان دهد میانگین جمعیتی سن بلوغ کاهش یافته است، اما با آمار و ارقام قدیمی‌تر هم همین نتیجه حاصل می‌شود که شروع این آموزشها در ۱۵ سالگی کاملاً دیر است. یکی از مشخصات یک برنامه آموزشی موفق، «بهنگام بودن» آن است. اگر آموزش با همه استانداردهای ممکن (مانند انتخاب مخاطب و محتوا و نحوه ارایه و…) در زمان نامناسب ارایه شود، باز هم تنها با هدر رفتن منابع و همچنین عدم کارایی کافی در رسیدن به اهداف مواجه خواهیم بود. در شرایطی که به اذعان خود والدین و همچنین مربیان مدارس، بسیاری از دختران ما در اواخر دوران ابتدایی مراحل بلوغ جنسی را تجربه می‌کنند، واضح است ۱۵ سالگی زمان مناسبی برای این آموزشها نیست. مهم اینجاست که نه فقط جنبه‌های زیست‌شناختی بلوغ بسیار زود‌تر شروع شده است، بلکه حتی جنبه‌های روانی و هیجانی این دوران از جمله تکانه‌های جنسی نیز بویژه در دختران از مدتها پیش شروع شده و به همین دلیل نیز این نوجوانان باید بهنگام در مورد رویارویی با این تکانه‌ها، نحوه مدیریت آنها، نحوه تصمیم گیری در موقعیت‌های مختلف و توجه به پیامدهای کوتاه مدت و بلند مدت این تصمیم گیری‌ها آموزش دیده باشند.

به باور شما برای اثربخش بودن این آموزشها باید چگونه و از چه شیوه‌هایی استفاده کرد که این آموزشها در دانش آموزان نهادینه شود؟

–  به نظر من لازم است به شکل همزمان در چهار حوزه تغییرات جدی اتفاق بیفتد: اول در حوزه سیاستگذاری یک بازنگری جدی لازم است. حتی سند تحول آموزشی تدوین و ابلاغ شده به نظرم ابهامهای جدی دارد و من تردید دارم که بتواند نسلی را تربیت کند که در برابر تحولات سریع دنیا و خطرات احتمالی از خود محافظت کند، زیرا اصولاً بیشتر ایده‌آلیستی تدوین شده است تا کاربردی. گویی تنها بناست خودمان را راضی نگه داریم! دوم اصلاح هرچه سریع‌تر محتوای آموزشی است، به نحوی که به واقع بتواند به نیازهای نسل امروز پاسخ دهد. سوم نحوه ارایه آموزشهاست. تبدیل گچ و تخته سیاه به ماژیک و تخته سفید با آنچه مدلهای آموزشی روزآمد و همچنین فناوری آموزشی امروز در اختیار ما می‌گذارد فاصله زیادی دارد. تا کی کودکان و نوجوانان ما باید در مدرسه تنها شنونده سخنرانی معلمان خود باشند؟! چقدر در نظام آموزشی ما به کارهای گروهی، بازی‌های آموزشی، نمایش فیلم و بحث در مورد آن، ایفای نقش و ده‌ها راهبرد آموزشی دیگر توجه می‌شود؟

سرانجام آنکه محتوای آموزشی روزآمد و استفاده از راهبرد‌ها و فناوری‌های نوین آموزشی نیازمند آن است که معلمان ما خود از علم روز و توانایی و مهارتهای لازم برخوردار باشند. حال آنکه معلمهایی که برای گذران زندگی ناچار هستند همه اهتمام خود را برای تدریس هر چه بیشتر به کار گیرند چگونه می‌توانند خود به مطالعه و مهارت آموزی بپردازند؟ در حالی که بودجه‌های قابل توجهی به فرهنگ کشور اختصاص می‌یابد، چرا آموزش و پرورش نباید شمار قابل قبولی از معلم‌ها را برای آشنایی با نظامهای آموزشی نوین به دوره‌هایی کوتاه مدت اعزام کند؟

گویا برنامه ریزان آموزشی در «کتاب هشتم مهارت زندگی پسران» به اعتیاد خواهند پرداخت و این بحث برای دختران مغفول مانده. با توجه به افزایش آمار اعتیاد در زنان آیا نباید در مورد این آسیب به دختران دانش آموز نیز آموزش داده شود؟

– این نگاه جنسیت زده در بسیاری از موضوعات در کشور به چشم می‌خورد. گویی عده‌ای ترجیح می‌دهند چشمان خود را بر مسأله اعتیاد زنان ببندند. زنان و دختران چه به شکل اولیه و چه به علت زندگی و تماس با همسر، پدر یا برادر معتاد در معرض خطرات زیادی هستند. به علاوه مدل آموزش سنتی ما هم حتی اگر به پسران اجازه دهد تا ابراز وجود بیشتری داشته باشند، در مورد دختران اغلب فرمانبرداری و عدم مخالفت را تشویق می‌کند. این موضوع در کنار کمرنگ بودن آموزش «مهارت نه گفتن» به کودکان و نوجوانان در نظام آموزشی ما، آسیب پذیری این گروه جمعیتی را بیشتر می‌کند. البته بتدریج در کتابهای درسی به موضوع مهارتهای زندگی بیشتر پرداخته شده، ولی تا جایی که من برخورد داشته‌ام هنوز محتوای آموزشی و نحوه ارایه آنها برای ایجاد «مهارت» کفایت نمی‌کند. در چنین وضعیتی وابسته به جنسیت کردن افراطی محتوای آموزشی فقط مشکلات را بیشتر می‌کند.

نوشته های مشابه

دکمه بازگشت به بالا